اشعار عاشورایی و انتظار

mahdi271

عضو جدید
ای خون اصیلت به شتک ها ز غدیران
افشانده شرف ها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب و بلا آمده و آنگار
آمیخته با خون سیاووش در ایران
تو اختر سرخی که به انگیزه ی تکثیر
ترکید بر ایینه ی خورشید ضمیران
ای جوهر سرداری سرهای بریده
وی اصل نمیرندگی نسل نمیران
خرگاه تو می سوخت در اندیشه ی تاریخ
هر بار که آتش زده شد بیشه ی شیران
آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران
و آن روز که با بیرقی از یک تن بی سر
تا شام شدی قافله سالار اسیران
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویران
تا اندکی از حق سخن را بگزارند
باید که ز خونت بنگارند دبیران
حد تو رثا نیست عزای تو حماسه است
ای کاسته شأن تو از این معرکه گیران


حسین منزوی
 

amator-2

عضو جدید
چسان گذشت به عباس چونکه می دانست
که تشنگان حرم دل بدست او بستند.
 

akbarpour

کاربر فعال
حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود
افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند

و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند
 

tatoo

عضو جدید
حسینون نوحه سین دلریش یازاندا

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
موسلمان سهلدیر که کافر آغلار [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
کور اولموش گؤزله رین قان دوتدو شومرون [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
کی گؤرسون اؤز الینده خنجر آغلار [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
حسینون کؤینه گی زهرا الینده [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
چکر قئیحا قیامت ، محشر آغلار [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
آتاندا حرمله ، اوخ کربلاده [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
گؤرئیدین دوشمن آغلار ، لشگر آغلار [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
قوجاغیندا ، گؤرئیدین ام لیلا [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
آلیب نعش علی اکبر آغلار [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
رباب ، نیسگیل دؤشونده سود گؤره نده [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
علی اصغری یاد ائیله ر آغلار [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
باشیندا کاکل اکبر هواسی [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
یئل آغلار ، سنبل آغلار ، عنبر آغلار [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
یازاندا آل طاها نوحه سین من [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
قلم گؤردوم سیزیلدار ، دفتر آغلار [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
علی ، شق القمر ، محراب تیلیت قان [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
قولاق وئر ، مسجید اوخشار منبر آغلار [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
علیده ن شهریار ، سن بیر اشاره [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
قوجاقلار قبری ، مالک اشتر آغلار [/FONT]​
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هرگز نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نرود

از دِماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود

در اَزل بست دلم با سرِ زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد وِز سرِ پیمان نرود

هرچه جز بارِ غمت بر دلِ مسکین منست
برود از دلِ من وز دلِ من آن نرود

آنچنان مهر تواَم در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود

گر رود از پیِ خوبان دلِ من معذورست
درد دارد چه کند کز پیِ درمان نرود

هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پیِ ایشان نرود.
 

م.سنام

عضو جدید
اب هنوزهم شرمنده تووکودکان توست
اب هنوزهم سرمسار عطش خاندان توست
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باور نکن تنهایی ات را ... من در تو پنهانم تو در من

از من به من نزدیکتر تو ... از تو به تو نزدیکتر من

باور نکن تنهایی ات را تا یک دل و یک درد داریم

تا در عبور از کوچه ی عشق بر دوش هم سَر می گذاریم

دل تاب تنهایی ندارد باور نکن تنهایی ات را

هر جای این دنیا که باشی من با توام تنهای تنها ...

من با توام هر جا که هستی حتی اگر با هم نباشیم

حتی اگر یک لحظه یک روز با هم در این عالم نباشیم

این خانه را بگذار و بگذر با من بیا تا کعبه ی دل

باور نکن تنهایی ات را من با توام منزل به منزل ...
 

m_janitabar

عضو جدید
آقا سلام!

آقا سلام!

اقا سلام! اگرچه بلند است جایتان
میخواهم از زمین بنویسم برایتان
یک نامه حاوی همه حرفهای راست
یک نامه از کسی که کمی عاشق شماست!
یک نامه از بلندی انسان که پست شد
یک نامه از کسی که دچار شکست شد
این نامه مدح نیست فقط شرح ماتم است
یک ذره از هزار نوشتم اگر کم است
بعد از شما غبار بر آیینه ها نشست
شیطان دوباره آمد و جای خدا نشست
پرپر شدن در دل طوفانی از بدی
گلهای رو سپید همیشه محمدی!
آمد به شهر فاجعه اسلام راحتی!!
انسان منهدم شده.قران زینتی
بیمارهای عشق خدا «بستر»ی شدند
جلبابهایمان کم کم روسری شدند
خورشید مرد و شام تباهی دراز شد
بر روی دشمنان در این قلعه باز شد
در کسوت قدیمی آزادی زنان
تبلیغ پشت پرده شهوت مجاز شد
در کار حق مداخله کردیم بد نبود
نان و شرف معامله کردیم بد نبود!
کم کم اصول دین خداوند پول شد!
هر کس که پول داشت نمازش قبول شد!!
حرف خدا و دین محمد ز یاد رفت
آری!تمام غیرت یاران به باد رفت
مسجد تهی و شهر پر از جنب و جوش شد
حتی بهشت هم خرید و فروش شد
راه خدا به جانب ناحق کشیده شد
کم کم دروغ مصلحتی! آفریده شد
تخم ریا میان دل ما جوانه زد
و مصلحت به گرده دین تازیانه زد
هر لقمه حرام شده سیر کردمان
و سفره های کفر نمک گیر کردمان
و کاروان جدا شد از راه مستقیم....
یعنی خلاصه می کنم آقا عوض شدیم!
آقا خلاصه همه نامه ام غم است
آقا خلاصه میکنم اینجا جهنم است
یکبار دیگر از غم انسان طلوع کن
از عمق استغاثه یاران طلوع کن
یا از خدا عذاب زمین را طلب نما
یا اینکه مثل رحمت باران طلوع کن
دنیای ما اگرچه گرفتار آمدست
اما هنوز تشنه نام محمد(ص) است
در انتهای نامه خیسم سلام بر:
نام بزرگوار و نجیب پیامبر(ص)!
((کتاب: «این ها را فقط به خاطر شما چاپ میکنم»
«سید مهدی موسوی»))


به امید ظهورش
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را از هرکه پرسیدم همه گفتند می آیی
همه گفتند جمعه با گل و لبخند می آیی
بزرگی و نمیگنجی درون من
تو را هر دم نفس تا میزنم در سینه ی من بند می آیی
همیشه از خدایت خواستم غایب نباشی تو
ولی یکروز می دانم که بی پسوند می آیی
تحمل میکنیم این سوز و سرما را
به امیدی که بعد از روزهای برفی اسفند می آیی
تو ای خورشید تر از هرچه نورانی در این دنیا
تو را از هرکه پرسیدم همه گفتند می آیی ....
 

MaC_MaC

عضو جدید
تا نیایی دل بی طاقت من
به خودش رنگ عدم میگیرد
پا به پای همه منتظران
عصر آدینه دلم میگیرد...(آینده ای سبز سبز...)
..............................................
روزی که گل آدم و حوا سرشتند
بر نام حسین بن علی گریه نوشتند
فرمود نبی در صفت گریه کنانش
البته که آن طایفه از اهل بهشتند..(گذشته ی سرخمون.)
 

MaC_MaC

عضو جدید
هر چند که خسته ایم از این حال نیا!
شرمنده اگر ندارد اشکال نیا!
ما خط تمام نامه هامان کوفیست
آقای گلم زبان من لال نیا...
......................................................................
یک عمر تو زخمهای مارا بستی
هر روز کشیدی به سر ما دستیhttp://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=24358&stc=1&d=1284390892
شعبان که به نیمه میرسد آقا جان
ما تازه یادمان میآید..هستی...
.......................................................
یابن الحسن..گر بیایی دهمت جان
ور نیایی کشدم غم
من که میمیرم از اینها
چه بیایی...چه نیایی...
 
آخرین ویرایش:

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آقا گمانم من شما را دوست...
حسی غریب و آشنا را دوست...
نه نه! چه می گویم فقط این که
آیا شما یک لحظه ما را دوست؟
منظور من این که شما با من...
من با شما این قصه ها را دوست...
ای وای! حرفم این نبود اما
سردم شده آب و هوا را دوست...
حس عجیب پیشتان بودن
نه! فکر بد نه! من خدا را دوست...
از دور می آید صدای پا
حتا همین پا و صدا را دوست...
این بار دیگر حرف خواهم زد
آقا گمانم من شما را دوست...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



در سحر پيك‌ وفادار به‌ بالين‌ آمد


داد اين‌ مژده‌ كه‌ آن‌ دلبر شيرين‌ آمد




خيز و از جا بنگر پرتو آن‌ ذات‌ احد



مرهمي‌ را كه‌ براي‌ دل‌ غمگين‌ آمد




شده‌ از بهر وجودش‌ همه‌ عالم‌ خرسند



دل‌ ما مست‌ گل‌ و بوي‌ رياحين‌ آمد




مهدي‌ آن‌ مظهر پاكي‌ و صفا گشت‌ پديد



تا كه‌ فريادرس‌ عاشق‌ مسكين‌ آمد




شادي‌ و خرمي‌ اهل‌ جهان‌ پيدا شد



نور او رشك‌ رخ‌ زهره‌ و پروين‌ آمد




مهديا بر دل‌ بيچاره‌ ما رحمي‌ كن‌



در شب‌ ظلمت‌ ما ديده‌ خدا بين‌ آمد




شده‌ام‌ محو رخ‌ حضرت‌ مهدي‌ امروز



تا كه‌ الهامي‌ از آن‌ بر دل‌ خونين‌ آمد








 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
فاضل نظری

 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمي‌دانم تو را در ابر ديدم يا كجا ديدم
به هر جايي كه رو كردم فقط روي تو را ديدم

تو را در مثنوي، در ني، تو را در‌ هاي و هو، در هي
تو را در بند بند ناله‌هاي بي‌صدا ديدم

تو مانند ترنم، مثل گل، عين غزل بودي
تو را شكل توسل، مثل ندبه، چون دعا ديدم

دوباره ليلة القدر آمد و شوريدگي‌هايم
تب شعر و غزل گل كرد و شور نينوا ديدم

شب موييدن شب آمد و موييدن شاعر
شكستم در خودم از بس كه باران بلا ديدم

صدايت كردم و آيينه‌ها تابيد در چشمم
نگاهم را به دالان بهشتي تازه وا ديدم

نگاهم كردي و باران يك ريز غزل آمد
نگاهت كردم و رنگين كماني از خدا ديدم

تو را در شمع‌ها، قنديل‌ها، در عود، در اسپند
دلم را پَرزنان در حلقه پروانه‌ها ديدم

تو را پيچيده در خون، در حرير ظهر عاشورا
تو را در واژه‌هاي سبز رنگ ربنا ديدم

تو را در آبشار وحي جبرائيل و ميكائيل
تو را يك ظهر زخمي در زمين كربلا ديدم

تو را ديدم كه مي‌چرخيد گردت خانه كعبه
خدا را در حرم گم كرده بودم، در شما ديدم

شبيه سايه تو كعبه دنبالت به راه افتاد
تو حج بودي، تو را هم مروه ديدم، هم صفا ديدم

شب تنهاي عاشورا و اشباحي كه گم گشتند
تو را در آن شب تاريك، «مصباح الهدي» ديدم

در اوج كبر و در اوج رياي شام ـ ‌اي كعبه ـ
تو را هم شانه و هم شان كوي كبريا ديدم

دمي كه اسب‌ها بر پيكر تو تاخت آوردند
تو را‌ اي بي‌كفن، در كسوت آل عبا ديدم

دليل مرتضي!
نمي‌دانم تو را در ابر ديدم يا كجا ديدم
به هر جايي كه رو كردم فقط روي تو را ديدم

تو را در مثنوي، در ني، تو را در‌ هاي و هو، در هي
تو را در بند بند ناله‌هاي بي‌صدا ديدم

تو مانند ترنم، مثل گل، عين غزل بودي
تو را شكل توسل، مثل ندبه، چون دعا ديدم

دوباره ليلة القدر آمد و شوريدگي‌هايم
تب شعر و غزل گل كرد و شور نينوا ديدم

شب موييدن شب آمد و موييدن شاعر
شكستم در خودم از بس كه باران بلا ديدم

صدايت كردم و آيينه‌ها تابيد در چشمم
نگاهم را به دالان بهشتي تازه وا ديدم

نگاهم كردي و باران يك ريز غزل آمد
نگاهت كردم و رنگين كماني از خدا ديدم

تو را در شمع‌ها، قنديل‌ها، در عود، در اسپند
دلم را پَرزنان در حلقه پروانه‌ها ديدم

تو را پيچيده در خون، در حرير ظهر عاشورا
تو را در واژه‌هاي سبز رنگ ربنا ديدم

تو را در آبشار وحي جبرائيل و ميكائيل
تو را يك ظهر زخمي در زمين كربلا ديدم

تو را ديدم كه مي‌چرخيد گردت خانه كعبه
خدا را در حرم گم كرده بودم، در شما ديدم

شبيه سايه تو كعبه دنبالت به راه افتاد
تو حج بودي، تو را هم مروه ديدم، هم صفا ديدم

شب تنهاي عاشورا و اشباحي كه گم گشتند
تو را در آن شب تاريك، «مصباح الهدي» ديدم

در اوج كبر و در اوج رياي شام ـ ‌اي كعبه ـ
تو را هم شانه و هم شان كوي كبريا ديدم

دمي كه اسب‌ها بر پيكر تو تاخت آوردند
تو را‌ اي بي‌كفن، در كسوت آل عبا ديدم

 

YAALIASGHAR

عضو جدید
جوشنی از زخم بر تن اشک افشان ذوالجناح
بازگشت آشفته یال از گرد میدان ذوالجناح

تا برد از قتلگاه گل خبر بر خیمه ها
یال را تر کرد با خون شهیدان ذوالجناح

تا کنار خیمه های منتظر خود را رساند
حلقه ای را دید گرد خویش گریان ذوالجناح

حلقه زد بر دور مرکب اهلبیت سوگوار
اشکباران اهلبیت و اشکریزان ذوالجناح

زینب آمد از میان خیمه بیرون با شتاب
دید بر گشته است بی صاحب ز میدان ذوالجناح


گیسوان خویش را آغشته با خون کرده بود
تا ببندد با حسین اینگونه پیمان ذوالجناح

پرسش از حال برادر کرد اما در جواب
ریخت تنها از دو چشمش خون غلطان ذوالجناح

کودکی پرسید بابا کو جوابی چون نداشت
کرد یال خویش در پاسخ پریشان ذوالجناح

گاه میسایید سم بر سنگ گاه از همدلی
نرم می بوئید روی و موی طفلان ذوالجناح

برده اند اسپان نجابت را همه از او به ارث
گرچه حیوان بود اما داشت وجدان ذوالجناح

بود حیوان لیک تا آخر به میدان ایستاد
تا دهد درس فدا کاری به انسان ذوالجناح

بود حیوان لیک در میدان ایثار و شرف
گوی سبقت برده بود از انس و از جان ذوالجناح

بود حیوان لیک در رتبت فراتر زآدمی
اولین حیوان که خورد از آب حیوان ذوالجناح

آنقدراز بی کسی بر سنگها کوبید سر
تا که داد آخر به رسم عاشقان جان ذوالجناح

کاش من جای تو میبودم در آن ظهر غریب

ای غبار سم تو کحل دو چشمان ذوالجناح
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی
غروب، این‌همه غربت، چرا نمی‌آیی؟

زمین به دور سرم چرخ می‌زند، پس کی
تمام می‌شود این روزهای یلدایی؟

کجاست جاذبه‌ات آفتابِ من؟ خسته است
شهابِ کوچکت از این مدارپیمایی

کبوترانه دلم را کجا روانه کنم؟
کجاست گنبد آن چشم‌های مینایی؟

تمام هفته دلم را به جمعه خوش کردم
غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی...

 

YAALIASGHAR

عضو جدید
روزی که عیار عشق اخلاص و وفاست
خنجر به دل شکسته ی خون خداست
لب تشنه دل از رود بریدن هنر است
سیراب ترین تشنه ابالفضل شماست
 

YAALIASGHAR

عضو جدید
پر زد دوباره مرغ دلم کربلایتان

پیچید در تمام وجودم صدایتان

یک کوه غصّه روی دلم می نشست تا -

آغاز شد دوباره غم نینوایتان


تا گفتم السلام علیک دلم شکست

از بس که سخت بود غم روضه هایتان

تا خواستم که نام شما آورم به لب

اشک آمد و نوشت که جانم فدایتان

یعقوب وار در تپش روضه خیس شد

چشمم ز داغ ماتم عظمی برایتان

خون غزل چکانده شد و مثنوی رسید

شاعر نوشت قامت هفت آسمان خمید

رخت سیاه بر تن هر واژه می نشست

"
بنیاد صبر و خانه ی طاقت ز هم گسست"

باریده بود فصل عطش بر نگاه دشت


افتاد پرده دید سری را درون تشت

یک قطره اشک آدم و عالم سیاه شد

بنویس محتشم که چه بر قلب ماه شد

از پشت چشم های کبود و غمین نوشت

با خط اشک، جوهر خون، این چنین نوشت

"
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد

بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد"

لرزید کائنات و هر آنچه درون آن


پیچید چشم شاعر دلخون به آسمان

یا رب صدای کیست که لرزانده عالمین

آمد ندا صدای حسین است! یا حسین
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
کناربرکه دلم نشستم ونیامدی
دوباره درسکوت خود شکستم ونیامدی
سوال کردم ازخدا نشانه خانه تورا
سکوت کردو درسکوت شکستم ونیامدی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خورشید زخم خورده

این سرخی زمین و زمان از غروب نیست

خورشید زخم خورده به نی ها طلوع کرد
انگار کور و کر شده دنیا که اینچنین
قرآن به روی نیزه ی اعدا طلوع کرد
یک قافله ستاره به تاراج می رود
وقتی که ماه نو به ثریا طلوع کرد
گویی گره زدند زمین را به آسمان
خون خدا به دامن صحرا طلوع کرد

منیژه دشتی
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
سر قاتلی بنازم که به کثرت ملائک
به جنازه شهیدش نتوان نماز کردن

طبیب اصفهانی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
انتظارت ریش جهان راسپیدکرده است....................
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
درتمنای نگاهت بی قرارم تابیایی
من ظهورلحظه ها رامی شمارم تابیایی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
*پروانه بهزادی
چشمه خشکیده‏ی شعر مرا پر آب کن
بیت‏های تشنه‏‏‏ و درمانده را سیراب کن

برگ های دفترم این روزها پژمرده اند
لااقل یک برگ را مهمان شعری ناب کن

ای تو مهتابی ترین؛ یک لحظه کوتاه نیز
برکه‏ی شعر مرا آیینه‏ی مهتاب کن

در قنوت یک عطش، بیدار بودم تا سحر
نهر عطشان وجودم را پر از سیلاب کن

با همان لالایی شیرین که اصغر خواب رفت
کودک شش ماهه‏ی شعر مرا هم خواب کن

دستهای بر زمین افتاده‏ات شد دستگیر
تشنگان بر زمین افتاده را سیراب کن

من که امشب بر تمام بیت هایت در زدم
با فقط یک قافیه، یک قطره ، فتح الباب کن
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
*زنده یاد نجمه زارع

بخوان بلال به تکبیر ظهر عاشورا

چه بود داغ نفسگیر ظهر عاشورا



مگر به حنجره زخمی تو زنده شود

برای شهر تصاویر ظهر عاشورا



... هزار خیمه ی آتش گرفته و عطش

و خون و نیزه و شمشیر و ظهر عاشورا



لباس تیره به تن کرد در عزا خورشید

و شد شبیه شب تیره ظهر عاشورا



زبان الکن غم مویه های من هرگز

نمی رسند به تفسیر ظهر عاشورا
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
به تمنـاى طلوع تو جهان ،چشـــم به راه به امــــید قدمت ،کان و مکان ، چشم به راه
به تماشاى تو ،اى نور دل هستى ،هست آسمان کاهکشان کاهکشان چشم به راه !
رُخ زیـــبــاى تو را ، یاســــمن آینه بدست قــد رعناى تو را ، سرو جوان چشم به راه
درشبستان شهود ،اشک فشان دوخته اند همه شب تا به سحر ، خلوتیان چشم به راه
دیدمش فرشى از ابریشم خون میگسترد درسراپرده ى چشمان خود آن چشـــم به راه
نازنینا ! نفسى اسب تجــــلّـى زین کن ! که زمین گوش بزنگ است وزمان چشم به راه آفتـــــــابا ! دمــى از ابر برون آ ، که بود بى تو منظومه ى امکان نگران ، چشم به راه
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
* زکریا اخلاقی
آخر ای مردم،‏ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم،‏ آب فراتی داریم
ما پر از بوی خوش سیب ، پر از چاووشیم
وز چمن های مجاور نفحاتی داریم
داغ هفتاد و دو گل تشنگی از ماست اگر
دست و رو در تپش رشته قناتی داریم
آن سبک بارترینیم که بر محمل موج
ساحل امنی و کشتی نجاتی داریم
در تماشای جمال از جبروتی سرخیم
که شگفت آینه ی جلوه ی ذاتی داریم
در همین روضه سر بسته، خدا می داند
در در شرح چه اسما و صفاتی داریم
زیر این خیمه که از ذکر شهیدان سبز است
کس نداند که چه احساس حیاتی داریم
همه هستی ما عین زیارتنامه ست
گر از این گونه سلام و صلواتی داریم!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

عهد خواندمُ گفتم : خدا کند که بیایی...........

عهد شکستمُ گفتم : خدا کند که نیایی...........

زمین خشک شدُ گفتم : خدا کند که بیایی...........

باران آمدُ گفتم : خدا کند که نیایی...........

دلتنگ شدمُ گفتم : خدا کند که بیایی...........

دلدار شدمُ گفتم : خدا کند که نیایی...........

منتظر شدمُ گفتم : خدا کند که بیایی...........

کوفی شدمُ گفتم : خداکند که نیایی...........
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سبز بخت سرخ او

تا شقایق را به دست عشق بر کردیم ما
زیر دوش آفتاب خون وضو کردیم ما
همچو قوی مست دست افشان وجود خویش را
در شط سرخ شهادت شستشو کردیم ما
گر چه دست از جان و سر شستیم پاکوبان ولی
دست دشمن را برای خلق رو کردیم ما
می دهد از حنجر ما بوی تاولهای داغ
بسکه چون ققنوس آتش زیر و رو کردیم ما
غنچه غنچه، زخم زخم پیکر ما چون شکفت
عطرافشان خنده بی های و هو کردیم ما
در بلا با سوزن مژگان و رشته رشته اشک
جامه صد پاره جان را رفو کردیم ما
چون گل اشکی سر سجاده در دشت عطش
با دعای ندبه کسب آبرو کردیم ما
تا نماز عشق بندد نقش بر لوح وجود
با دهان زخم با حق گفت وگو کردیم ما
فخر ما این بس که همچون ماه در طی طریق
اقتدا بر قائد خورشید خو کردیم ما
 

Similar threads

بالا