اشعار و نوشته هاي عاشقانه

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی سپیدی همرنگ دانه های برف
و گاهی سیاهی مثل آسمان شبهای دلتنگی ام
گاهی آنقدر گرم که قادری یخهای وجودم را آب کنی
و گاهی آنچنان سردی
که همچون آدمکی برفی بازیچه ی دست دیگرانم میکنی
گاهی بهار را برایم ارمغان داری و گاهی یادآور شبهای بلند یلدایی
گاهی شیرین بمانند شهدی و گاهی تلخ مثل موم
گاهی همانی که دوستش دارم و گاهی همانی که خودخواهی
و من حیران در این دوگانگی ام.. ....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چی بخونم وقتی چشمام از هجوم گریه خیسه



وقتی هیچ کس نمیتونه گریه هامو بنویسه



چی بخونم وقتی قلبت من و از توو قصه رونده



وقتی که به جز یه سایه کسی پیش من نمونده



چی بخونم وقتی فریاد با سکوت فرقی نداره



وقتی هیچ کس نمیتونه تو رو پیش من بیاره



شب هم نفسی شب بلند تنهایی تو که هم نفسی بگو کجای دنیایی



چی بگم وقتی ترانه بی تو جلوه ای نداره



وقتی آواز من و خاموش توی کوچه جا میزاره



وقتی که برای بغضم جز شکستن چاره ای نیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه حسه قشنگیه

وقتی از نگاهش میخونی

که از نگاه کردنت واقعا لذت می بره...!


امروز اگر نیایی دیر میشود، سایه من از ردپای آشنای تو بر روی دلم دور میشود
وهمچنان دورتر میشود تا به آغاز فراموشی یکدیگربرسیم
و این یک آه حسرت است و این آخرین فرصت است
و اینجاست که حتی اگر در آینه بنگریم ، تصویر رخ خودمان را هم نخواهیم دید
و ما جزو آرزوهای محال میشویم و حسرت امیدهای ما را خاکستر میکند
منی که شب نشینم چگونه با خورشید باشم ؟
من حتی با ستاره ها نیز همنشین نبوده ام!
حالا تو در انتظار طلوع رویاهای خودت نشسته ای و من در انتظار اینم کهرویاهای دیروز، با دلم همراه شوند!
وقتی خیسی سرزمین چشمانم همیشگیست آمدن باران دگر آن شور را ندارد
این مرام بی مرامی ات، این وفای بی وفایی ات ، این محبت نامهربانی هایت
در حق دلم مرا مثل آتش رو به خاموشی کرده است
خیلی وقت است در دریای بی انتهای غمهایت غرق شده ام
اما تو ای شناگر ماهر مرا در حال غرق شدن هم ندیدی
چه برسد به شنیدن فریادم در زیر آب
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آهایمسافر خسته من ، دستت را بگذار بر روی دل من. میبینی که من نیز مثل توخسته ام ، میبینی که من نیز مثل تو با غمها نشسته ام. آهای مسافر خسته من، عاشق دل شکسته ات شده ام ، ببین مرا که محو نگاه زیبایت شده ام. مناینجا و تو آنجا هر دو دلشکسته ایم ، تا اینجا هم اگر نفسی است برای همزنده ایم. من برای تو میشکنم و تو برای من ، راه راست بی فایده است ، تقلبمیکنیم تا زندگی مات شود در این دایره غم… آهای مسافر خسته من ، شب آمده وباز هم یاد تو در دلم ، ستاره ها خاموش ، من مانده ام و وجودم که در حسرتاست ، در حسرت یک آغوش …. آغوشی که لذتش تنها با تو است ، دنیا خواب است ،کاش بودی که بیداری ام تا سحر عادت است. آهای مسافر خسته من ،کجا میروی ،جایی نداری برای رفتن ، همه جا ماندنیست ، جز اینجا که نمیتوانیم بمانیمبرای هم…. شعر غم میخوانم و اشک در چشمانت ، غم برای یک لحظه رود درمانمیشود آن درد حال پریشانت. من برای تو فدا میشوم و تو برای من ، همه وجودمفدایت ، تو آرام بمان تا خیالش راحت شود دل من.. آهای سرنوشت ، با ما هم؟ما که در زندگی به ناحق باختیم و چیزی نگفتیم، در آتش عشق سوختیم و باز همسکوت کردیم ، با غمها همنشین بودیم و با حسرت نشستیم ، هر چه رفتیم، آخرراه بن بست بود و باز هم نشکستیم! رفتیم و رفتیم تا آخر راه ، آخرش پیدانشد و ما نشستیم چشم به راه… آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار در دستانمن … میبینی که تا اینجا هم با تو ماندم، گفته بودم تا آخرش ، آخر قصه راهم برایت خواندم….
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تو را گم کرده ام
انگار نیستی،نه صدایی از تو است و نه نگاهی
پس بگو چرا نمیکنی از من یادی
من برایت شده ام لحظه ای،گهگاهی
فکر نمیکنم از دوری ام آرامی
در حسرت منی و پریشانی
تو را گم کرده ام و در جستجوی توام ،تا تو را دوباره به قلبم برسانم ،
قلبم نفس میخواهد،باید قلبم را تا لحظه ی پیدا کردنت بی نفس بکشانم.
آنقدر دلم برایت پرپر زد که بی بال شد،
آنقدر گشتم و گشتم اینجا و آنجا که اینک خودم را نیز گم کرده ام.
بشنو صدایم را ،این آخرین نوای کسی است که بی تو بی صداست
ببین حالم را،این آخرین نفسهای کسی است که بی تو بی هواست
تو را گم کرده ام و تنهایی را پیدا،ای غم تو دیگر به سراغم نیا
نیستی و خیالت با من است،از خیال تو یادت در قلب من است،
از یادت ،دلتنگی به جا مانده و انتظار،بیش از این مرا بیقرار نگذار.
تو را گم کرده ام و آغوش سردم در حسرت گرمای وجودت مانده،
قلب عاشقم این قصه نیمه تمام را تا آخرش خوانده،
این خاطره هاست که در خاطر پریشانم به جا مانده.
میخواهمت ای جواهر گمشده ام،
اگر بودی و میدیدی حالم را ،میفهمی که چرا دیوانه شده ام.
فاصله ی من و تو ، دورتر از آسمان و دریا است ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میخواهی بروی؟
خب برو…

انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو…
برای چه ایستاده ایی؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟
برو..
تردید نکن
نفس های آخر است
نترس برو…
احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
برو…
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود
پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میکشد
طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد
برو…
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
زندگي را به بهانه خواب

خواب را به بهانه درد

درد را به بهانه تو

فراموش کردم

حال خود قضاوت کن که

از من چه ماند

جز تويي که وقت و بي وقت من را

انکار مي کني








 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مــرا خــوابـــ کن
زیر یکـــ شــاخـــه
دور از شبـــــ اصطــکاکـــ فلزاتــــ ,
اگر کــاشفـــ مــعدن صبـــح امد
صــدا کـن مرا
و مــن
در طلــوع گــل یاسـی
از پشتـــ انگشتـــ هــای تــو
بیــدار خــواهــم شـد...

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
قــاصـدکِ دلـم عجیـب هـوایِ پـریـدن دارد!
یـک فـوت مهـمـانِ تـو!
نـه...!
صبـر کـن...!
انـگـار نـگـاه تـو کــافیــست...!
...نـگــاهـش کـه میــکنـی
سـاده میــپـرد...!
تــو نــگــاه کــن
خــودش راه رسیــدن را خــوب میـشناســد...!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز




و هـَمین روزمــرگــے هاسـت ..

حاشیــه ســازِ لبخنـــدهــامان

تـو امـــــا ٬

از آنِ هر لــحظـه مـی شوی

قــلم میـــزنــے ..

تــراژِدی هایِ تَــمـــام روزگــارم را !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بگو سرگرم چی بودی

که اینقدر ساکت و سردی

خودت آرامشم بودی

خودت دلواپسم کردی


****

ته قلبت هنوز باید یه احساسی به من باشه

چقدر باید بمونم تا یکی مثل تو پیدا شه

تو روز و روزگار من

بی تو روزای شادی نیست

تو دنیای منی اما

به دنیا اعتمادی نیست


****

سلام ای ناله ی بارون

سلام ای چشمای گریون

سلام روزای تلخ من

هنوزم دوستش دارم

سلام ای بغض توو سینه

سلام ای آه آیینه

سلام شبهای دل کندن

هنوزم دوستش دارم


****

نمی دونی توو این روزا چقدر حالم پریشونه

دلم با رفتنت تنگ و

دلم با بودنت خونه


***

سلام ای بغض توو سینه

سلام ای آه آینه

سلام شبهای دل کندن

هنوزم دوستش دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتی پشیمون ٬خدانگهدار! از تو کتابم ٬عکساتو بردار
گفتم چه جرمی؟ کدوم خیانت؟ گفتی که میرم٬ از ترس عادت

گفتی که عشقها٬ همیشگی نیست به اون قشنگی ٬که تو میگی نیست

گفتم قشنگه٬ عین خیاله گفتم که برگرد٬ گفتی محاله

گفتم یه لحظه! قولت چی میشه؟ اونهمه شعرام ٬مال کی میشه؟

گفتی که قول رو٬ به بادی بسپار از توی شعرات ٬اسمم رو بردار

گفتم بشیم باز٬ لیلی و مجنون گفتی تو راضی٬ لیلی پشیمون

گفتم می میرم٬ گفتی که شاید گفتم با من باش٬ گفتی نباید

گفتی شنا کن٬ دنیا یه دریا عمرت رو نسپار ٬به دست رویا

گفتی صبور باش٬ گفتم چه جوری ؟ گفتم می سوزم٬ از درد دوری

گفتم من مشکی! گفتی نه قرمز گفتم بمون پس٬ گفتی که هرگز

گفتم مگه من ٬عاشق نبودم؟ همیشه با تو٬ صادق نبودم؟

گفتی که بودی ٬همیشه هستی اما چه حیف شد٬ به پام نشستی

گفتی دل من٬ جایی اسیره با تو بمونم ٬دلم می میره

گفتم قبوله٬ تو مال اونی باید همیشه٬ با اون بمونی

فدای چشمات ٬بی تو می میرم از تو دلم رو٬ پس نمی گیرم

با گریه گفتی٬ همیشه ممنون از عشق پاکت ٬نیستم پشیمون

رفتی و رفتی٬ تا بی نهایت اما نرفتم٬ از ترس عادت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با من عاشق نخوان شعر جدایی را


به یاد آور فقط یک بار تو روز آشنایی را


همان روزی که گشتم عاشق چشمان پاک تو


نمی دانستم اکنون می نوازی بی وفایی را


مگو با من دگر از رفتن و از بازی تقدیر


که من باور ندارم طعم تلخ بی نوایی را


نخوان از وا ژه های تلخ پرواز و صعود و اوج


که من طاقت ندارم درد سخت بی صدایی را


حضور سبز تو در خاطراتم تا ابد با قیست


کنار تو نویسم روی قلبم نام زیبای رهایی را
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز


یه روزی آقای کلاغ ، ....... یا به قول بعضیا زاغ

رو دوچرخه پا می‌زد، ........ رد شدش از دم باغ

پای یک درخت رسید ، ........ صدای خوبی شنید

نگاهی کرد به بالا ،........... صاحب صدا رو دید

یه قناری بود قشنگ ، ......... بال و پر ، پر آب و رنگ

وقتی جیک جیکو می‌کرد ، ......... آب می‌کردش دل سنگ

قلب زاغ تکونی خورد ،...... قناری عقلشو برد

توی فکر قناری ، .........تا دو روز غذا نخورد


روز سوم کلاغه ،........‌رفتش پیش قناری

گفتش عزیزم سلام ، ........اومدم خواستگاری!

نگاهی کرد قناری ، ......بالا و پایین، راست و چپ

پوزخندی زد به کلاغ ،....... گفتش که عجب! عجب

منقار من قلمی ، .......منقار تو بیست وجب

واسه چی زنت بشم؟..... مغز من نکرده تب

کلاغه دلش شیکست ،..... ولی دید یه راهی هست

برای سفر به شهر ،...... بار و بندیلش رو بست

یه مدت از کلاغه ،......... هیچ کجا خبر نبود

وقتی برگشت به خونه ،........ از نوکش اثر نبود

داده بود عمل کنن ، ........منقار درازشو

فکر کرد این بار می‌خره ،.... قناریه نازشو



باز کلاغ دلش شیکست ، ........نگاه کرد به سر و دست

آره خب، سیاه بودش! .......اینجوری بوده و هست

دوباره یه فکری کرد ، .......رنگ مو تهیه کرد

خودشو از سر تا پا ،........ رفت و کردش زرد زرد

رفتش و گفت: قناری! ......اومدم خواستگاری

شدم عینهو خودت ،......... بگو که دوسم داری

اخمای قناریه ، .......دوباره رفتش تو هم!


کله‌مو نگاه بکن ،......... گیسوهام پر پیچ و خم

موهای روی سرت ،........ وای که هست خیلی کم

فردا روزی تاس می‌شی!...... زندگی‌مون میشه غم

کلاغ رفتش خونه ........نگاه کرد به آیینه

نکنه خدا جونم ! .......سرنوشت من اینه؟!

ولی نا امید نشد ،...... رفت تو فکر کلاگیس

گذاشت اونو رو سرش ، ....تفی کرد با دو تا لیس

کلاه گیسه چسبیدش ،.... خیلی محکم و تمیز

روی کله‌ی کلاغ ،..... نمی‌خورد حتی لیز


نگاه که خوب می‌کنم ، ....می‌بینم گردنتو

یه جورایی درازه ، ......نمی‌شم من زن تو

کلاغه رفتشو من ،...... نمی‌دونم چی جوری

وقتی اومدش ولی ، .....گردنش بود اینجوری


خجالت نمی‌کشی؟.... واسه گوشتای شیکم!؟

دوست دارم شوهر من ، .....باشه پیمناست دست کم!

دیگه از فردا کلاغ ،.... حسابی رفت تو رژیم

می‌کردش بدنسازی ، .....بارفیکس و دمبل و سیم

بعدش هم می‌رفت تو پارک ،..... می‌دویید راهای دور

آره این کلاغ ما ،‌.....خیلی خیلی بود صبور


واسه ریختن عرق ، .....می‌کردش طناب‌بازی

ولی از روند کار ، ....نبودش خیلی راضی

پا شدی رفتش به شهر ،.... دنبال دکتر خوب

دو هفته بستری شد ، .....که بشه یه تیکه چوب

قرصای جور و واجور ، ....رژیمای رنگارنگ

تمرینهای ورزشی ، ....لباسای کیپ تنگ

آخرش اومد رو فرم ، .....هیکل و وزن کلاغ

با هزار تا آرزو ، .....اومدش به سمت باغ


وقتی از دور میومد ، .....شنیدش صدای ساز

تنبک و تنبور و دف ، ....شادی و رقص و آواز

دل زاغه هری ریخت !........ نکنه قناریه؟

شایدم عروسی ......... بازای شکاریه!!


دیدش ای وای قناری ، .....پوشیده رخت عروس

یعنی دامادش کیه؟ .....طاووسه یا که خروس؟

هی کی هست لابد تو تیپ ، ....حرف اولو می‌زنه!

توی هیکل و صورت ،‌ ....صد برابر منه

کلاغه رفتشو دید ،..... شوهر قناری رو

شوکه شد ، نمی‌دونست، ....چیز اصل کاری رو!

می‌دونین مشکل کار ،.... از همون اول چی بود؟

کلاغه دوچرخه داشت ،‌.....صاحب بی ام و نبود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آیامن می توانم تو را دوست داشته باشم؟ تو کجایی چرا تو را پیدا نمیکنم ؟ درچه گمراهی گم شدم که از کوی نا امیدی و گیجی سر در آوردم چرا من را پیدانمیکنی مگر به دنبال تو نگشتم ؟ چرا پس دنبال من نمیگردی ( تا این قسمتشرو خود من هم هیچی نفهمیدم !)
از روزی که زیبا بودم مدت ها گذشته،زیباییم را از دست داده ام . قلبم پیر شده دیگر حرارت سابق را ندارد . درجوانی پیر شدم . و در این عمر به ظاهر کوتاه اما بسیار بلند فروغی از عشقدر دلم روشن نشد
از عاشق بودن و دوست داشتن من رامحروم کردی پس ناگزیر سوزش حسرت خود را به من عطا کن . دیگر صورت زیبای تورا نمیبینم از ناکاملی و نابخردی خویش باخبرم میدانم مرد زندگی نیستم هدفیهم ندارم اما زیبایی را درک میکنم و زیبایی برای من معنی تو را میدهدوجودم پوچ و خالی است و نمیتوان آن را با هیچ هجمه ای پر کرد !

دوستانم رویایی بیش نیستند . چون من دوستی جز تو ندارم ! نگاهم سرد شده چون گرمای نگاه تو را فراموش کردم

آنگاه که لبخند میزدیو دندانهای مروارید گونه ات از میان دروازه لبت آشکار میشد و عضلات صورتتحرکت میکرد تا لبخند فرشته ای بر گونه های نازننیت آشکارشود . حاضر بودمجانم را بر کف دستم بگیرم و به تو تقدیم کنم

تیغ برنده ی نگاهتآنگاه که به صورتم برخورد میکرد حقیقتم را بازتاب مینمود و من را چونمجسمه ای میتراشید .تکاپو حرکتم از رونق افتاده چون نظم جاری در خلقت تورا فراموش کرده ام

موهای تو افسون شب جادوگران خبره است آنگاه که در باد جاری میشوند و بر صورتت موج میزنند
پاکی وجود تو هر هوس و شهوتی را در خود حل می کند و به دست فراموشی می سپارد
تو در پیشانیت دعاهای نانوشته داری که هر بیسوادی میتواند آنها را بخواند
آنقدر زیبایی که ماه از خجالت تو شبها پشت ابرها پنهان میشود
و آنقدر خوشبویی که گلها و عطر شبنم بوی خود را از تو میگیرند ، خاک به زیر پای تو بودن افتخار می کند

شبها ستاره ها زینتچشمان قشنگت میشوند وقتی به آنها نگاه میکنی و هوا عاشقانه به بینی اترسوخ میکند و از دهانت بیرون می آید تااز لذت مصاحبت با تو بهره ای ببرد
نسیم عاجزنه در تلاشی بی ثمر میخواهد تو را در آغوش بگیرد و بدزدد
شبپره ها به امید تو شب نشینی میکنند و آواز میخوانند آیا میخواهی من را تنها بگذاری ؟
چگونه خلقتی هستی کهخالق خویش را به شگفتی وا داشتی و چگونه زیبایی داری ککه این طور سحرآمیزو رمز گونه میباشد قطعاً تو دوست داشتنی ترین موجود زمینی !
ای زیبا آغوش تو سرد نشدنی است

تو هرگز کهنه نمیشوی ! ناکاملی من از وجودم هست و زشت . اما تو ناکاملی ات هم با زیباییت تناسب دارد
زشتی در کنار تو معنا پیدا می کند ای زیبا !

کافیست شبی بیرون بیایی و درختان تو را ببینند آنگاه برگهایشان در باد سرگیجه میگیرند
زلالی و پاکی تو از آب بیشتر است برای همین هر وقت که جلوی آب میروی پاکتر و زیابتر تو را نشان میدهد
نوای هر آواز زیبایی در کنار صدای تو بوقی هست مزاحم !
وقتی حرف میزنی انگارکه نوازنده ای ماهر تنبور میزند گوش میخواهد تا با امواج صدایت پرده هایشرا برقصاند جان میخواهد تابرای تو فدا شود تو هم مخلوقی و هم خالق!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



نی لبک آتش به جانم گشته غم
هرگز آیا زنده خاکستر شدی؟
من گدایی ها ز باران کرده ام
خواهش از مرغان پران کرده ام
نی لبک آخر کجا افغان کنیم؟
یا کدامین خانه را ویران کنیم؟
بی حریف افتاده ام در گوشه ای
نی لبک کی یاد مشتاقان کنی؟

نی لبک دردی به دل دارم بیا
سینه ای از غم کسل دارم بیا
آتش ار خواهی به جانم برزنی
خیمه هاای مشتعل دارم بیا
نی لبک هرگز چو باران تر شدی؟
رانده چون من از در دلبر شدی؟
نی لبک آتش به جانم گشته غم
هرگز آیا زنده خاکستر شدی؟
نی لبک همدرد این هجران تویی محرم اسرار عشاقان تویی
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


درد را نمی شود نوشت

نمی شود فریاد کرد

درد را باید چشید

در گرگ ومیش تب کرده یک روز تابستان

باید مچاله شوی درون خودت

و آرام آرام دردت را از

فنجان قهوه ات سر بکشی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست

حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست


شعر زلال جوشش احساس های من

از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست


يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست


خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی

بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست


من در فضای خلوت تو خيمه می زنم

طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست


تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا

با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل او که در کنار ساحل دریا نشسته
به امواج دریا دل بسته
من هم نشسته ام در کنار ساحل قلب تو
و دل بستم به تو
دل بستم به امواج خروشان عشق تو
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم
نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست
آن کفشهای مهربانت را نمی دانست

رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد
دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست

اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست
شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست

قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم
ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست

لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم
حتی کتابی داستانت را نمی دانست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قسمت اين بود که من با تو معاصر باشم

تا در اين قصه ی پر حادثه حاضر باشم

حکم پيشانی ام اين بود که تو گم شوی و

من به دنبال تو يک عمر مسافر باشم

تو پری باشی و تا آنسوی دريا بروی

من به سودای تو يک مرغ مهاجر باشم

قسمت اين بود ، چرا از تو شکايت بکنم ؟!

يا در اين قصه به دنبال مقصر باشم ؟

شايد اينگونه خدا خواست مرا زجر دهد

تا برازنده ی اسم خوش شاعر باشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی از غم و اندوه سرشار


دیده هر جا می گشایم دل من می نالد

به چه دل خوش باشم ...


آسمان آبی یا شب مهتابی

راه حل دیگر نیست


طعم باران بوی گل های شقایق

چاره ساز دیگر نیست...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سبزه، سفره‌ی هفت‌سین
گُل، ماهیِ قرمز ؛...
این‌ها به تنِ بهار
وصله‌های ناجورند؛
تو که نباشی!

رضا کاظمی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سبزه، سفره‌ی هفت‌سین
گُل، ماهیِ قرمز ؛...
این‌ها به تنِ بهار
وصله‌های ناجورند؛
تو که نباشی!

رضا کاظمی


باز دلم تنگ است
باز چشمانم باران می طلبد
آسمان دلم پر از ابرهای سیاه دلتنگی شده
باز من تنهایم
و در این سکوت حتی صدای ساز هم آرامم نمی کند
دل من باز کوچک شده
!برای آنکه نمیدانم کیست
ولی غیبتش مرا می آزارد
!من خودم را گم کرده ام...! کجا...؟
این را دیگر نمیدانم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این قدر به زنده گی اَم سَرَک نکش!

کوتاه تر از خواب های من

دیواری ندیده ای؟!

رضا کاظمی

 

Similar threads

بالا