اشعار و نوشته هاي عاشقانه

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عاشق اولدوم کی یاریم دردیمه درمان ائلیه[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یوخ که هر درده سالا.دیقه ده حیر ائلیه[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عاشق اولدوم کی تاپام بلکه غریبلیک داواسین[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه بیلئیدیم اوزو درد دی.کی پریشان ائلیه[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گوزلریم گونده قان آغلار نه یازمیش بومنه[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کی منی یار گوزونه خار مغیلان ائلیه[/FONT]​
[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
جان من جان من فدای تو باد
هیچت از دوستان نیاید یاد

می روی و التفات می‌نکنی
سرو هرگز چنین نرفت آزاد

آفرین خدای بر پدری
که تو پرورد و مادری که تو زاد

بخت نیکت به منتهای امید
برساناد و چشم بد مرساد

تا چه کرد آن که نقش روی تو بست
که در فتنه بر جهان بگشاد

من بگیرم عنان شه روزی
گویم از دست خوبرویان داد

تو بدین چشم مست و پیشانی
دل ما بازپس نخواهی داد

عقل با عشق بر نمی‌آید
جور مزدور می‌برد استاد

آن که هرگز بر آستانه عشق
پای ننهاده بود سر بنهاد

روی در خاک رفت و سر نه عجب
که رود هم در این هوس بر باد

مرغ وحشی که می‌رمید از قید
با همه زیرکی به دام افتاد

همه از دست غیر ناله کنند
سعدی از دست خویشتن فریاد

روی گفتم که در جهان بنهم
گردم از قید بندگی آزاد

که نه بیرون پارس منزل هست
شام و رومست و بصره و بغداد

دست از دامنم نمی‌دارد
خاک شیراز و آب رکن آباد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد

پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد

محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فر همایی دارد

از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد

خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند
و از زبان تو تمنای دعایی دارد
 

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرحبا اي پيك مشتاقان بده پيغام دوست
تاكنم جان از سررغبت قداي نام دوست
واله و شيداست و ايم همچو بلبل در قفس
طوطي طبعم ز عشق شكر و روي دوست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست

در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن
یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست

من رفته از میانه و او در کنار من
با آن نگار عیش بدینسانم آرزوست

جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید
بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست

گر بوسه‌ای از آن لب شیرین طلب کنم
طیره مشو، که چشمهٔ حیوانم آرزوست

یک بار بوسه‌ای ز لب تو ربوده‌ام
یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست

ور لحظه‌ای به کوی تو ناگاه بگذرم
عیبم مکن، که روضهٔ رضوانم آرزوست

وز روی آن که رونق خوبان ز روی توست
دایم نظارهٔ رخ خوبانم آرزوست

بر بوی آن که بوی تو دارد نسیم گل
پیوسته بوی باغ و گلستانم آرزوست

سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است
خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست

ایمان و کفر من همه رخسار و زلف توست
در بند کفر مانده و ایمانم آرزوست

درد دل عراقی و درمان من تویی
از درد بس ملولم و درمانم آرزوست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی

من خاکم و من گردم، من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری، تو عشقی و تو جانی

خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
منو باش پای کی بودم ، یکی شکل دیو باستان

یه فرشته ی دروغی ، که نوشت برام یه داستان



اولش آهسته آروم ، اومد و نشست توو سینم

منو اهلی کرد و بعدش ، خیلی راحت رفت رو زینم



من شدم رام نگاهش ، بی خیال ِ شک و تردید

آخه از نبود ِ دستاش ، قلب عاشقم می ترسید



نه سوالی تا بفهمم ، چرا گاهی دیره کاراش

یا که اون غریبه کی بود ، که توو خونه میره باهاش !



چرا هر وقت که نیومد ، زنگ زد و گفت سر ِ کاره

من ِ احمقم می گفتم ، بیچاره مشغله داره !



از شما پنهون نباشه ، از خدا هم که چه پنهون

از یه عشق پاک و ساده ، ساخته بود واسم یه زندون



یه روزی دیدم نمیشه ، صبر و حوصله تمومه

من سفید شد همه موهام ، ولی اون هنوز جوونه



زنگ زدم گفتم میایی ، گفت نه امروز سر ِ کارم !

با خودم گفتم که امروز ، از کاراش سر در میارم !



همه جا رو گشتم اون روز ، تا که پیدا شد عزیزم

روز بد نبینه چشمات ، از همون روزه مریضم



توی آغوش غریبه ، سر ِ کار ِ واقعیشه

هرزگی شغل کثیفش ، که ازش جدا نمیشه



اینم از داستان عشق ِ ، یه جوون خام و ساده

حواست باشه به عشقت ، با یه غفلت جاتو داده
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست

سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست

بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست

گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشای تو نور کوچه باغه راهه
چشای من ظلمت شب نیازه

با همدیگه راز و نیازی داشتیم
حکایت دور و درازی داشتیم

اما پس از اون آشنایی
اون همدلی اون هم زبانی
از گرد راه اومد جدایی

رفتی و چشم به رام گذاشتی
تو این قفس تنهام گذاشتی
حالا نمیدونم کجایی

کاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی میداد
کاشکی چشامون باز تو چشم هم میافتاد

امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه
فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق تو مست جاودانم کرد
ناکس جملهٔ جهانم کرد

گر سبک‌دل شوم عجب نبود
که می عشق سر گرانم کرد

چون هویدا شد آفتاب رخت
راست چون سایه‌ای نهانم کرد

چون نشان جویم از تو در ره تو
که غم عشق بی‌نشانم کرد

شیر عشقت به خشم پنجه گشاد
پس به صد روی امتحانم کرد

دردیم داد و درد من بفزود
دل من برد و قصد جانم کرد

گفت ای دلشده چه خواهی کرد
گفتمش من کیم چه دانم کرد

تا ز پیشم چو آفتاب برفت
همچو سایه ز پس دوانم کرد

سایه هرگز در آفتاب رسد
آه کین کار چون توانم کرد

چند گویی نگه کن ای عطار
که یقین‌ها همه گمانم کرد
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]تو نبودی عشق نبود [/FONT]
[FONT=&quot]همین طور [/FONT]
[FONT=&quot]اصراری برای زندگی [/FONT]
[FONT=&quot]اگر تو نبودی [/FONT]
[FONT=&quot]زمین یک زیر سیگاری گلی بود [/FONT]
[FONT=&quot]جایی [/FONT]
[FONT=&quot]برای خاموش کردن بی حوصلگی ها [/FONT]
[FONT=&quot]اگر تو نبودی [/FONT]
[FONT=&quot]من کاملاً بیکار بودم [/FONT]
[FONT=&quot]هیچ کاری در این دنیا ندارم [/FONT]
[FONT=&quot]جز دوست داشتن تو[/FONT] ...
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساقیا، ساقیا
زده‌ام باده ماهی که مگو
جامی زده‌ام از چشمه نگاه او
سرخوش بردم خانه به خانه، کو به کو

هردم ز چشمانش جرعه‌ای از جان جهان
ریزد به دل من روشنتر از عالم جان

ساقی چشمان او پیمانه پیمانه عشق
ریزد به جام جانم
حرفی دارد، رمزی گوید
شیدا کند ما را

ساقی جام دگر
آتش‌زا، شعله‌ور
به یک نظر، به یک نظر

ما را ز دست ما ببر
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
غير عشق او ، كه دردش عين درمان گشتن است
حاصل هر كار ديگر جفت حرمان گشتن است

خوشدلي خواهي پي او گير ، كاندر باغ مهر
صبح را از بوي اين گل ذوق خندان گشتن است

از لب پيمانه ، گر سر ميرود، لب بر مگير
مرد را از جان گذشتن به ز پيمان گشتن است
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من دلم برای آن شب قشنگ[/FONT]​

[FONT=&quot]من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود[/FONT]​

[FONT=&quot]آن سیاهی و [/FONT]​

[FONT=&quot]سکوت[/FONT]​

[FONT=&quot]چشمک ستاره های دور[/FONT]​

[FONT=&quot]من دلم برای "او" گرفته است...[/FONT]​
 

amator-2

عضو جدید
باز آواز قناری در قفس
خاطرات مرده ام را زنده کرد
آه ! غمگین است این آواز او
زخم های کهنه ام را تازه کرد
چه تماشا دارد؟
مرغ در کنج قفس؟!!!
باز کن در را به او
آدم خودخواه پست
من دلم می گیرد
چون به او می نگرم
مثل اینست که دلم
در قفس می میرد
باز هم هدیه دهید
آسمان را به پرش
او ندارد هوسی
جز پریدن به سرش
نیست در کنج دلش
جز دمی پرسه زدن
در هوایی آزاد
او چنین حقش نیست
که بماند ناشاد
حق او زندان نیست
حق او بال و پر است
او نمی داند که...
قفسش جنس زر است
این قفس را ببرید
می زنم من فریاد
این دل غمزده ام
یاد دیوار افتاد!!
 

samira zibafar

عضو جدید
چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛ وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛ و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ای کاش می دانستی بدون تو، مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت، زندگی چه تلخ وناشکیباست. ای کاش می دانستی
 

samira zibafar

عضو جدید
تقدیم به تو زندگی ام
باشه دیگه از رسیدن یا نرسیدن نمی نویسم هر گا دلم هوایش را كرد نقطه چین می گذارم یكی برای رسیدن ودو تا برای نرسیدن . این بار دلم خواست كه بی بهانه بنویسم میدونی هیچ وقت حرفی نبوده جز چشمای روشنت كاشكی هوای منا داشت .
گاهی دلم میخواد بدونی كه حال من چگونه است ولی بدون من حال تو را همیشه می دونم اغلب دلم برایت تنگ میشود و هر لحظه یك بار تنفست میكنم
جای تعجب نیست یك دیوانه داره با تو حرف میزنه
خودت قضاوت كن كه اول دیوانه نبود تو دیوانه اش كردی راستی دلم كجاست هنوز هستش آره با تو ام با خود تو با...
چقدر بگم كه منت چشمان زیبایت را تا آخر عمر میكشم پیش كی بگم كه دوست دارم روی كدامین دیوار بنویسم كه خرابش نكنی
مهم نیست میل خودته من كه نمیتونم به اجبار به تو بگم كه دوستم داشته باش من عجیب می ترسم كه كسی را كه فراموشش نكردم روزی فراموشم كنه
تو میدونی مرگ یعنی چه ؟ نه تیر ترینم نمیدونی مرگ یعنی بدانی كسی برات میمیرد یا لا اقل به عشق تو نفس می كشه و بعد زندگی را دوست نداره چه برسه بی تو زندگی كردن را و بعذد آن را هم از او بگیری
با من چه می كنی زیبا ؟
معجزه بهشت تنفست می كنم تا دم مرگ ! پروانه اولت منم مهم نیست اگه دومی. سومی. و هزارمی را به رخ بالهای سوخته كه هیچ خاكستر شده ام بكشی .
ببین زیبا صدایت میكنم حالا همین حالا قسم میخورم كه نامم را كنار نام تو تا انتهای كهكشان راه شیری خواهم برد میدونی خیلی دوست دارم ولی نگفتم
یادت نره تموم آسمان من خلاصه در دو چشم توست مواظبشان باش
ولی این رسمش نبود شاهزاده مرمری ترین قصر بلوری آرزو می كنم كه حتی سایه اسم بی وفایت از سر واژه های وفادار من كم نشود
پیدایم كن كه من به دنبال كسی كه پیدای دیگران است نمیروم من گمشده ی تو ام بیا هر وقت كه دلت هوای پیدا شدنم را كرد دنبالم نگرد . من برای تو پیدا شده بودم و حالا هم تا هر وقت كه بخواهی برای تو پیدا خواهم ماند همین .
كسی كه بیشتر از تموم دوست دارم های دنیا دوست داره .
 

amator-2

عضو جدید
[FONT=&quot]سادگي مرا ببخش که خويش را تو خوانده ام [/FONT]

[FONT=&quot]براي برگشتن تو به انتظار مانده ام[/FONT]


[FONT=&quot]سادگي مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام[/FONT]

[FONT=&quot]تو را به انگشتر شعر مثل نگين نشانده ام[/FONT]


[FONT=&quot]به من نخند و گريه کن چرا که جز نياز تو[/FONT]

[FONT=&quot]هر چه نياز بود و هست از در خانه رانده ام[/FONT]


[FONT=&quot]اگر به کوتاهي خواب ،خواب مرا سايه شدي [/FONT]

[FONT=&quot]به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام[/FONT]


[FONT=&quot]گلوي فرياد مرا دعوت تو سکوت بود [/FONT]

[FONT=&quot]ولي من اين سکوت را به قصه ها رسانده ام[/FONT]


[FONT=&quot]دوباره از صداقتم دامي براي من نساز[/FONT]

[FONT=&quot]از ابتدا دست تو را در اين قمار خوانده ام[/FONT]


[FONT=&quot]گناه از تو بود ومن نيازمند بخششت [/FONT]

[FONT=&quot]چرا که من در ابتدا تو را ز خود نرانده ام[/FONT]


[FONT=&quot]گناهکار هر که بود کيفر آن مال من است [/FONT]

[FONT=&quot]به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام[/FONT]..............
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گر در ره عشق او نباشی سرباز

زنهار مکن حدیث عشقی سرباز

گر روشنی میطلبی همچون شمع

پروانه صفت تو خویشتن را در باز
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گر بر در دیر می‌نشانی ما را

گر در ره کعبه میدوانی ما را

اینها همگی لازمه‌ی هستی ماست

خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق است كه از بخيل ،بخشنده و از كم طاقت و نا شكيبا متحمل و شكيبا مي سازد

عشق است كه دل را دل ميكند و اگر عشق نباشد دل نيست، اب و گل است

عشق قواي خفته را بيدار و نيرو هاي بسته و مهار شده را ازاد ميكند

و عشق تصفيه گر مي باشد چرا كه كينه ها و خود خواهيها را از بين ميبرد

اي خنك جاني كه بهر عشق و حال

بذل كرد او خان و مان و ملك و مال
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زان لحظه كه ديده بررخت وا كردم

دل دادم و شعر عشق انشاء كردم

ني، ني غلطم، كجا سرودم شعري

تو شعر سرودي و من امضاء كردم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
معنای با تو بودن معنی دهد به جانم
حسّی دوباره بخشد برجسم و هم روانم


بی شک اميد خود را مديون تابش تو
خورشيد آرزويی در قلب آسمانم

از خود شوم گريزان گر در برم نباشی
گم کرده ام خودم را پيدا شو در نهانم

باز آ دوباره پيشم در باورم قدم نه
مهمان شوی به قلبم من حکم ميزبانم

درکهکشان قلبم همچون ستاره هستی
از نور اين ستاره انگشت بر دهانم

سوداگری و من هم حتّی اگر که کالا
ارزان نده دلم را در عشق تو گرانم

حتّی اگر نگاهت با من قرين نباشد
جز ورد تو نباشد در خاطر و زبانم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق اگربا تو بيايد به پرستاري من
قصه عشق شود قصه بيماري من
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام مستم
باز مي لرزد دلم دستم بازگويي درجهان ديگري هستم
هاي نخراشي به غفلت گونه ام را تيغ
هاي نپريشي صفاي زلفكم را .دست و آبرويم رانريزي دل
-اي نخورده مست_ لحظه ديدار نزديك است
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاآينه رفتم كه بگيرم خبرازخود
ديدم كه در آن آينه هم جزتوكسي نيست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
پركن پياله را كاين آب آتشين
ديريست ره به حال خرابم نميبرد
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواب در عهد تو در چشم من اید؟هیهات
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

اي عشق، شكسته ايم، مشكن ما را
اينگونه به خاك ره ميفكن ما را
ما در تو به چشم دوستي مي بينيم
اي دوست مبين به چشم دشمن ما را
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است

هر چه جز معشوق باشد پردهٔ بیگانگی است
بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است

غنچه را باد صبا از پوست می‌آرد برون
بی‌نسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است

ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد
بی هم‌آوازی نفس از دل کشیدن مشکل است

هر سر موی ترا با زندگی پیوندهاست
با چنین دلبستگی، از خود بریدن مشکل است

در جوانی توبه کن تا از ندامت برخوری
نیست چون دندان، لب خود را گزیدن مشکل است

تا نگردد جذبهٔ توفیق صائب دستگیر
از گل تعمیر، پای خود کشیدن مشکل است
 

Similar threads

بالا