آیا حضرت حافظ در پایان عمر پیرو آیین مهر و ا وستا شده بود ؟

nila_joon

عضو جدید
آیا حافظ در پایان عمر پیرو آیین مهر و ا وستا شده بود ؟


محمد گلندام که از شاگردان و مریدان حافظ بوده است و تمامی غزلیات وی را، او جمع آوری و نشر داده است ، در مقدمه غزلیات از حافظ به عنوان شهید یاد می کند که در پی فتوای فقها به قتل رسیده است!!!



در کتاب عرفات العاشقین ، نوشته ی امیرتقی الدین ، می خوانیم:



آنگاه که ماموران حکومت در پی فتوای فقها و حکم قاضی به خانه ی حافظ حمله نمودند تا وی را بازداشت نموده وبه قتل برسانند، بانوان خانه حافظ ، تمامی آثار و نوشته های وی را در چاه ریختند تا به دست ماموران نیفتد.



شمس الدین محمد حافظ شیرازی که در کودکی قرآن را حفظ نموده بود ، لقب حافظ را مثل ده ها شخص دوران خود بدست آورد! حفظ تمامی قرآن عادتی شده بود که کودکان در 8-10 ویا 12 سالگی آنرا وظیفه می دانستند و در این سن و سا ل تمامی قرآن را از بر می خواندند و به دیگران آموزش می دادند. حافظ در کودکی علاوه بر حفظ و آموزش قرآن ، در یک نانوا یی نیز کار می کرد و به کار خمیر گیری مشغول بود. حافظ از همان نوجوانی به عنوان رند شیراز معروف شد. و این به خاطر زیرکی و باهوشی وی بود. رند در لغت به معنای زیرک، هوشیار ، آگاه به اسرار و واقف به علوم بسیار ، می باشد و نیز به کسی می گویند که درونش پاک تر از ظاهرش باشد.


چنانچه برخی از مورخین نوشته اند و از غزلیات حافظ برداشت می شود ،حافظ در نوجوانی عاشق دختری به نام (( شاخ نبات )) می شود که دختر پیش نماز محل بوده است. و در همین هنگامه عاشقی ، ذوق و شوق حافظ به غزل سرایی رشد می کند. ولی شوربختانه ملای محل ، دختر خود را عروس می کند. و حافظ در عشق نوجوانی خود شکست می خورد. از سویی دیگر استقبال مردم و خردمندان از غزلیات حافظ در سراسر جهان پارس زبان آن دوران از هند تا ایران و عراق موجب بروز حسادت ملا ها و فقها علیه حافظ می شود. و آنها را به جایی می کشاند تا از هر بیت و غزل ا و سندی بیابند برای محکوم کردن و تکفیر رند شیراز.



از سویی دیگر حافظ نیز بیش از پیش به نادانی، تزویر و بی مایه بودن افکار فقها پی میبرد و کم کم از آنها و اندیشه های آنها جدا می شود و در غزلیات خود به افشای آنها می پرداخت:



دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم



حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر نکن چون دگران قرآن را



همانطور که حافظ آرام آرام از افکار و عقاید فقها ی دوران خود جدا و دور می شد ، به سوی یک اندیشه ی جایگزین نیز نزدیک میشود ، و در سروده های خود اعتراف می کند که در ابتدا از حقایق آگاه نبوده است تا اینکه در پی آشنایی با اندیشه های دیگر در معنی بر او گشوده می شود:



اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم


آن روز بر دلم در معنی گشوده شد کز ساکنان درگه (( پیر مغان)) شدم



در پی توطئه های ملایان ، بارها و بارها حافظ از شیراز رانده شد و او را تبعید نمودند:



گر ازین منزل غربت بسوی خانه روم دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم



اما پس از بازگشت از تبعید ، باز اعترافات رند شیراز در غزل های وی متبلور میشود:



گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگراز پس امروز بود فردایی



(( مغ)) در لغت به انسان اوستایی ، و یا پیشوای آیین اوستا گفته می شود و پیر مغان به زرتشت نخستین و یا بزرگترین پیشوای آیین اوستا اطلاق می شود. حافظ در هنگامه ی پایانی عمر خود، بسیار به این مسئله کشیده می شود و در غزلیات بسیاری وفاداری خود را به پیر مغان و (( آیین مهر )) اعلام می کند:



جام می ، گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی ازاهل جهان پاک دلی بگزینم


بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه ی (( مهر آیینم))



در این ابیات حافظ صریحا اعتراف می کند که آیین ودین ا و میترایی یا همان آیین مهر است.


و اما اسناد میترایی بودن رند شیراز و پیرو (( آیین اوستا = پیر مغان )) بودن وی در لابه لای غزلیات او با صراحتی ویژه به چشم می خورد:



بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست گاه نیست


چل سال پیش رفت که من لاف می زنم کز چاکران پیر مغان کمترین منم


منم که گوشه میخانه خانقاه من است دعای پیرمغان ورد صبحگاه من است


حافظ جناب پیر مغان جای دولت ست من ترک خاکبوسی این در نمیکنم


گرمدد خواستم از پیرمغان عیب مکن شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود


مرید پیرمغانم زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده توکردی واو بجا آورد



و در جایی دیگر می گوید:



در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم


از آن به دیر مغانم عزیز می دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست



هرچند آیین اوستا یکی از چهار دینی ست که قرآن مجبور به پذیرش آن گشته و پیروان این چهار آیین در ممالک اسلامی می بایست امنیت می داشتند ، اما بخشی از فقها و روحانیون همواره در طول تاریخ ، انسانهای آزاده و فرهیخته ی بسیاری را به جرم کفر و الحاد و ارتداد به قتل رسانده اند. حتی حافظ را که طبق آیین اوستا خداپرست بوده است ، نیز شامل این اتهامات شده و چون بسیاری دیگر مانند سهروردی ، ابن مقفع ، حلاج و...



چاپ شده در نشریه ی نیمروز – شماره 706 (سال چهاردهم) – مهر 1381


نوشته : سیاوش اوستا
 
آخرین ویرایش:

pejman.pna

عضو جدید
کاربر ممتاز
آیا حافظ در پایان عمر پیرو آیین مهر و ا وستا شده بود ؟


محمد گلندام که از شاگردان و مریدان حافظ بوده است و تمامی غزلیات وی را، او جمع آوری و نشر داده است ، در مقدمه غزلیات از حافظ به عنوان شهید یاد می کند که در پی فتوای فقها به قتل رسیده است!!!



در کتاب عرفات العاشقین ، نوشته ی امیرتقی الدین ، می خوانیم:



آنگاه که ماموران حکومت در پی فتوای فقها و حکم قوه ی قضاییه به خانه ی حافظ حمله نمودند تا وی را بازداشت نموده وبه قتل برسانند، بانوان خانه حافظ ، تمامی آثار و نوشته های وی را در چاه ریختند تا به دست ماموران نیفتد.



شمس الدین محمد حافظ شیرازی که در کودکی قرآن را حفظ نموده بود ، لقب حافظ را مثل ده ها شخص دوران خود بدست آورد! حفظ تمامی قرآن عادتی شده بود که کودکان در 8-10 ویا 12 سالگی آنرا وظیفه می دانستند و در این سن و سا ل تمامی قرآن را از بر می خواندند و به دیگران آموزش می دادند. حافظ در کودکی علاوه بر حفظ و آموزش قرآن ، در یک نانوا یی نیز کار می کرد و به کار خمیر گیری مشغول بود. حافظ از همان نوجوانی به عنوان رند شیراز معروف شد. و این به خاطر زیرکی و باهوشی وی بود. رند در لغت به معنای زیرک، هوشیار ، آگاه به اسرار و واقف به علوم بسیار ، می باشد و نیز به کسی می گویند که درونش پاک تر از ظاهرش باشد.


چنانچه برخی از مورخین نوشته اند و از غزلیات حافظ برداشت می شود ،حافظ در نوجوانی عاشق دختری به نام (( شاخ نبات )) می شود که دختر پیش نماز محل بوده است. و در همین هنگامه عاشقی ، ذوق و شوق حافظ به غزل سرایی رشد می کند. ولی شوربختانه ملای محل ، دختر خود را عروس می کند. و حافظ در عشق نوجوانی خود شکست می خورد. از سویی دیگر استقبال مردم و خردمندان از غزلیات حافظ در سراسر جهان پارس زبان آن دوران از هند تا ایران و عراق موجب بروز حسادت ملا ها و فقها علیه حافظ می شود. و آنها را به جایی می کشاند تا از هر بیت و غزل ا و سندی بیابند برای محکوم کردن و تکفیر رند شیراز.



از سویی دیگر حافظ نیز بیش از پیش به نادانی، تزویر و بی مایه بودن افکار فقها پی میبرد و کم کم از آنها و اندیشه های آنها جدا می شود و در غزلیات خود به افشای آنها می پرداخت:


دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم



حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر نکن چون دگران قرآن را


همانطور که حافظ آرام آرام از افکار و عقاید فقها ی دوران خود جدا و دور می شد ، به سوی یک اندیشه ی جایگزین نیز نزدیک میشود ، و در سروده های خود اعتراف می کند که در ابتدا از حقایق آگاه نبوده است تا اینکه در پی آشنایی با اندیشه های دیگر در معنی بر او گشوده می شود:


اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم


آن روز بر دلم در معنی گشوده شد کز ساکنان درگه (( پیر مغان)) شدم



در پی توطئه های ملایان ، بارها و بارها حافظ از شیراز رانده شد و او را تبعید نمودند:



گر ازین منزل غربت بسوی خانه روم دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم



اما پس از بازگشت از تبعید ، باز اعترافات رند شیراز در غزل های وی متبلور میشود:



گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگراز پس امروز بود فردایی



(( مغ)) در لغت به انسان اوستایی ، و یا پیشوای آیین اوستا گفته می شود و پیر مغان به زرتشت نخستین و یا بزرگترین پیشوای آیین اوستا اطلاق می شود. حافظ در هنگامه ی پایانی عمر خود، بسیار به این مسئله کشیده می شود و در غزلیات بسیاری وفاداری خود را به پیر مغان و (( آیین مهر )) اعلام می کند:



جام می ، گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی ازاهل جهان پاک دلی بگزینم


بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه ی (( مهر آیینم))



در این ابیات حافظ صریحا اعتراف می کند که آیین ودین ا و میترایی یا همان آیین مهر است.


و اما اسناد میترایی بودن رند شیراز و پیرو (( آیین اوستا = پیر مغان )) بودن وی در لابه لای غزلیات او با صراحتی ویژه به چشم می خورد:



بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست گاه نیست


چل سال پیش رفت که من لاف می زنم کز چاکران پیر مغان کمترین منم


منم که گوشه میخانه خانقاه من است دعای پیرمغان ورد صبحگاه من است


حافظ جناب پیر مغان جای دولت ست من ترک خاکبوسی این در نمیکنم


گرمدد خواستم از پیرمغان عیب مکن شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود


مرید پیرمغانم زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده توکردی واو بجا آورد



و در جایی دیگر می گوید:



در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم


از آن به دیر مغانم عزیز می دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست



هرچند آیین اوستا یکی از چهار دینی ست که قرآن مجبور به پذیرش آن گشته و پیروان این چهار آیین در ممالک اسلامی می بایست امنیت می داشتند ، اما بخشی از فقها و روحانیون همواره در طول تاریخ ، انسانهای آزاده و فرهیخته ی بسیاری را به جرم کفر و الحاد و ارتداد به قتل رسانده اند. حتی حافظ را که طبق آیین اوستا خداپرست بوده است ، نیز شامل این اتهامات شده و چون بسیاری دیگر مانند سهروردی ، ابن مقفع ، حلاج و...



چاپ شده در نشریه ی نیمروز – شماره 706 (سال چهاردهم) – مهر 1381


نوشته : سیاوش اوستا


مرسی. خیلی برام جالب بود و تازگی داشت.
 

pejman.pna

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد از افغانی ها و اماراتی ها و ... پای زرتشتیان هم به مفاخر دزدی باز شد!!!
خوش باشید!!!
بارها این خاطره رو تعریف کردم ولی جا داره باز هم تعریف کنم.
یادش بخیر. زمان دانشجویی استادی داشتم به اسم آقای مهندس فر. یک بار بهم گفت:
"از هرکس به اندازه شعورش انتظار داشته باش."
 

nila_joon

عضو جدید
به متن ها نگاه کن و خوب بخوان . شعرها که جعل نشده یا نویسنده از خودش نسروده

تا به کی در همه چیز و همه جا دروغ و تحریف

پای عربا را که شما برای هرکاری تو این سرزمین باز کردید و حتی ناموس خود را به انها ارزانی کردید

اما افغانستان هم جزو خاک ایران زمین بوده

زرتشتیان هم مالک این سرزمین و زاد وبوم هستند

اظهار نظر یه بیگانه ای چون شما اینجا بی معنی هست . برو به همون صحرا ها و و بادیه های تازی خودتون
 

spow

اخراجی موقت
بارها این خاطره رو تعریف کردم ولی جا داره باز هم تعریف کنم.
یادش بخیر. زمان دانشجویی استادی داشتم به اسم آقای مهندس فر. یک بار بهم گفت:
"از هرکس به اندازه شعورش انتظار داشته باش."

پژمان جان انتظار خیلی زیادی داری:gol:
 

waffen

اخراجی موقت
فوق العاده بود.
خط به خط خوندم.
کاش میشد اینها رو یه جوری به گوش تعداد بشتری از مردم رسوند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
فوق العاده بود.
خط به خط خوندم.
کاش میشد اینها رو یه جوری به گوش تعداد بشتری از مردم رسوند.
یه بار دیگه کثیف و آشغال و پست فطرت بودن ملاها نمایان شد.
سعی کنید ادب رو رعایت کنید!
تاپیک خنده دار جالبی بود!
اول برین ببینین برای چی به حافظ میگفتن "حافظ" بعد بیاید!;)
 

mohamad javid

عضو جدید
کاربر ممتاز
آیا حافظ در پایان عمر پیرو آیین مهر و ا وستا شده بود ؟


محمد گلندام که از شاگردان و مریدان حافظ بوده است و تمامی غزلیات وی را، او جمع آوری و نشر داده است ، در مقدمه غزلیات از حافظ به عنوان شهید یاد می کند که در پی فتوای فقها به قتل رسیده است!!!



در کتاب عرفات العاشقین ، نوشته ی امیرتقی الدین ، می خوانیم:



آنگاه که ماموران حکومت در پی فتوای فقها و حکم قاضی به خانه ی حافظ حمله نمودند تا وی را بازداشت نموده وبه قتل برسانند، بانوان خانه حافظ ، تمامی آثار و نوشته های وی را در چاه ریختند تا به دست ماموران نیفتد.



شمس الدین محمد حافظ شیرازی که در کودکی قرآن را حفظ نموده بود ، لقب حافظ را مثل ده ها شخص دوران خود بدست آورد! حفظ تمامی قرآن عادتی شده بود که کودکان در 8-10 ویا 12 سالگی آنرا وظیفه می دانستند و در این سن و سا ل تمامی قرآن را از بر می خواندند و به دیگران آموزش می دادند. حافظ در کودکی علاوه بر حفظ و آموزش قرآن ، در یک نانوا یی نیز کار می کرد و به کار خمیر گیری مشغول بود. حافظ از همان نوجوانی به عنوان رند شیراز معروف شد. و این به خاطر زیرکی و باهوشی وی بود. رند در لغت به معنای زیرک، هوشیار ، آگاه به اسرار و واقف به علوم بسیار ، می باشد و نیز به کسی می گویند که درونش پاک تر از ظاهرش باشد.


چنانچه برخی از مورخین نوشته اند و از غزلیات حافظ برداشت می شود ،حافظ در نوجوانی عاشق دختری به نام (( شاخ نبات )) می شود که دختر پیش نماز محل بوده است. و در همین هنگامه عاشقی ، ذوق و شوق حافظ به غزل سرایی رشد می کند. ولی شوربختانه ملای محل ، دختر خود را عروس می کند. و حافظ در عشق نوجوانی خود شکست می خورد. از سویی دیگر استقبال مردم و خردمندان از غزلیات حافظ در سراسر جهان پارس زبان آن دوران از هند تا ایران و عراق موجب بروز حسادت ملا ها و فقها علیه حافظ می شود. و آنها را به جایی می کشاند تا از هر بیت و غزل ا و سندی بیابند برای محکوم کردن و تکفیر رند شیراز.



از سویی دیگر حافظ نیز بیش از پیش به نادانی، تزویر و بی مایه بودن افکار فقها پی میبرد و کم کم از آنها و اندیشه های آنها جدا می شود و در غزلیات خود به افشای آنها می پرداخت:



دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم



حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر نکن چون دگران قرآن را



همانطور که حافظ آرام آرام از افکار و عقاید فقها ی دوران خود جدا و دور می شد ، به سوی یک اندیشه ی جایگزین نیز نزدیک میشود ، و در سروده های خود اعتراف می کند که در ابتدا از حقایق آگاه نبوده است تا اینکه در پی آشنایی با اندیشه های دیگر در معنی بر او گشوده می شود:



اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم


آن روز بر دلم در معنی گشوده شد کز ساکنان درگه (( پیر مغان)) شدم



در پی توطئه های ملایان ، بارها و بارها حافظ از شیراز رانده شد و او را تبعید نمودند:



گر ازین منزل غربت بسوی خانه روم دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم



اما پس از بازگشت از تبعید ، باز اعترافات رند شیراز در غزل های وی متبلور میشود:



گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگراز پس امروز بود فردایی



(( مغ)) در لغت به انسان اوستایی ، و یا پیشوای آیین اوستا گفته می شود و پیر مغان به زرتشت نخستین و یا بزرگترین پیشوای آیین اوستا اطلاق می شود. حافظ در هنگامه ی پایانی عمر خود، بسیار به این مسئله کشیده می شود و در غزلیات بسیاری وفاداری خود را به پیر مغان و (( آیین مهر )) اعلام می کند:



جام می ، گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی ازاهل جهان پاک دلی بگزینم


بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه ی (( مهر آیینم))



در این ابیات حافظ صریحا اعتراف می کند که آیین ودین ا و میترایی یا همان آیین مهر است.


و اما اسناد میترایی بودن رند شیراز و پیرو (( آیین اوستا = پیر مغان )) بودن وی در لابه لای غزلیات او با صراحتی ویژه به چشم می خورد:



بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست گاه نیست


چل سال پیش رفت که من لاف می زنم کز چاکران پیر مغان کمترین منم


منم که گوشه میخانه خانقاه من است دعای پیرمغان ورد صبحگاه من است


حافظ جناب پیر مغان جای دولت ست من ترک خاکبوسی این در نمیکنم


گرمدد خواستم از پیرمغان عیب مکن شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود


مرید پیرمغانم زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده توکردی واو بجا آورد



و در جایی دیگر می گوید:



در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم


از آن به دیر مغانم عزیز می دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست



هرچند آیین اوستا یکی از چهار دینی ست که قرآن مجبور به پذیرش آن گشته و پیروان این چهار آیین در ممالک اسلامی می بایست امنیت می داشتند ، اما بخشی از فقها و روحانیون همواره در طول تاریخ ، انسانهای آزاده و فرهیخته ی بسیاری را به جرم کفر و الحاد و ارتداد به قتل رسانده اند. حتی حافظ را که طبق آیین اوستا خداپرست بوده است ، نیز شامل این اتهامات شده و چون بسیاری دیگر مانند سهروردی ، ابن مقفع ، حلاج و...



چاپ شده در نشریه ی نیمروز – شماره 706 (سال چهاردهم) – مهر 1381



نوشته : سیاوش اوستا
خيلي عالي بود........دورد بر تو:gol:
 

nila_joon

عضو جدید
اولا تو متن نوشته شده که حافظ ، حافظ کل قران بود

بعدش مگه دایم شماها بزرگ نمی کنیدانسانها تغییر پیدا می کنند و گذشته انسان مهم نیست و حال مهم هست
خوب حتما حافظ هم تغییر کرده و گذشته اش با دوران میان سالی و پیری فرق داشت
 

mohamad javid

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد از افغانی ها و اماراتی ها و ... پای زرتشتیان هم به مفاخر دزدی باز شد!!!
خوش باشید!!!
آدمي را آدميت لازم است...............چوب صندل را نشايد هيزم است.......بهتره يه كم ادب داشته باشي...برا آيندت هم خيلي خوبه......
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
فوق العاده بود.
خط به خط خوندم.
کاش میشد اینها رو یه جوری به گوش تعداد بشتری از مردم رسوند.


شما آدمی هستید که به قول خودتون اهل مطالعه اید و موضوع توحید رو هنوز نپذیرفتید ، از شما تعجب می کنم که بعضی از مسائل رو بدون تحقیق و مطالعه و به راحتی می پذیرید :surprised:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

waffen

اخراجی موقت
سعی کنید ادب رو رعایت کنید!
تاپیک خنده دار جالبی بود!
اول برین ببینین برای چی به حافظ میگفتن "حافظ" بعد بیاید!;)

اصلا خوندی متن رو ؟؟؟
معلومه نخوندی. همه میدونند بره چی به حافظ میگند حافظ. این رو گفتی که بگی تو میدونی و ما نمیدونیم ؟؟؟؟
اون موقع که شما نماز خوندن بلد نبودی ما مسابقات حفظ شرکت میکردیم عزیز.
شما آدمی هستید که به قول خودتون اهل مطالعه اید و موضوع توحید رو هنوز نپذیرفتید ، از شما تعجب می کنم که بعضی از مسائل رو بدون تحقیق و مطالعه و به راحتی می پذیرید :surprised:
من نمیدونم کجای این مطلب دروغ بود چون هر خط اون با شعر های حافظ بیان شده بود.
حالا شما بفرمایید برای چی این مطالب رو دروغ میدونید ؟؟؟ آیا شعر های خود حافظ رو هم قبول ندارید ؟؟؟
یا باید حتما قمیشی رو بیارید تا براتون آسمون ریسمان ببافه و هر چیزی رو به اسلام ربط بده ؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
حافظ شیرازی چه مرام و مسلکی داشته و آیا صحیح است که در اواخر عمر از دین اسلام برگشته بود؟

حافظ شیرازی چه مرام و مسلکی داشته و آیا صحیح است که در اواخر عمر از دین اسلام برگشته بود؟

این مطلب به نظر جالب بود شما هم حتما مطالعه کننید :



ای روشن شدن جواب، به این مطالب توجه نمایید: 1- درباره حافظ، نظریات مختلفی داده شده است. از این نظریات نظریه‏ای مقبول است که ارائه دهنده آن آن گونه باشد که حافظ بود. اگر کسی ادیب باشد میتواند درباره ادیب بودن حافظ نظر بدهد، اگر کسی فقیه باشد میتوانددرباره فقیه بودن حافظ نظر بدهد و اگر کسی عارف باشد میتواند درباره بُعد عرفانی حافظ اظهار نظر کند ولی کسی که ادیب است و عارف نیست نمیتواند درباره بُعد عرفانی حافظ نظریه ارائه بدهد. در عصر ما ادیب‏ها میخواهند درباره حافظ نظر بدهند ولی این نشدنی است. حافظ را عارفی همانند او میتواند مورد مطالعه قرار بدهد. یکی از کسانی که درباره حافظ بررسیهایی دارد، اقای دکتر قاسم غنی است او کتابی به نام «تاریخ تصوف در اسلام» نوشته است. آقای مطهری در «تماشاگه‏راز» درباره ایشان میگوید: «این مرد، چیزی از عرفان و تصوف درک نکرده است، مطالعه زیادی به عمل آورده ولی چیزی نفهمیده است. با این وضعیت چطور میتوان نظر آقای غنی را پذیرفت؟! 2- مسلمانان گروه‏های متعددی دارند. این گروه‏ها در طول تاریخ همواره با هم اختلاف و گاهی درگیری داشتند. این درگیریها باعث میشد که گاهی برخی از علماء به گونه‏ای رفتار کنند که عواطف هیچ‏کدام از طرفین درگیر برانگیخته نشود. البته گاهی هم با صدور فتوایی از سوی حکومت دستگیر و کشته میشدند. خود همین حافظ شیرازی گرفتار این‏گونه افراد بود. یکی از کسانی که با حافظ مخالف بود، شاه شجاع است. شاه شجاع 25 سال پادشاهی کرد. این پادشاه خودش شاعر بود و به عربی و فارسی شعر میسرود. شاه شجاع از سنیهای متعصب به شمار میرفت. شاه شجاع در نه سالگی حافظ همه قرآن شد و شاگرد قاضی ایجی است. او با حافظ میانه خوبی نداشت. روزی به حافظ گفت: ابیات غزل‏های تو هیچ‏کدام به یک منوال نیست بلکه از هر غزل چهار بیت در تعریف شراب، دو بیت در تعریف عشق و یکی دو بیت در تعریف محبوب است. در حالی که تَلَوُّن در یک غزل، خلاف روش بلیغان است. حافظ در جواب این اعتراض گفت: آنچه بر زبان مبارک شاه میگذرد، عین صدق و صواب است ولی با این حال شعر حافظ در همه جا اشتهار یافته و شعر حریفان حافظ پای از دروازه شیراز بیرون نمیگذارد. حافظ با این بیان نرم خود شاه شجاع را از خشم بازداشت و شاه شجاع هم در برابر این سخن حافظ ماند. در همین ایام که شاه شجاع به ابیات حافظ اعتراض میکرده حافظ غزلی به نظم کشید که در آن این بیت آمده بود: گر مسلمانی از این است که حافظ دارد Eوای اگر از پی امروز بود فردایی حافظ میگوید: این‏گونه مسلمانی که ما مسلمانان داریم و هیچ‏گونه پایبندی به احکام اسلام نیست، انسان را از عذاب آتش نمیرهاند و باید بیشتر از این به فکر خود باشیم ودل را به حقیقت مسلمان کنیم. این غزل و این بیت را شاه شجاع شنید و گفت: از این غزل به دست میآید که حافظ به قیامت قائل نیست و برخی از فقها تصمیم گرفتند که فتوا به کفر حافظ بدهند یکی ازنزدیکان حافظ این توطئه را به اطلاع او رسانید. حافظ برای رهایی از این شرّ، نزد مولانا زین‏الدین ابوبکر رفت و چاره کار از او خواست. او گفت: یک بیت دیگر بگو و در آن بیت اشاره کن به این که این سخن از یک کس دیگر است و حافظ این شعر را به دنبال آن شعر گفت: این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت Eبر در میکده‏ای با دف و نی ترسائی حافظ با اضافه کردن این شعر، خود را از دست فقهاء حسدورز و شاه شجاع نجات داد. 3- حافظ در عین مراعات اوضاع و احوال روزگار، گاهی غزل‏های خطرناکی درباره افراد خطرناکی میسرود و سرودن این‏گونه غزل‏ها حافظ را تا دم مرگ پیش میبرد. یکی از کسانی که شاه شجاع، مخلص او بود، عماد فقیه کرمانی است. عماد، شیخ و صاحب خانقاه بود، هنگام نماز همواره اشک میریخت و شاه شجاع هم به خاطر همین عاشق او بود. حافظ شیرازی درباره عماد فقیه کرمانی غزلی سرود و در آن غزل گفت: این عماد مانند گربه عابد است و باید موش‏ها از آن برحذر باشند و فریب او را نخوردند. این غزل چنین است: صوفی نهاد دام و در حقه باز کرد Eآغاز مکر با فلک حقه باز کرد این مطرب از کجاست که راه عراق ساخت Eو آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد ساقی بیا که شاهد رعنای عاشقان Eآمد دگر به جلوه و آغاز ناز کرد بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه Eزیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم Eشرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد صنعت نگر که هر که محبت براست باخت Eعشقش به روی دل، دُر معنی فراز کرد ای کبک خوش خرام کجا میروی بایست Eغُره مشو که گربه عابد نماز کرد حافظ مکن ملامت رندان که در ازل Eما را خدا ز زهد و ریا بینیاز کرد (مجالس‏المؤمنین، ج 2، ص 119، لغتنامه دهخدا، حافظ شیرازی) حافظ نه تنها با آنان که در لباس زهد، روی به دنیا آورده بودند همراهی نکرد بلکه حافظ در برابر هیچ‏کدام از ملوک و اکابر روزگار خویش سر تعظیم فرود نیاورد و به هیچ‏کدام از آنان اعتنا نکرد و با وجود این مورد توجه همه طبقات گردید. 4- با ظاهر اشعار یک شاعر نمیتوان نسبت به عقیده او داوری کرد گرچه در دادگاه‏ها قاضیها میتوانند به ظاهر کلام متهم نگاه کنند ولی در مورد شاعران و عارفان شاعر چنین نیست بلکه باید دید مراد شاعر چیست. برای نمونه به چند شعر از اشعار بزرگان اشاره میکنم. آیت‏الله حسن‏زاده آملی در دیوان اشعار خود آورده است: تا که دل صید کمند زلف مشکین تو شد Eلا جرم تسلیم راه و رسم و آیین تو شد نِی در امروزت غلام حلقه در گوش است و بس Eکز ازل سر در کفت بنهاد و تمکین تو شد چیست زیبنده به حال بنده فرخنده‏ای Eجز که در فرمان حکم و عهد دیرین تو شد آن چه قدّ است و چه خدّ است و چه خال است و چه خط Eمسلم و کافر، زبان در مدح و تحسین تو شد (دیوان اشعار، آیت‏الله حسن‏زاده آملی، ص 59، چاپ اول، مرکز نشر فرهنگی رجاء) در این چند بیت، کلمات صید، کمند، زلف، مشکین، حلقه در گوش، کف، قد، خد، خال، خط، مرغ سحر، طائر، پروین و پای به کار رفته است و هیچ‏کدام به معنای متعارف در بین مردم نیستند و آیت‏الله حسن‏زاده آملی را همه علماء به خوبی میشناسند. بنابراین نمیتوان این اشعار را به ظاهر حمل کرد. علامه طباطبایی نویسنده تفسیر المیزان از علمای بزرگ عصر حاضر است و در اعتقاد و ایمان او کسی تردید ندارد. او استادبسیاری از بزرگان عصر ما است. ایشان در ابیاتی چنین میگوید: همی گویم و گفته‏ام بارها Eبود کیش من مهر دلدارها پرستش به مستی است در کیش مهر Eبرون انداز این جرگه هشیارها (تماشاگه راز، ص 121) شیخ بهایی از علمای بزرگ جهان شیعه است. در پاکی جان و مقامات علمی او کسی تردید ندارد. ایشان در ضمن اشعاری، کلمات زیادی به کار برده که امکان ندارد آن کلمات را به معنای متعارف گرفت، گرچه افراد ناآگاه آن کلمات را به معنای متعارف حمل میکنند. شیخ بهایی میگوید: ساقیا بده جامی Eزان شراب روحانی تا دمی بیاسایم Eزین حجاب جسمانی بیوفا نگار من Eمیکند به کار من خنده‏های زیر لب Eعشوه‏های پنهانی دین و دل به یک دیدن Eباختیم و خرسندیم در قمار عشق ای دل Eکی بود پشیمانی سجده بر بتی دارم Eراه مسجدم منما کافر ره عشقم Eمن کجا مسلمانی ما زدوست غیر از دوست Eمقصدی نمیخواهیم جور و جنت ای زاهد Eبر تو باد ارزانی زاهدی به میخانه Eسرخ رو زمیدیدم گفتمش مبارک باد Eارمنی - مسلمانی خانه دل ما را Eاز کرم عمارت کن پیش از آن که این خانه Eرو نهد به ویرانی (تماشاگه راز، ص 121) کلمات به کار رفته در این ابیات، به یقین به معنای متعارف به کار نرفته است. پس نمیتوان با این کلمات به عقیده باطنی استدلال کرد. «مغربی» در اول دیوان خود میگوید: اگر بینی در این دیوان اشعار Eخرابات و خراباتی و خمّار بت و زُنّار و تسبیح و چلیپا Eمغ و ترسا و گبر و دیر و مینا شراب و شاهد و شمع و شبستان PEخروش بربط و آواز مستان} می و میخانه و رند خرابات Eحریف و ساقی و نرد و مناجات نوای ارغنون و ناله نی Eصبوح و مجلس و جام پیاپی خم و جام و سبوی میفروشی Eحریفی کردن اندر باده نوشی زمسجد سوی میخانه دویدن Eدر آنجا مدتی چند آرمیدن گرو کردن پیاله‏ی خویشتن را Eنهادن بر سر مِی جان و تن را گل و گلزار و سرو و باغ و لاله Eحدیث شبنم و باران ژاله خط و خال و قد و بالا و ابرو Eعذار و عارض و رخسار و گیسو لب و دندان و چشم شوخ سرمست Eسر و پا و میان و پنجه و دست مشو زنهار از این گفتار در تاب Eبرو مقصود از آن گفتار دریاب مپیچ اندر سر و پای عبادت Eاگر هستی ز ارباب اشارت نظر را نغز کن تا نغز بینی Eگذر از پولت کن تا مغز بینی کجا گردی ز ارباب سرائر Eنظر گر بر نداری از ظواهر چو هر یک را از این الفاظ جانی است Eبه زیر هر یک از اینها جهانی است تو جانش را طلب، از جسم بگذر Eمُسمّا جوی باش از اسم بگذر فرو نگذار چیزی از دقایق Eکه تا باشی زاصحاب حقایق (تماشاگه راز، ص 118) 5- دیوان حافظ پس از وفات حافظ جمع‏آوری شده است. اشعاری را بر این دیوان اضافه کرده‏اند واشعاری را از آن حذف کرده‏اند. این دیوان چون مورد توجه همه طبقات بود و مؤسسه‏ای هم نبود تا آن را از دست تحریف نگه‏دارد، به طور سالم به دست ما نرسیده است. آنان که به حقیقت، حافظ‏شناس هستند و در عرفان به مقامات بالا رسیده‏اند میتوانند تشخیص بدهند که کدام ابیات، از حافظ نیستند. نویسنده ریحانة‏الادب در این باره آورده است: «حافظ برای نوشتن و جمع‏آوری اشعارش وقت نداشت. پس از وفات او سید قاسم انوار دیوان کنونی او را جمع‏آوری کرده است و چون خود حافظ این دیوان را ننوشته، بعضی از اشعار سلمان ساوجی و شعرای دیگر داخل آن شده است». سید قاسم انوار، خودش یکی از عرفاء است. برخی نام جامع دیوان حافظ را محمد گلندام دانسته‏اند. در دائرة‏المعارف بریتانیا آورده است که اهل سنت، مدایح حضرت علی(ع) را از دیوان حافظ حذف کرده‏اند. آقای دکتر قاسم غنی میگوید: «در نسخه‏ای که نزد من است غزل «ای دل غلام شاه جهان باش و شاد باش» موجود نیست و نتیجه میگیرد که پس این غزل را بعدها اضافه کرده‏اند». در اینجا به آقای غنی باید تذکر داد که ممکن است نسخه شما را اهل سنت نوشته‏اند و این غزل را حذف کرده‏اند. 6- در این که حافظ یکی از علمای بزرگ اسلام است تردیدی نیست و از اول تا آخر براساس احکام الهی زندگی کرد و هیچ‏گاه پا از دایره دستورات الهی بیرون نگذاشت و به هیچ آیین دیگری غیر از اسلام تمایل پیدا نکرد. افرادی که بهره‏ای از دانش نداشتند واشعار حافظ را میدیدند، با دیدن یک بیت، او را به آیینی نسبت میدادند. به عنوان مثال، وقتی که میدیدند حافظ میگوید: این قصه عجب شنو از بخت واژگون Eما را بکشت یار به انفاس عیسوی (تماشاگه راز، ص 126) میگفتند حافظ تمایل به مسیحیت پیدا کرده است در حالی که اگر کسی مقدار کمی آشنایی با حافظ داشته باشد چنین نمیگوید. همین‏گونه افراد وقتی میدیدند که حافظ میگوید: بلبل زشاخ سرو به گلبانگ پهلوی Eمیخواند دوش درس مقامات معنوی میگفتند که حافظ به آیین زرتشتی تمایل کرده است در حالی که حافظ یک ذره به زرتشتی تمایل نداشت و این افراد وقتی که میدیدند حافظ میگوید: یعنی بیا که آتش موسی نمود گل Eتا از درخت نکته توحید بشنوی میگفتند که حافظ به یهودیگری تمایل پیدا کرده است. این نوع داوریها براساس معیار درست انجام نشده است و احتمال هم دارد که غرض‏های دیگری داشته باشند و میخواستند حافظ را انسان آلوده نشان بدهند. در اینجا توجه شما را به نظرات برخی از بزرگان درباره حافظ جلب میکنم: قاضی شهید درباره حافظ چنین آورده است: «حافظ، عارف شیراز، سردفتر اهل راز و در حقایق و معارف ممتاز بوده. دیوان او لسان الغیب و ایمان او مُبرا از عیب و ریب است». این کلمات نشانگر مقامات والای عرفانی حافظ و نیز تشیع او میباشد. نویسنده ریحانة‏الادب درباره او آورده است: «حافظ شیرازی، از اکابر شعرای عرفای ایرانی عهد آل مظفر است. شاعری، دونِ مراتب عالیه علمیه اوست، زیرا علوم ظاهر و باطن بر او مکشوف بود و خصوصا در علم قرآن نظیری نداشت. در مراتب عرفان و قرائت قرآن یگانه زمان و بسیار شیرین سخن بود. همه کتاب آسمانی را در حفظ داشت. حافظ هر آنچه را از مراتب عرفان و حقیقت، نصیبش شده بود همه را از برکت قرآن میدانست. قرآن را با چهارده قرائت در حفظ داشت. حافظ در سایه قناعت که گنجی است بینهایت، تاج عزت بر سر نهاد. در کتاب «روح مجرد» نوشته آیت‏الله سید محمد حسین حسینی تهرانی آمده است: سید هاشم موسوی حداد میفرمودند: مرحوم قاضی، حافظ شیرازی را هم عارفی کامل میدانستند و اشعار مختلف او را شرح منازل و مراحل سلوک تفسیر میکردند. سید هاشم حداد از عرفای والامقام و از شاگردان مرحوم قاضی بودند و قاضی همان سید علی قاضی طباطبایی است که در عرفان و پاکی جان کمتر عارفی به پای او میرسد. کتاب «روح مجرد» یادنامه سید هاشم حداد است. علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، به دست سید علی قاضی طباطبایی تربیت یافت. در همین «روح مجرد» آمده است: «مرحوم قاضی قائل بودند که محال است کسی به مرحله کمال برسد و حقیقت ولایت بر او مشهود نگردد و میفرمود: وصول به توحید فقط از راه ولایت است. براساس نظر این بزرگان حافظ از عرفای شیعه است و شیعه اثنیعشری هم بود. آقای دکتر محمد معین درباره تشیّع و تسنن حافظ، بررسیهای مفصلی دارد. ایشان پنج دلیل برای تسنن حافظ و دوازده دلیل برای تشیع او آورده است و پس از بررسی و نقد، گفته است: میتوان به تشیع او معتقد بود. به این نکته توجه داشته باشیم که چون حافظ انسان بسیار والامقام است، در جامعه اسلامی هر گروهی تلاش میکند او را از خود بداند تا بر دیگران افتخار کند و به خاطر همین، دست تحریف به سوی دیوان او دراز میشود و هر گروهی آنچه را که به زیان اوست حذف میکند تا حافظ از آن او باشد. حافظ در سال 720 به دنیا آمد و در سال 791 یا 792 وفات کرد. به نظر برخی در سال 745 متولد شده است
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نمیدونم کجای این مطلب دروغ بود چون هر خط اون با شعر های حافظ بیان شده بود.
حالا شما بفرمایید برای چی این مطالب رو دروغ میدونید ؟؟؟ آیا شعر های خود حافظ رو هم قبول ندارید ؟؟؟
یا باید حتما قمیشی رو بیارید تا براتون آسمون ریسمان ببافه و هر چیزی رو به اسلام ربط بده ؟

من نگفتم دروغ بود ، گفتم همون طور که به مبانی اسلام به دیده ظن نگاه می کنید خوب نیست سایر مسائل رو هم انقدر راحت بپذیرید ، من واقعا جوابی رو که خوندم از شما به عنوان یه فرد فرهیخته و اهل مطالعه انتظار نداشتم
 

waffen

اخراجی موقت
من نگفتم دروغ بود ، گفتم همون طور که به مبانی اسلام به دیده ظن نگاه می کنید خوب نیست سایر مسائل رو هم انقدر راحت بپذیرید ، من واقعا جوابی رو که خوندم از شما به عنوان یه فرد فرهیخته و اهل مطالعه انتظار نداشتم
من که چشم بسته نپذیرفتم. عرضم این بود که مسئله ای بود که تا حالا نشنیده بودم و خیلی جالب بود. در اینکه آخوند ها همیشه باعث ظلم و ستم بودند که بحثی نیست. حتی همین الآنش هم همینه و همیشه همین بوده. نه فقط آخوند ها . بلکه هر کسی که از راه دین کاسبی میکنه.
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که چشم بسته نپذیرفتم. عرضم این بود که مسئله ای بود که تا حالا نشنیده بودم و خیلی جالب بود. در اینکه آخوند ها همیشه باعث ظلم و ستم بودند که بحثی نیست. حتی همین الآنش هم همینه و همیشه همین بوده. نه فقط آخوند ها . بلکه هر کسی که از راه دین کاسبی میکنه.


گرچه شما رو نمی شناسم ولی براساس اون چه می گفتید شخصیت شما جالب بود برام که مطالب رو مطالعه می کنید و دنبال دلیلش هستید با وجود اینکه عقایدتون مخالف با بنده است . همیشه افرادی که چشم بسته مطالب رو نمی پذیرند منطقی تر برخورد می کنن ...

ای کاش الان هم دوستان به جای به به و چه چه کردن از منابع مختلف این موضوع رو به بحث بشینن چون یکم عجبیه برای قشر تحصیل کرده که همه چی رو با اثبات می خونه ، اینجا بیاد فحش بده یا از یه نوشته لذت ببره ...

کاش ذهن تحلیل گرمون بیشتر رشد می کرد ....
 

raha 001

عضو جدید
گرچه شما رو نمی شناسم ولی براساس اون چه می گفتید شخصیت شما جالب بود برام که مطالب رو مطالعه می کنید و دنبال دلیلش هستید با وجود اینکه عقایدتون مخالف با بنده است . همیشه افرادی که چشم بسته مطالب رو نمی پذیرند منطقی تر برخورد می کنن ...

ای کاش الان هم دوستان به جای به به و چه چه کردن از منابع مختلف این موضوع رو به بحث بشینن چون یکم عجبیه برای قشر تحصیل کرده که همه چی رو با اثبات می خونه ، اینجا بیاد فحش بده یا از یه نوشته لذت ببره ...

کاش ذهن تحلیل گرمون بیشتر رشد می کرد ....

بنظر من شما آدم منطقی و با ادبی هستی :)

پیشنهاد میکنم شما و آقای wafen بیشتر با هم در این زمینه بحث کنید ;)
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقدمه :

شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب با وجود شهرت والای این شاعر در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی در حدود سال 726ه.ق در شهر شیراز به دنیا آمد است.
اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است. شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آوردو آموخت سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا… بهره ها گرفت.
خواجه در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت.
او هنوز دهه بیست زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود تبدل شد. وی در این دوره علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و از این روی تخلص حافظ بر خود نهاد.
دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.
اینکه عشق موضوع اصلی شعر حافظ است، قاعدتاً شناخته شده است. او بارها گفته است که سرشت و سرنوشت یک عاشق را دارد. حافظ در ابیاتی بیشمار، عشق را در کنار «رندی» می‌نهد؛ شیوه‌ای دیگر از زندگی که مُعرف شاعران فارسی زبان است. عشق، مکر و تزویر را پذیرا نیست. عشق با قفل نهادن بر باب دل منافقان و مزوران، کین خود از آنان می‌ستاند و راه آنان را به «ژرفای معنوی» می‌بندد حافظ در عین مراعات اوضاع و احوال روزگار، گاهی غزل‏های خطرناکی درباره افراد خطرناکی میسرود و سرودن این‏گونه غزل‏ها حافظ را تا دم مرگ پیش می برد .
قاضی شهید درباره حافظ چنین آورده است: «حافظ، عارف شیراز، سردفتر اهل راز و در حقایق و معارف ممتاز بوده. دیوان او لسان الغیب و ایمان او مُبرا از عیب و ریب است». این کلمات نشانگر مقامات والای عرفانی حافظ و نیز تشیع او میباشد
آثار به جا مانده از حافظ عبارتند از: دیوان غزلیات، قصاید، مثنویات، مقطعات و رباعیات
تاریخچه و زندگینامه حافظ :

حافظ شیرازی، شمس الدین محمد 726ـ791هـ.ق)شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است.
با وجود شهرت بسیار، از دوران زندگی حافظ ،بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاع دقیقی در دست نیست. متواتر است که در سال 726ه.ق در شهر شیراز به دنیا آمده است.
پدرش بهاء الدین نام داشته که در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت می‌کند. شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آورد .برای کسب علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا... بهره ها گرفت. خواجه در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت. او هنوز دهه بیست زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود تبدل شد. وی در این دوره علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و از این روی تخلص حافظ بر خود نهاد.
دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و تصرف این ایالات مهم به دست خاندان اینجو. شهرت و نیکنامی حافظ مورد توجه جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس قرار گرفت و حافظ که از لطف امیرابواسحاق بهره مند شده بود، در برخی از اشعار خود با ستودن وی با القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم وحیاء) حق شناسی خود را نسبت به او بیان داشت.
اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله تیمور . مرگ حافظ احتمالاً در سال 971ه.ق روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقه‌ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.
 

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
برا من هم خیلی جالب بود اما یه چیزی رو خوب می دونم اونم اینکه حافظ موقعی حافظ شد که از خشک مذهبی دست برداشت مولانا موقعی مولانا شد که از خشک مذهبی دست برداشت
تو مبپندار که من شعر به خود می گویم ......تا که هوشیارم و بیدار دم نزنم
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفر وی می‌دانستند؛ مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند. در مشاجره‌ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد:

قدم دریغ مدار از جنازه‌ی حافظ / که گرچه غرق گناهست می‌رودبه‌بهشت
شهرت اصلی حافظ و رمز جاودانگی آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزل‌های بسیار زیباست.
نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می یابند. عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چاره ای نیست. تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان‌بینی حافظ را تشکیل می دهد.
فرزند زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگی، طلب موعود و انتظار رسیدن به فضایی آرمانی، از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبول و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته‌ها و نیازهای متعالی بشر کرده است.
رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را خانه‌ی راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر وی بیش از هر چیز به آینه‌ای می ماند که صورت مخاطبانش را در خود می نمایاند، و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول‌هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبول‌های موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه دمیده است.
ادبیات شروع هر غزل قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، شاعر بزرگ، لحنی خاص را برای شروع غزلهای خود در نظر می گیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرت‌بار و اندوهگین. زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته ها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم، گرد آورده است.




شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است،


ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است. نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد:
اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب‌ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود، حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است.
دوم آن که زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته‌ها را داشت و هم سراینده‌اش را از فتنه‌های زمان در امان می‌داشت.
سوم آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار، ناپسند شمرده می‌شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد.
اینکه عشق موضوع اصلی شعر حافظ است، قاعدتاً شناخته شده است. او بارها گفته است که سرشت و سرنوشت یک عاشق را دارد. حافظ در ابیاتی بیشمار، عشق را در کنار «رندی» می‌نهد؛ شیوه‌ای دیگر از زندگی که مُعرف شاعران فارسی زبان است. عشق، مکر و تزویر را پذیرا نیست. عشق با قفل نهادن بر باب دل منافقان و مزوران، کین خود از آنان می‌ستاند و راه آنان را به «ژرفای معنوی» می‌بندد .
دوره‌‌‌ای که حافظ در آن می زیست و تأثیر آن بر شعرش

حافظ هنرمندی هدفمند بود، پس از تاریخ زمانه اش جدا نیست. دوره زندگی این شاعر در عصر فترت دوره ایلخانی و تیمور است، یعنی کشمکش و آشوب بزرگ مغول و تیمور. شیراز در این دوران کانون هنر ایران بود و به سبب هوشیاری یکی از اتابکان فارس، با دادن خراج هنگفت از گزند حمله مغول در امان ماند و پناهگاه هنرمندان و اندیشمندان شد. با وجود این عصر حافظ، دوران سقوط ارزش‌هاست. عصر جنگ‌های داخلی و تزویرهای خانگی. او هرگز شعر خود را دستمایه ارتزاق قرار نداد، حتی زمانی‌که مورد توجه حاکمان و فرمانروایان فارس شد و به دربار ابواسحاق اینجو و شاه شجاع مظفری راه یافت.اما دوران حکومت سختگیرانه امیرمبارز الدین محمد که با تعصب و خشونت همراه بود کام زندگی او را تلخ می ساخت. شاعر آزرده حال بیشترین غزل‌های آبدار خود را در مبارزه با ریاکاری‌، عوام فریبی با لحنی نیشدار و گزنده، تلویحاً خطاب به همین امیر ریاکار مظفری سروده و با کنایه و تمسخر او را محتسب خوانده است. لحن حافظ گزند و تلخ و توأم با نیشخند و کنایه آمیز است و هم در آن مایه ای از خیرخواهی و اصلاح طلبی دیده می شود. گویی حافظ پس از سیف فرغانی و ابن یمین با رندی و هوشیاری و فرزانگی خویش شیوه مبارزه تازه ای با نابسامانی‌ها و بداخلاقی‌های جامعه برگزیده است که به مانند یک سبک شاعری او تازگی دارد. غزل‌های پیش از حافظ یا عاشقانه است (سعدی) یا عارفانه (مولانا). حافظ راه میانه ای از تلفیق و ترکیب عشق و عرفان را برگزید و به شیوه ای نو دست یافت که هرگز به این زیبایی و کمال نبوده است. کار زیبای دیگر حافظ تلفیق دو فرهنگ ایران و اسلام است و حافظ بی شک مانند فردوسی در عرصه سخن و فرهنگ ایران پهلوانی بی همتاست که وقتی قرار بوده است بسراید مضمونی بهتر و لازم تر از حماسه انسان عصر خود نیافته و همان را با صداقتی بی مانند در عرصه شعر خویش به نمایش گذاشته است.
روزگار حافظ روزگار زهد فروشی و ریاورزی است و حافظ سرسخت و بی باک به مبارزه با این مرض پرداخته. حافظ رندانه در هوای پلشت زمان خود جهانی آرمانی و انسانی آرمانی آفریده. آشنایی حافظ با ادبیات فارسی و عرب بر آشنایی او از دین اسلام که کتاب اصلی آن (قرآن) به زبان عربی است افزود و او را تبدیل به یک رند آزاد اندیش کرد به گونه ای که بخش زیادی از دیوان حافظ به مبارزه با ریاکاران اختصاص دادهشده است:
او تعصبات را کنار کذاشته و فارغ ازهرقید و بندی به مبارزه با کسانی برخاست که دین و قدرت خودرا به عنوان سنگر و سلاحی برای تجاوز به حقوق دیگران مورد استفاده قرار می دادند. حافظ در این مبارزه به کسی رحم نمی کند شیخ، مفتی، قاضی و برخی حافظ رامانند نیچه و گوته فیلسوفی حساس به مسائل وجودی انسان می‌دانند که آزاداندیش است و دروغ ستیز و خرافات ستیز.
حافظ و قرآن


بطوریکه می دانیم، همه مردم، با نام خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی، آشنا استند.کلیات اشعار آسما نی خواجه شیراز در رواق خا نهء هر مسلمان وفارسی زبانان جهان در کنار کتاب آسمانی ( قرآن) گذاشته میشود.این افتخار را،کتابهای گلستان وبوستان شیخ اجل سعدی ،ومثنوی معنوی نیز دارند.
رسم است که،گوش های فرزند هر مسلمان ،پس از زمان تولد در هر کجای دنیاکه باشد،با واژه های توحید واذان عشق،آشنا می شوند.وهرفرد مسلمان، یک یاچند آیه ای ازقرآن را برای اجرای عبادات،پیش ازآنکه آنرا درک معنی نمایند ،در ذهن خود حفظ دارند.اما جالب اینست که کتاب خدا،( قرآن) را مردم باهفت پوش در تا قهای بلند بعنوان تبرک، می گذارند اما کمتر کسان دیده شده است که شبی یا سحر گاهی آن را باز نموده،آیتی ویا سوره ای رابخوانند.جز اهل تقوا و پرهیز گاران و شب زنده داران که پیوسته کار شان با خواندن قران و دعا ها و اوراد است.دلیل آن شاید این با شد که مردم عام ، با خطوط قرآن و درک معانی آن آشنا نیستند.و جامعهء روحانیت وعلمای دینی هم کمتر توجه و یا هیچ توجه به این امر، نکرده اند که عا مه ء مردم، قرآن و معانی آنرا درک و فهم کنند.تا عده ای محدودی بنام روحا نی، مورد احترام بما نند و اکثریت عظیم جا معه را صغیران مذهبی تشکیل بدهند.لکن هیچ جوان مدرسه رفته و شا گرد مکتب خوانده وآدم با سوادی وجود ندارد که با نام حا فظ و اشعار دلکش او آشنا نبا شد و بیتی یا غزلی از حافظ را، از یاد نداشته با شد.حا فظ ،هما نگونه که سخنانش الهامی است،رنگ وبوی وحی نیز ازآن استشمام می شود.وسرا پا حکمت، عشق ،جذبه، شوق،عرفان و زیبایی بینظیر کلا می و شاعرانه است.
افزود برآنچه گفته آمد،حافظ، قرآن را نیکو می دانسته ،صدایی دلنشین داشته و بقول خودش، قرآن را با چهارده روایت،می خوانده است:_
« عشقت رسد به فریاد،ار خود بسان حافظ /قرآن، ز بر بخوانی، با چهارده ، روا یت»
« ندیدم خوشتر از شعر تو حا فظ /به قرآنی که اندر سینه، داری »
« قرآن»، درلغت از ریشهء قرء گرفته شده و قرء به زبان عربی، بمعنی جمع کردن، وفراهم آوردن است.و بمعنی خواندن هم آمده است.که بایست در خواندن آن،همه نشانه ها ی حروف ومفاهیم و واژه ها را در ذهن خود، فراهم آوریم.تا درک معنی کنیم.خواندن،نه بمعنای از روی خواندن،بلکه خواندن رمز وفهمیدن سر آیات و امثال قرآن از روی نشا نه های حرفی وکلامی است. در اشعار حافظ هم،خواندن بمعنای کشف وفهمیدن سر حقیقت آمده است
_ « عاشق شو، ارنه روزی، کار جهان سر آید / نا خوانده نقش مقصود، از کار گاه هستی»
این معنی،در نخستین سوره ای که به پیامبر اسلام نازل شده هم امده است. (اقراء باسم ربک الکذی خلق) آن بیت بالای حافظ نیزهمین معنی را می رساند. خواندن(نقش مقصود ازکار گاه هستی) ،همان پدیده ها ونشانه هایی اند که خداوند در کار گاه خلقت آفریده است و از آن طریق، می توان او را بدرستی شناخت.
درک معانی اشعار حا فظ ،آنقدرساده وبی تکلف هم نیست.زیرا خود او برای درک معانی سخنان خود رمزی،وکلیدی قایل شده است.که تا آنرا بد ست نیاریم، ازفهم آن عاجز میمانیم.آن رمز وکلید،« کرامت نفس» انسان است.حافظ، سخن خود را از اغیار و بیگا نگان، پنهان می کند.این اغیار و بیگا نگان،زاهدان ریا کار،شیخ گمراه، نا محرم راز، خود نا شناس و خدا نا شنا سان اند،همان شحنه و محتسب اند:
_« من این حروف نوشتم، چنا نکه « غیر» نداند / تو هم زروی « کرامت» چنان بخوان،که توانی»
_ « رازی که بر « غیر» نگفتیم و نگوییم / با دوست بگوییم که او، محرم راز است»
خواجهء شیراز برغم اندیشه های غرض ورزان،به قرآن، الفت وعشق فراوان داشته است.همه کرا مت نفس، تقوا سلا متی روح و بدن خود، و سحر خیزی و عبادات خود را حاصل عشق واز دولت قرآن، دانسته است.:
_ قدر مجموعهء گل ، مرغ سحر داند وبس / که نه هرکو ورقی خواند، معا نی دانست »
مرغ سحر،همان عابد سحر خیز،همان عارف روشندل وهمان عاشق جان باخته است.:
_ « صبح خیزی وسلامت طلبی چون حافظ / هرچه کردم، همه از دولت قرآن کردم»
چون حا فظ، عارف است« واهل معرفت ، قرآن را تنها به نشانه های حرفی و قرار دادی ان محدود نمی کند.، بلکه آنرا لوح وجود آدمی میداند که خدا وند، نشانه هایش را در آن ثبت کرده تا مگر آدمی، انرا به عشق وکرامت،بخواند؛ و بلکه خدا را بشناسد وآن، کتاب خود شنا سی است.در آیه چهاردهم سورهء بنی اسراییل آمده است:(اقراءکتا بک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا)یعنی« بخوان کتاب خودت راکه بنفس تو کفایت میکند.انروز بر توهمان حساب میشود»
راز و رمز سخن حا فظ را زاهدان ریا کار فهم نمیکنند.آنها، دیو صفت اند که با پاکان، سر دشمنی دارند.لذا مردمی که قرآن می خوانند آنها ییکه رند وخراباتی اند، زاهدان را با انها کاری نیست.:
_« زاهد،ار رندی حا فظ نکند فهم ،چه شد؟ / د یو بگر یزد از آن قوم، که قرآن خوانند»
حافظ خودش تاکید میکند که حافظ قرآن هم بوده است وهیچکس مانند او،نکات لطیف وحکمت های قران را جمع نکرده است:
_« زحا فظان جهان، کس چو بنده، جمع نکرد / لطایف حکمی، با نکا ت قرآ نی»
قرآن خواندن برای حا فظ، وتظاهر به عبادات ،دام تذویر،وسیله ای فریب کاری ودربند کشیدن مردم عامه نیست که از قران چیزی نمیدانند.
_« حا فظا می خورو رندی کن وخوش باش ولی
دام تذ ویر مکن، چون دگران ، قرآن را »
( دگران)، پرنده ایست خوش الحان که با صدای د لفریب خود، دیگر پرنده گان را برای شکار کردن ،فریب می دهد.این زاهدان ریا کار، این شحنه و شیخ، این حا فظان دین فروش نیز مانند همان دگران اند.که قرآن را وسیله ای برای کسب منفعت وروزی خود میسازند.
دین حافظ از دیدگاه اندیشمندان و بزرگان علم و فقه


برای روشن شدن جواب، به این مطالب توجه نمایید:
1) درباره حافظ، نظریات مختلفی داده شده است. از این نظریات نظریه‏ای مقبول است که ارائه دهنده آن آن گونه باشد که حافظ بود. اگر کسی ادیب باشد می تواند درباره ادیب بودن حافظ نظر بدهد، اگر کسی فقیه باشد می توانددرباره فقیه بودن حافظ نظر بدهد و اگر کسی عارف باشد می تواند درباره بُعد عرفانی حافظ اظهار نظر کند ولی کسی که ادیب است و عارف نیست نمی تواند درباره بُعد عرفانی حافظ نظریه ارائه بدهد در عصر ما ادیب‏ها میخواهند درباره حافظ نظر بدهند ولی این نشدنی است. حافظ را عارفی همانند او می تواند مورد مطالعه قرار بدهد. یکی از کسانی که درباره حافظ بررسیهایی دارد، آقای دکتر قاسم غنی است او کتابی به نام «تاریخ تصوف در اسلام» نوشته است. آقای مطهری در «تماشاگه‏راز» درباره ایشان میگوید: «این مرد، چیزی از عرفان و تصوف درک نکرده است، مطالعه زیادی به عمل آورده ولی چیزی نفهمیده است. با این وضعیت چطور میتوان نظر آقای غنی را پذیرفت؟!
2) مسلمانان گروه‏های متعددی دارند. این گروه‏ها در طول تاریخ همواره با هم اختلاف و گاهی درگیری داشتند. این درگیریها باعث میشد که گاهی برخی از علماء به گونه‏ای رفتار کنند که عواطف هیچ‏کدام از طرفین درگیر برانگیخته نشود. البته گاهی هم با صدور فتوایی از سوی حکومت دستگیر و کشته می شدند. خود همین حافظ شیرازی گرفتار این‏گونه افراد بود. یکی از کسانی که با حافظ مخالف بود، شاه شجاع است. شاه شجاع 25سال پادشاهی کرد این پادشاه خودش شاعر بود و به عربی و فارسی شعر می سرود. شاه شجاع از سنیهای متعصب به شمار میرفت. شاه شجاع در نه سالگی حافظ همه قرآن شد و شاگرد قاضی ایجی است. او با حافظ میانه خوبی نداشت. روزی به حافظ گفت: ابیات غزل‏های تو هیچ‏کدام به یک منوال نیست بلکه از هر غزل چهار بیت در تعریف شراب، دو بیت در تعریف عشق و یکی دو بیت در تعریف محبوب است. در حالی که تَلَوُّن در یک غزل، خلاف روش بلیغان است. حافظ در جواب این اعتراض گفت: آنچه بر زبان مبارک شاه می گذرد، عین صدق و صواب است ولی با این حال شعر حافظ در همه جا اشتهار یافته و شعر حریفان حافظ پای از دروازه شیراز بیرون نمی گذارد. حافظ با این بیان نرم خود شاه شجاع را از خشم بازداشت و شاه شجاع هم در برابر این سخن حافظ ماند در همین ایام که شاه شجاع به ابیات حافظ اعتراض میکرده حافظ غزلی به نظم کشید که در آن این بیت آمده بود:

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/ وای اگر از پی امروز بود فردایی
حافظ می گوید: این‏گونه مسلمانی که ما مسلمانان داریم و هیچ‏گونه پایبندی به احکام اسلام نیست، انسان را از عذاب آتش نمی رهاند و باید بیشتر از این به فکر خود باشیم ودل را به حقیقت مسلمان کنیم. این غزل و این بیت را شاه شجاع شنید و گفت: از این غزل به دست می آید که حافظ به قیامت قائل نیست و برخی از فقها تصمیم گرفتند که فتوا به کفر حافظ بدهند یکی ازنزدیکان حافظ این توطئه را به اطلاع او رسانید. حافظ برای رهایی از این شرّ، نزد مولانا زین‏الدین ابوبکر رفت و چاره کار از او خواست. او گفت: یک بیت دیگر بگو و در آن بیت اشاره کن به این که این سخن از یک کس دیگر است و حافظ این شعر را به دنبال آن شعر گفت:
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت/ بر در میکده‏ای با دف و نی ترسائی
حافظ با اضافه کردن این شعر، خود را از دست فقهاء حسدورز و شاه شجاع نجات داد.
3) حافظ در عین مراعات اوضاع و احوال روزگار، گاهی غزل‏های خطرناکی درباره افراد خطرناکی می سرود و سرودن این‏گونه غزل‏ها حافظ را تا دم مرگ پیش می برد. یکی از کسانی که شاه شجاع، مخلص او بود، عماد فقیه کرمانی است. عماد، شیخ و صاحب خانقاه بود، هنگام نماز همواره اشک می ریخت و شاه شجاع هم به خاطر همین عاشق او بود. حافظ شیرازی درباره عماد فقیه کرمانی غزلی سرود و در آن غزل گفت:
این عماد مانند گربه عابد است و باید موش‏ها از آن برحذر باشند و فریب او را نخوردند.
حافظ نه تنها با آنان که در لباس زهد، روی به دنیا آورده بودند همراهی نکرد بلکه حافظ در برابر هیچ‏کدام از ملوک و اکابر روزگار خویش سر تعظیم فرود نیاورد و به هیچ‏کدام از آنان اعتنا نکرد و با وجود این مورد توجه همه طبقات گردید.
4) با ظاهر اشعار یک شاعر نمی توان نسبت به عقیده او داوری کرد گرچه در دادگاه‏ها قاضیها می توانند به ظاهر کلام متهم نگاه کنند ولی در مورد شاعران و عارفان شاعر چنین نیست بلکه باید دید مراد شاعر چیست. برای نمونه به چند شعر از اشعار بزرگان اشاره میکنم. آیت‏الله حسن‏زاده آملی در دیوان اشعار خود آورده است:
تا که دل صید کمند زلف مشکین تو شد لا جرم تسلیم راه و رسم و آیین تو شد نِی در امروزت غلام حلقه در گوش است و بسکز ازل سر در کفت بنهاد و تمکین تو شدچیست زیبنده به حال بنده فرخنده‏ایجز که در فرمان حکم و عهد دیرین تو شد

آن چه قدّ است و چه خدّ است و چه خال است و چه خط مسلم و کافر، زبان در مدح و تحسین تو شد (دیوان اشعار، آیت‏الله حسن‏زاده آملی، ص 59چاپ اول، مرکز نشر فرهنگی رجاء) در این چند بیت، کلمات صید، کمند، زلف، مشکین، حلقه در گوش، کف، قد، خد، خال، خط، مرغ سحر، طائر، پروین و پای به کار رفته است و هیچ‏کدام به معنای متعارف در بین مردم نیستند و آیت‏الله حسن‏زاده آملی را همه علماء به خوبی می شناسند. بنابراین نمیتوان این اشعار را به ظاهر حمل کرد.
علامه طباطبایی نویسنده تفسیر المیزان از علمای بزرگ عصر حاضر است و در اعتقاد و ایمان او کسی تردید ندارد. اواستادبسیاری از بزرگان عصر ما است. ایشان در ابیاتی چنین میگوید:
همی گویم و گفته‏ام بارها بود کیش من مهر دلدارها پرستش به مستی است در کیش مهر برون انداز این جرگه هشیارها

(تماشاگه راز، ص121)
شیخ بهایی از علمای بزرگ جهان شیعه است. در پاکی جان و مقامات علمی او کسی تردید ندارد. ایشان در ضمن اشعاری، کلمات زیادی به کار برده که امکان ندارد آن کلمات را به معنای متعارف گرفت، گرچه افراد ناآگاه آن کلمات را به معنای متعارف حمل میکنند. شیخ بهایی می وید :
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تا دمی بیاسایم زین حجاب جسمانی بیوفا نگار من میکند به کار منخنده‏های زیر لب عشوه‏های پنهانی دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی سجده بر بتی دارم راه مسجدم منما کافر ره عشقم من کجا مسلمانی ما زدوست غیر از دوست مقصدی نمیخواهیم جور و جنت ای زاهد بر تو باد ارزانی زاهدی به میخانه سرخ رو زمیدیدم گفتمش مبارک باد ارمنی – مسلمانی خانه دل ما را از کرم عمارت کن پیش از آن که این خانه رو نهد به ویرانی
(تماشاگه راز، ص 121)
کلمات به کار رفته در این ابیات، به یقین به معنای متعارف به کار نرفته است. پس نمیتوان با این کلمات به عقیده باطنی استدلال کرد. «مغربی» در اول دیوان خود میگوید:
اگر بینی در این دیوان اشعار رابات و خراباتی و خمّار بت و زُنّار و تسبیح و چلیپا مغ و ترسا و گبر و دیر و مینا شراب و شاهد و شمع و شبستان خروش بربط و آواز مستان} می و میخانه و رند خرابات حریف و ساقی و نرد و مناجات نوای ارغنون و ناله نی صبوح و مجلس و جام پیاپی خم و جام و سبوی میفروشی حریفی کردن اندر باده نوشی زمسجد سوی میخانه دویدن در آنجا مدتی چند آرمیدن گرو کردن پیاله‏ی خویشتن را نهادن بر سر مِی جان و تن را گل و گلزار و سرو و باغ و لاله حدیث شبنم و باران ژاله خط و خال و قد و بالا و ابرو عذار و عارض و رخسار و گیسو لب و دندان و چشم شوخ سرمست سر و پا و میان و پنجه و دست مشو زنهار از این گفتار در تاب برو مقصود از آن گفتار دریاب مپیچ اندر سر و پای عبادت اگر هستی ز ارباب اشارت نظر را نغز کن تا نغز بینی گذر از پولت کن تا مغز بینی کجا گردی ز ارباب سرائر نظر گر بر نداری از ظواهر چو هر یک را از این الفاظ جانی است به زیر هر یک از اینها جهانی است تو جانش را طلب، از جسم بگذر مُسمّا جوی باش از اسم بگذر فرو نگذار چیزی از دقایق که تا باشی زاصحاب حقایق (تماشاگه راز، ص 118)
5) دیوان حافظ پس از وفات حافظ جمع‏آوری شده است. اشعاری را بر این دیوان اضافه کرده‏اند واشعاری را از آن حذف کرده‏اند. این دیوان چون مورد توجه همه طبقات بود و مؤسسه‏ای هم نبود تا آن را از دست تحریف نگه‏دارد، به طور سالم به دست ما نرسیده است. آنان که به حقیقت، حافظ‏شناس هستند و در عرفان به مقامات بالا رسیده‏اند می توانند تشخیص بدهند که کدام ابیات، از حافظ نیستند .
نویسنده ریحانة‏الادب در این باره آورده است: «حافظ برای نوشتن و جمع‏آوری اشعارش وقت نداشت. پس از وفات او سید قاسم انوار دیوان کنونی او را جمع‏آوری کرده است و چون خود حافظ این دیوان را ننوشته، بعضی از اشعار سلمان ساوجی و شعرای دیگر داخل آن شده است». سیدقاسم انوار، خودش یکی از عرفاء است. برخی نام جامع دیوان حافظ را محمد گلندام دانسته‏اند. در دائرة‏المعارف بریتانیا آورده است که اهل سنت، مدایح حضرت علی(ع) را از دیوان حافظ حذف کرده‏اند. آقای دکتر قاسم غنی میگوید: «در نسخه‏ای که نزد من است غزل «ای دل غلام شاه جهان باش و شاد باش» موجود نیست و نتیجه میگیرد که پس این غزل را بعدها اضافه کرده‏اند». در اینجا به آقای غنی باید تذکر داد که ممکن است نسخه شما را اهل سنت نوشته‏اند و این غزل را حذف کرده‏اند.

6) در این که حافظ یکی از علمای بزرگ اسلام است تردیدی نیست و از اول تا آخر براساس احکام الهی زندگی کرد و هیچ‏گاه پا از دایره دستورات الهی بیرون نگذاشت و به هیچ آیین دیگری غیر از اسلام تمایل پیدا نکرد. افرادی که بهره‏ای از دانش نداشتند واشعار حافظ را می دیدند، با دیدن یک بیت، او را به آیینی نسبت می دادند. به عنوان مثال، وقتی که می دیدند حافظ می گوید: این قصه عجب شنو از بخت واژگون/ ما را بکشت یار به انفاس عیسوی (تماشاگه راز، ص 126) می گفتند حافظ تمایل به مسیحیت پیدا کرده است در حالی که اگر کسی مقدار کمی آشنایی با حافظ داشته باشد چنین نمی گوید. همین‏گونه افراد وقتی می دیدند که حافظ می گوید: بلبل زشاخ سرو به گلبانگ پهلوی /میخواند دوش درس مقامات معنوی می گفتند که حافظ به آیین زرتشتی تمایل کرده است در حالی که حافظ یک ذره به زرتشتی تمایل نداشت و این افراد وقتی که می دیدند حافظ میگوید یعنی بیا که آتش موسی نمود گل /تا از درخت نکته توحید بشنوی میگفتند که حافظ به یهودیگری تمایل پیدا کرده است. این نوع داوریها براساس معیار درست انجام نشده است و احتمال هم دارد که غرض‏های دیگری داشته باشند و میخواستند حافظ را انسان آلوده نشان بدهند. در اینجا توجه شما را به نظرات برخی از بزرگان درباره حافظ جلب میکنم: قاضی شهید درباره حافظ چنین آورده است: «حافظ، عارف شیراز، سردفتر اهل راز و در حقایق و معارف ممتاز بوده. دیوان او لسان الغیب و ایمان او مُبرا از عیب و ریب است». این کلمات نشانگر مقامات والای عرفانی حافظ و نیز تشیع او میباشد. نویسنده ریحانة‏الادب درباره او آورده است: 0
«حافظ شیرازی، از اکابر شعرای عرفای ایرانی عهد آل مظفر است. شاعری، دونِ مراتب عالیه علمیه اوست، زیرا علوم ظاهر و باطن بر او مکشوف بود و خصوصا در علم قرآن نظیری نداشت. در مراتب عرفان و قرائت قرآن یگانه زمان و بسیار شیرین سخن بود. همه کتاب آسمانی را در حفظ داشت. حافظ هر آنچه را از مراتب عرفان و حقیقت، نصیبش شده بود همه را از برکت قرآن میدانست. قرآن را با چهارده قرائت در حفظ داشت. حافظ در سایه قناعت که گنجی است بینهایت، تاج عزت بر سر نهاد. »
در کتاب «روح مجرد» نوشته آیت‏الله سید محمد حسین حسینی تهرانی آمده است: سید هاشم موسوی حداد میفرمودند: مرحوم قاضی، حافظ شیرازی را هم عارفی کامل میدانستند و اشعار مختلف او را شرح منازل و مراحل سلوک تفسیر میکردند. سید هاشم حداد از عرفای والامقام و از شاگردان مرحوم قاضی بودند و قاضی همان سید علی قاضی طباطبایی است که در عرفان و پاکی جان کمتر عارفی به پای او میرسد. کتاب «روح مجرد» یادنامه سید هاشم حداد است. علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، به دست سید علی قاضی طباطبایی تربیت یافت. در همین «روح مجرد» آمده است: «مرحوم قاضی قائل بودند که محال است کسی به مرحله کمال برسد و حقیقت ولایت بر او مشهود نگردد و میفرمود: وصول به توحید فقط از راه ولایت است. براساس نظر این بزرگان حافظ از عرفای شیعه است و شیعه اثنیعشری هم بود. آقای دکتر محمد معین درباره تشیّع و تسنن حافظ، بررسیهای مفصلی دارد. ایشان پنج دلیل برای تسنن حافظ و دوازده دلیل برای تشیع او آورده است و پس از بررسی و نقد، گفته است: میتوان به تشیع او معتقد بود. به این نکته توجه داشته باشیم که چون حافظ انسان بسیار والامقام است، در جامعه اسلامی هر گروهی تلاش میکند او را از خود بداند تا بر دیگران افتخار کند و به خاطر همین، دست تحریف به سوی دیوان او دراز میشود و هر گروهی آنچه را که به زیان اوست حذف میکند تا حافظ از آن او باشد. حافظ در سال 720به دنیا آمد و در سال 91یا 792وفات کرد. به نظر برخی در سال 745متولد شده است .

نتیجه :
« عشقت رسد به فریاد،ار خود بسان حافظ /قرآن، ز بر بخوانی، با چهارده ، روا یت»
« ندیدم خوشتر از شعر تو حا فظ /به قرآنی که اندر سینه، داری »
حافظ هنرمندی هدفمند بود، پس از تاریخ زمانه اش جدا نیست. دوره زندگی این شاعر در عصر فترت دوره ایلخانی و تیمور است، یعنی کشمکش و آشوب بزرگ مغول و تیمور. شیراز در این دوران کانون هنر ایران بود و به سبب هوشیاری یکی از اتابکان فارس، با دادن خراج هنگفت از گزند حمله مغول در امان ماند و پناهگاه هنرمندان و اندیشمندان شد. با وجود این عصر حافظ، دوران سقوط ارزش‌هاست.
گوته فیلسوف، نویسنده، شاعر و متفکر بزرگ آلمانی درباره حافظ می‌گوید، حافظ در شعر خویش حقیقت غیر قابل انکار را به شیوه‌ای محو ناشدنی بیان کرده است. حافظ یگانه و بی‌نظیر است.
به اعقتاد امرسون فیلسوف و نویسنده آمریکایی، حافظ همواره از این که در جایگاهی نامناسب و ناجور قرارش دهند ابا داشت، از هیچ چیز در بیم و هراس نبود. حافظ ماوراء را می‌دید، و دیدش نافذ بود. او تنها انسانی است که من آرزوی دیدارش را دارم و دلم می‌خواست جای او می‌بودم.
ادوارد فیتز جرالد نویسنده و شاعر انگلیسی می‌نویسد، حافظ بهترین آهنگ ساز واژه هاست.
گرترود بل معتقد است که گویی چشم بصیرت حافظ، آنچنان نافذ و تیزبین است که به قلمروهایی از تفکر و اندیشه‌ای سر می‌کشد، که حتی نسل های بعد از ورود به آن ممنوع شده اند.
آربریچ نیز می‌گوید حافظ در نگاه هموطنانش، همان جایگاه و مرتبتی را دارد که شکسپیر برای ما، و شایسته مطالعه دقیق است.
نیکویی و کمک به مردم و مستمندان، پرهیز از مردم آزاری، نقد اقتدارگرایی ، نقد و نفی خشونت، تحذیر از غرور و خودپرستی، وفاداری، بی‌اعتنایی به گفته علمای بی‌عمل، تقبیح شبهه خواری، مناعت طبع و آزادگی، خوشدلی و حسن نیت نسبت به شهروندان نیز از دیگر اعتقادات رفتاری و گفتاری حافظ شیرازی است.
روزگار حافظ روزگار زهد فروشی و ریاورزی است و حافظ سرسخت و بی باک به مبارزه با این مرض پرداخته. حافظ رندانه در هوای پلشت زمان خود جهانی آرمانی و انسانی آرمانی آفریده. آشنایی حافظ با ادبیات فارسی و عرب بر آشنایی او از دین اسلام که کتاب اصلی آن (قرآن) به زبان عربی است افزود و او را تبدیل به یک رند آزاد اندیش کرد به گونه ای که بخش زیادی از دیوان حافظ به مبارزه با ریاکاران اختصاص داده شده است: حافظ میگوید: این‏گونه مسلمانی که ما مسلمانان داریم و هیچ‏گونه پایبندی به احکام اسلام نیست، انسان را از عذاب آتش نمیرهاند و باید بیشتر از این به فکر خود باشیم ودل را به حقیقت مسلمان کنیم.
خواجه شمس‌الدّین محمّد حافظ شیرازی ‏( بیستم مهر سالروز گرامیداشت حافظ )
بسیاری حافظ شیراز را بزرگ‌ترین شاعر ایرانی تمام دوران‌ها می‌دانند، بیشتر اشعار حافظ غزل و بن مایه غالب غزلیات او عشق است خواجه شمس‌الدین محمدبن محمد حافظ شیرازی متفکر، نواندیش دینی، شاعر و غزل سرای بزرگ قرن هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است که می‌کوشد جامعه را به سوی شکل و شمایلی مطلوب هدایت کند.
 

YuMi

اخراجی موقت
جالب بود


ولی
میشه بگید هدف از گفتن این حرفا چیه؟
چه فرقی داره دینش چی بوده؟


مثلا شما میخواید از فرمول انیشتین یا قوانین نیوتن استفاده کنید میرید اول میبینید یارو دینش چی بوده؟
همون طور که اینا رو به خاطر علمشون میشناسن
حافظ رو هم به خاطر شعراش و اون حالت معنویش میشناسن نه به خاطر زرتشتی یا مسلمون بودنش.

شعرشو بخون شما
بقیه مسائلش مهم نیست
کافر هم باشه مهم نیست


اگه مسلمون هم بوده باشه مطمئنا اسلامش همین اسلام امروزی نبوده




با گفتن این حرفا چیزی به ارزش دین زرتشت اضاف نمیشه بلکه کم هم میشه
مگه دینش مشکلی داره که اینجورری میخوان هوادار جذب کنن؟

همون کاری که مسلمونا میکنن همش،وای وای فلانی مسلمون شد پس اسلام عزیز است.:biggrin:
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدمي را آدميت لازم است...............چوب صندل را نشايد هيزم است.......بهتره يه كم ادب داشته باشي...برا آيندت هم خيلي خوبه......
ز ديوانه و قصه‌ي سر شکستن///بسي ياوه گفتند هر يک بمحضر
بگفتا همان سنگ، بر سر زنيدش///جز اين نيست بدکار را مزد و کيفر



اتفاقا خیل هم بیش از حد نسبت به این حیوانات فاسد رعایت ادب کردم.
اصلا خوندی متن رو ؟؟؟
معلومه نخوندی. همه میدونند بره چی به حافظ میگند حافظ. این رو گفتی که بگی تو میدونی و ما نمیدونیم ؟؟؟؟
اون موقع که شما نماز خوندن بلد نبودی ما مسابقات حفظ شرکت میکردیم عزیز.
از شما ادب بیشتری سراغ داشتیم.
گویا بی ادبی به شما هم رسوخ پیدا کرده دوس من.
حفظ کردن قران مبارکا باشه!
من میگم مودب باشید!
حرف زیادی هم نمیزنم.
معمولا باید شخصیتها خودشون رو حفظ بکنند.
شما اگر حضرت حافظ رو بشناسید اینجا اصلا ادعای وجود نمیکنید!
یه متنی گذاشت خواهر محمدیان انشالله که مرور میکنید!
 

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
جالب بود


ولی
میشه بگید هدف از گفتن این حرفا چیه؟
چه فرقی داره دینش چی بوده؟


مثلا شما میخواید از فرمول انیشتین یا قوانین نیوتن استفاده کنید میرید اول میبینید یارو دینش چی بوده؟
همون طور که اینا رو به خاطر علمشون میشناسن
حافظ رو هم به خاطر شعراش و اون حالت معنویش میشناسن نه به خاطر زرتشتی یا مسلمون بودنش.

شعرشو بخون شما
بقیه مسائلش مهم نیست
کافر هم باشه مهم نیست


اگه مسلمون هم بوده باشه مطمئنا اسلامش همین اسلام امروزی نبوده




با گفتن این حرفا چیزی به ارزش دین زرتشت اضاف نمیشه بلکه کم هم میشه
مگه دینش مشکلی داره که اینجورری میخوان هوادار جذب کنن؟

همون کاری که مسلمونا میکنن همش،وای وای فلانی مسلمون شد پس اسلام عزیز است.:biggrin:

سلام داداش میلاد خوبی عزیز:gol:
عید خوش میگذره چن تا تخم مرغ رنگی جمع کردی:surprised:
 

waffen

اخراجی موقت
گرچه شما رو نمی شناسم ولی براساس اون چه می گفتید شخصیت شما جالب بود برام که مطالب رو مطالعه می کنید و دنبال دلیلش هستید با وجود اینکه عقایدتون مخالف با بنده است . همیشه افرادی که چشم بسته مطالب رو نمی پذیرند منطقی تر برخورد می کنن ...

ای کاش الان هم دوستان به جای به به و چه چه کردن از منابع مختلف این موضوع رو به بحث بشینن چون یکم عجبیه برای قشر تحصیل کرده که همه چی رو با اثبات می خونه ، اینجا بیاد فحش بده یا از یه نوشته لذت ببره ...

کاش ذهن تحلیل گرمون بیشتر رشد می کرد ....

حرف شما در مورد شک کردن قبول دارم. ولی خوب به نظر من مطلبی که نوشته شده بود موجح بود. بنده که عرض کردم به نظر من به مسئله ی جالبی اشاره کرده بودند. حالا شما فکر نمی کنید که یکی از دلایل اعتراض شما به نظر من گرایش شما به این مسئله هست که حافظ رو فردی مسلمان و پیرو اسلام محمد میدونید ؟؟؟ به هر حال دلیل نمیشه که من همه چیز رو بدونم. من که مثل آقای قمیشی علامه ی دهر نیستم. ;)
شما به من چند منبع بیطرف معرفی کنید تا من هم روشن بشم. البته مطالبی رو که نوشتید دارم میخونم.
لذت بردن از نوشته فکر نمی کنم جرم باشه.
شما معتقد نیستید که آخوند ها و کشیش ها و ... همه و همه همیشه باعث فساد و جنایت بودند ؟؟؟؟ اگر نیاز به دلیل و مدرک دارید میتونم براتون چندین نمونه بیارم با منبع. هم از گذشته ی دور و هم از همین سی سال اخیر.
 

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
6) در این که حافظ یکی از علمای بزرگ اسلام است تردیدی نیست و از اول تا آخر براساس احکام الهی زندگی کرد و هیچ‏گاه پا از دایره دستورات الهی بیرون نگذاشت و به هیچ آیین دیگری غیر از اسلام تمایل پیدا نکرد. افرادی که بهره‏ای از دانش نداشتند واشعار حافظ را می دیدند، با دیدن یک بیت، او را به آیینی نسبت می دادند. به عنوان مثال، وقتی که می دیدند حافظ می گوید: این قصه عجب شنو از بخت واژگون/ ما را بکشت یار به انفاس عیسوی (تماشاگه راز، ص 126) می گفتند حافظ تمایل به مسیحیت پیدا کرده است در حالی که اگر کسی مقدار کمی آشنایی با حافظ داشته باشد چنین نمی گوید. همین‏گونه افراد وقتی می دیدند که حافظ می گوید: بلبل زشاخ سرو به گلبانگ پهلوی /میخواند دوش درس مقامات معنوی می گفتند که حافظ به آیین زرتشتی تمایل کرده است در حالی که حافظ یک ذره به زرتشتی تمایل نداشت و این افراد وقتی که می دیدند حافظ میگوید یعنی بیا که آتش موسی نمود گل /تا از درخت نکته توحید بشنوی میگفتند که حافظ به یهودیگری تمایل پیدا کرده است. این نوع داوریها براساس معیار درست انجام نشده است

قاضی شهید درباره حافظ چنین آورده است: «حافظ، عارف شیراز، سردفتر اهل راز و در حقایق و معارف ممتاز بوده. دیوان او لسان الغیب و ایمان او مُبرا از عیب و ریب است». این کلمات نشانگر مقامات والای عرفانی حافظ و نیز تشیع او میباشد. نویسنده ریحانة‏الادب درباره او آورده است: 0
«حافظ شیرازی، از اکابر شعرای عرفای ایرانی عهد آل مظفر است. شاعری، دونِ مراتب عالیه علمیه اوست، زیرا علوم ظاهر و باطن بر او مکشوف بود و خصوصا در علم قرآن نظیری نداشت. در مراتب عرفان و قرائت قرآن یگانه زمان و بسیار شیرین سخن بود. همه کتاب آسمانی را در حفظ داشت. حافظ هر آنچه را از مراتب عرفان و حقیقت، نصیبش شده بود همه را از برکت قرآن میدانست. قرآن را با چهارده قرائت در حفظ داشت. حافظ در سایه قناعت که گنجی است بینهایت، تاج عزت بر سر نهاد. »
« عشقت رسد به فریاد،ار خود بسان حافظ /قرآن، ز بر بخوانی، با چهارده ، روا یت»
« ندیدم خوشتر از شعر تو حا فظ /به قرآنی که اندر سینه، داری »
گوته فیلسوف، نویسنده، شاعر و متفکر بزرگ آلمانی درباره حافظ می‌گوید، حافظ در شعر خویش حقیقت غیر قابل انکار را به شیوه‌ای محو ناشدنی بیان کرده است. حافظ یگانه و بی‌نظیر است.
به اعقتاد امرسون فیلسوف و نویسنده آمریکایی، حافظ همواره از این که در جایگاهی نامناسب و ناجور قرارش دهند ابا داشت، از هیچ چیز در بیم و هراس نبود. حافظ ماوراء را می‌دید، و دیدش نافذ بود. او تنها انسانی است که من آرزوی دیدارش را دارم و دلم می‌خواست جای او می‌بودم.
ادوارد فیتز جرالد نویسنده و شاعر انگلیسی می‌نویسد، حافظ بهترین آهنگ ساز واژه هاست.
ممنون عزیزم..دستت دردنکنه..:gol:


 

Similar threads

بالا