آورده اند که........

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=6]آورده اند که:
مریدی از مریدان شیخ دعوتنامه ای از مکتبخانه شیکاگوغولز دریافت نموده بود و از شدت خوشحالی چهارنعل خود را نزد شیخ همی رسانید... و بانگ برآورد که: یا شیخ....!

[/h][h=6]شیخ فرمود: هان! افسار گسیخته ای... تو را چه می شود!؟
مرید که هنوز هیجان بر وی مستولی بود ماجرا را نقل همی نمود.
شیخ پس از تاملی کوتاه فرمود: که چه؟! کجا بهتر از اینجا!؟!
در این هنگام مرید برید و دچار توذوق خوردگی مقطعی شد... و گفت: شیخ خداوکیلی جدی عرض نمودید یا گرفتی مارو؟
شیخ خنده ای نمود و فرمود: جوان... در این وا اَسَفا... اگر از کابل-تولز هم دعوتنامه میگرفتی جای درنگ نبود...! برو که برنگردی...
و جمله مریدان چون سخن شیخ شنیدند، یک به یک از دیار خود فرار همی نمودند و اینگونه فرار مغزها شدت یافت!
[/h]
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی شیخ مریدان خویش را جمع بکردی و به آنها بگفتی ای مریدان سینه چاک چاک...شنیدستی که از برای ما هزل هایی در کرده اند و به محاسن ما میخندند؟ مریدان غرق در شگفت بگفتند از برای چه یا شیخ...
شیخ به مریدی گفت از برای او دیگی بیاورد(همون قابلمه ی خودمون) و محکم چندین ضربه بر دیگ بزندندی...!!! مریدان همه با هم به صدا درآمدند که : کیه؟کییییه؟ کیه؟
شیخ بدانها گفت حال فهمیدید که چرا به محاسن شما سفیهان میخندند؟ خب حال که فهمیدید من برم دم در ببینم کی بودندی؟!!!
و مریدان از حال برفتندی و تشنجیدندی....
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی شیخ مریدان خویش را جمع بکردی و به آنها بگفتی ای مریدان سینه چاک چاک...شنیدستی که از برای ما هزل هایی در کرده اند و به محاسن ما میخندند؟ مریدان غرق در شگفت بگفتند از برای چه یا شیخ...
شیخ به مریدی گفت از برای او دیگی بیاورد(همون قابلمه ی خودمون) و محکم چندین ضربه بر دیگ بزندندی...!!! مریدان همه با هم به صدا درآمدند که : کیه؟کییییه؟ کیه؟
شیخ بدانها گفت حال فهمیدید که چرا به محاسن شما سفیهان میخندند؟ خب حال که فهمیدید من برم دم در ببینم کی بودندی؟!!!
و مریدان از حال برفتندی و تشنجیدندی....

مریدا!
تو به خود چگونه اجازه دادی شیخ ما را به سخره بگیری؟
الان میدهم میرغضب دمار از روزگارت دربیاورد!!!!!!!
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیخ برفتندی و بدیدندی که یک کارگر شهرداری ازو طلب کمی انعام بکردی...بدو گفت تو در رکاب شهرداری هستی یا به تکدی گری مشغولی...بگفت:با این اوضاع تورم برو خدا رو شکر کن نیومدم دزدی اومدم با زبون خوش خودت بهم عیدی بدی...
و شیخ تمام دینارهایش را به زمین بریختندی و پای پیاده برفتندی و به مریدان بگفتندی برای برداشت یارانه ها می آیندی همی...همین جوری واسه جلب توجه برفتندی...!!!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=6]


[/h][h=6]آورده اند که روزی شیخ در جایی‌ از کتابی بخواند که گر ریش کسی از کف دستش بلندتر باشد ابله و نادان و کانه حمار است.
شیخ در عجب شد و دست بر ریش خود افکند و ریش خویش بلندتر از کف دست یافت. پس کبریتی از جیب خشتک به درآورده, بر افروخت و آتش بر ریش خود افکند تا اضافات آن کوتاه گردد.لختی نگذشت که مریدان به صدای نعره شیخ از جا برجستند و خشتک ها بربستند و شیخ را در تشت آبی‌ افکندند تا خاموش شود...و از آن دم, حقیقت آن کتاب و بلاهت ریش بلندان بر مریدان آشکار شد....
[/h]
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نقل است روزی مریدان شیخ را بگفتند : یا شیخ ما خود عالم دهر هستیم این فتوای درس خواندن دیگر چیست؟
شیخ نگاهی شیخ اندر مرید به احوالات مریدان خویش بیانداخت و بگفتا: همانا درس خواندن، بهترین قرص خواب آور و آرامش بخش باشدندی،که با خواندن یک خط کاملا گیج شده و بخوابی عمیق فرو می روید.
مریدان که با دیدن فضل و درایت شیخ هنگ کرده بودندی نعره ها کشیده، بر سینه ی خود بکوبیدندی و چنان اشتران مست به بیابان های سوزان بگریختندی.



 

chemblog

عضو جدید
آورده اند که روزی شیخ و مریدان در جایگاه ویژه استادیوم آزادی بازی آبی‌ و قرمز را به نظاره بنشسته بودند که ناگاه بادی عظیم وزیدن گرفت و جمله مریدان حامی تیم آبی را با خود ببُرد.
مریدان قرمزدوست را دیدن این صحنه بسیار خوش آمد.
پس شیخ را پرسیدند: یا شیخ، حکمت چیست که این باد، آبیان با خود بِبُرد و ما بر جای خویشتن استوار مانده ایم؟ آیا جز این است که ما حقیم و آنان باطل؟
فرمود: ‌ای غافلان، شاد مشوید و دل‌ خوش مدارید که شما خود سوراخید و باد از میان سوراخ‌هایتان عبور همی‌ کند و این گونه است که بر جای ماندید...
و مریدان نعره ها بزدندی و گریبان ها دریدندی و به سوی بیابان رهسپارشدندی!!

داشتیم اقا سعید اینجوریاست باشه...
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

داشتیم اقا سعید اینجوریاست باشه...

البته در سند دیگری آورده اند که:
روزی شیخ و مریدان در جایگاه
ویژه استادیوم آزادی بازی آبی‌ و قرمز را به نظاره بنشسته بودند که ناگاه بادی عظیم وزیدن گرفت و جمله مریدان حامی تیم قرمز را با خود ببُرد.
مریدان آبی دوست را دیدن این صحنه بسیار خوش آمد.
پس شیخ را پرسیدند: یا شیخ، حکمت چیست که این باد، قرمزان با خود بِبُرد و ما بر جای خویشتن استوار مانده ایم؟ آیا جز این است که ما حقیم و آنان باطل؟
فرمود: ‌ای غافلان، شاد مشوید و دل‌ خوش مدارید که شما خود سوراخید و باد از میان سوراخ‌هایتان عبور همی‌ کند و این گونه است که بر جای ماندید...
و مریدان نعره ها بزدندی و گریبان ها دریدندی و به سوی بیابان رهسپارشدندی!!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی شیخ از برای غافل گیری مریدان آیدی ای با نام mona_titishmamani بساخت و وارد چت روم ها همی گشت و پیامی بس رنگارنگ بر چت روم فرستاد با این مضمون : 2000 درهم شارژ همی گیرم و لحظاتی وب همی دهم. تست می ندهم و مزاحم را از برای مزاحمتش ایگنور همی کنم.
مریدان که در آن لحظه جملگی دور هم در عیش و نوش و طرب همی بودند اندک مایه های خود را بر روی هم گذاشته شارژکی 2000 درهمی تهیه بنموده و بر شیخ روانه نمودند.
آنگاه شیخ وب خود را بر مریدان هویدا نمود و خود را بر آنان نشان همی داد و مریدان چون این صحنه را دیدند جملگی جامه خود بر سر کشیده و نعره زنان به مکانی نامعلوم بگریختند.
 

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
این مریدان این همه نعره زدن خدایی نکرده صداشون نگرفت؟؟:D
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
مریدی هراسان و نعره زنان بر شیخ وارد همی شد و گفت: یا شیخ خوابی بدیدیم بس هولناک!!
شیخ فرمود بنال!
مرید گفت خواب دیدم گوساله ای شاخ دار جمله اهل آبادی را خورد...یا شیخ تعبیرش چیست؟
شیخ دستی بر محاسن مبارکش کشید و چند شپش کشت و فرمود: به زودی زمان پس دادن یارانه ها فرا میرسد
مرید بعد از شنیدن این سخن نعره ای بزد و از هوش برفت و چند ماه بعد با پارتی به افغانستان پناهنده شد!!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:

روزی مریدان آشفته حال بر شیخ وارد آمدندی که یا شیخ؛قیمت دلار به فاصلهٔ هر قضای حاجت، ۲۰ تومن گران میشود، چه کنیم؟

همی‌ شیخ دستی‌ به ریش کشید و بند تنبان خود بسی محکم کرد، و با نگاهی‌ شیخ اندر مرید فرمود:

یک فروند ۱۰۰ دلاری در تنبانتان پنهان کنید ، همانا بعد از عید با برکتش میتوانید صاحب اپارتمانی در نیاوران شوید.

جمله مریدان تا پند شیخ بشنیدندی،نعره ها زدندی و خشتک بر سر و شیهه کشان به سمت میدان فردوسی‌ روانه شدندی!!!
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
همی دلخوش بگشتیدیمی و بسی بخندیدیمی :biggrin:

ایزد متعال دلتان شاد بگرداند
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که

روزی شیخ را بیماری افتاده بود، سخت لاعلاج.

مریدان از پی اطباء و دکاتیر(جمع دکتر) و اورژانس همی شتافتند.

شیخ آن مریض افتاده در بستر، آن عاشق قمری و کفتر، آن روزگاران را مهتر، آن از همه مرادان بهتر، آن وارد سیاست شده کمتر، آن در نظر همگان دویست برگ

دفتر، آن شاهد ناظر و حکیم و قادر در حال حاضر پرپر، مریدان را بگفت: "عزیزان من حال که من در بستر بیماری کپیده ام راه سوء استفاده دشمنان باز همی

گشته... شماراست حراست از مسلک عارفانه ما. باشد گفته هایم و ناگفته هایم را قدر بنهید و به یاد آرید آن ها را و بکار بندید همه را در جایگاه خود....."

مریدان که این کلام را شنیدند بر بالین مراد خود زار گریستند و همه گفته شیخ خود را سرلوحه اعمال خویش یافتند و به آرامی جامه خود دریدند!!!
 

hmdjml

مدیر تالار مهندسی نفت
مدیر تالار
مهندسا بسی خندیدمندی که تمام اهل خانه این وقت شب مرا از فیوضاتشان بی نصیب نگذاشتندی از جمله پس کله ای نثارم بکردندی
ولی ایول
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که
روزی وبگاه شیخ شیلتر شد!!
مریدان از پی هم روان شدندی تا الساعه خود را نزد شیخ برسانند و اتفاق وارده را بروی عرضه نمایند!
نزد شیخ شدندی و ایشان را نیز شیلتریده یافتند. !!(همان ف ی لتر خودمان)
و مریدان از پی هم نعره ها سردادند و خشتک ها دریدند و به سوی بیابان کوچیدند!!!
و بعدها مریدان شیلتر شکن یافتندی و از برای دیدن شیخ همی استعمال کردندی!
 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکایت همچنان باقیست !!!
و مریدان که هر بار گریبان دریده سر به بیابان می گزارند، همانا به سرعت بازگشته تا از محضر شیخ فیض برده محظوظ شده همچنان باز جامه دران به بیابانها سر گزارند! آری،
:biggrin:;)
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی شیخ و جمعی از مریدانش در کناره ی خیابانی بس شلوغ ایران زمین منتظر یک ارابه ای بودند تا آنها را به کنج عزلتشان رهسپار کند...
اما هرچه ایستاند جوانمردی پیدا نگردیدندی... تا اینکه مریدان نا امید گشته اما شیخ بدانها بفرمودندی صبر پیشه دارید که صبر شایسته ی مریدان است...هنوز این جمله تمام نکردندی که یک ارابه ی شاسی رفیعی لکسوس نام برای آنها ایسادندی...
شیخ با تبسمی ملیح (!) برفتندی سوار شوندی که بدیدندی دوهمشیره با لباسهای بییییییییییییییب(سانسور بشدندی) سوار شدندی و گازیدندی و به محاسن آنان بخندیدندی...
شیخ گفت واااای بر ما
یعنی ما با اینهمه محاسن بلند و جامه ی ندریده هیج اندندی؟؟؟؟؟؟؟
شیونها کشید و جامه ها را بدریدندی و رهسپار بیابان شدندی اما تا همی دید مریدان با خشتک های دریده گریخته اند باز گشت و با جامه های دریده در کناره ی خیابان به انتظار لکسوس رویاها همی ایستاد...
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی شیخ را پول باد آورده ای بسیار دست داد چنان که توانستندی هر چه خواست بگرفتندی،
شیخ نیز بلا معطلی در بالا شهر یک ویلا با ژیلا! گرفتندی و زیستندی...
مریدان که این دیدند بپرسیدند یا شیخ! همانا در کیش ما بزرگان در حد بی چیزترین مریدان زندگی بکردندی تا هیچ مریدی را احساس حقارت نباشد...
شیخ که این شنید دست به محاسن مبارک برده لختی اندیشید و در جواب این سوال از برهان "خلف" استفاده بکردندی و اینگونه گفتندی..
مگر چنین نیست که هر کس شبی را بخوابد و شخصی از همسایه هایش گرسنه باشندی از دین ما نیست؟...
مریدان به جهت تایید خشتک های دریده را دوختندی...
شیخ گفت ای احمق ها من اکنون در هنگام خواب می دانم که هیچ همسایه ای با شکم گرسنه سر به بالش نگذاشتندی...
مریدان چون این بشنیدندنعره ها سردادندی وخشتک ها را چتر کرده و در حوالی شوش_راه آهن فرود آمدندی...
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی شیخ و مریدان به پارک جنگلی رفتندی از برای تناول ناهار و گذران وقت!

در میانه راه اعلانی نصب بود که : قلیان ممنوع . چادر مسافرتی ممنوع . سگ ممنوع . پخش موسیقی ممنوع و الخ ...

شیخ بفرمود : باز جای شکرش باقیست که تجاوز آزاد است وگرنه در طبیعت چه میکردیم!!؟

مریدان شلوار را محکم بگرفته و به غایت سرعت گریختندی که حتی شیخ آنان رابا googlemap نیز نتوان یافتندی!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی مریدی از مریدان شیخ را چشم درد خواست.!
پیش طبیب رفت تا دوا کند .طبیب به سفر رفته بود! به ناچار نزد شیخ بازگشت و درد خود به وی بازگو نمود .شیخ اندکی تامل کرد و فرمود به نزد بیطار بریدش! مرید به نزد بیطار بشد!بیطار از آنچه در چشم چهار پایان می کند در چشم وی کشید و کور شد. !!!
حکومت پیش شیخ بردند؛ گفت: بر او هیچ تاوان نیست، اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی.!!!
جمله مریدان با مشاهده قضاوت شیخ از پی هم نعره زنان و جیغ کشان تاخت سوی بیابان شدندی!!


 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده ام که...:
روزی روزگاری شیخ به مریدکی تازه محاسن سبز شده همی بگفت این کاسه را ببر و از برای تناول ما و تقویت قوای ما 3 من شیر گاو بستان...
مرید برفت و به بازبگشت و گفت یا شیخ در بازار به من و این کاسه ی کوچک بخندیدندی و گفتندی سفیه 3 من شیر در این طاس جای نگرفتندی...
شیخ که دید سوتی دادندی دستی بر شکم ورقلمبیده اش همی کشید و مرید را بفرمود خب 3 من شیر گوسفند میستاندی...!!!!
مریدک چنان عنان از کف بداد و شیون نمود و نعره ها همی کشید که از زور نعره ها محاسنش همگی از رنگ سبز یواش به سفید در آمدندی....!!!!
 
آخرین ویرایش:

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی شیخ به دوست دختر خویش اس ام اس دادندی که عصر خانه ما کسی نیست به آنجا بیا....
عصر دوست دختر شیخ سمت خانه شیخ آمد و هرچه در بکوفت کسی در بر وی نگشودندی ...ا
ینجا بود که همه از راستگویی شیخ خشتکها دریدندی و سر به بیابان نهادندی...
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی شیخ به دوست دختر خویش اس ام اس دادندی که عصر خانه ما کسی نیست به آنجا بیا....
عصر دوست دختر شیخ سمت خانه شیخ آمد و هرچه در بکوفت کسی در بر وی نگشودندی ...ا
ینجا بود که همه از راستگویی شیخ خشتکها دریدندی و سر به بیابان نهادندی...

شیخ به ما اجازه ی ماندن در رکاب را میدهندی؟ و همین طور نغز پرانی را آیا همی؟؟؟؟آیا ما را مستعد یافتندی یا شیخ؟
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیخ به ما اجازه ی ماندن در رکاب را میدهندی؟ و همین طور نغز پرانی را آیا همی؟؟؟؟آیا ما را مستعد یافتندی یا شیخ؟


خوب است ! خوب است!
بمان!
فقط ما مرید را به نعره هایش می شناسیم
از این پس نعره ها بیشتر زدندی!
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب است ! خوب است!
بمان!
فقط ما مرید را به نعره هایش می شناسیم
از این پس نعره ها بیشتر زدندی!

با این توصیه ی شما یا شیخ ما نعره ها کشینندی و خواستیم به بیابان فرار کنندی که دیدیم دیر گاه است و ما ضعیفه ای بیش نیستیم و بهتر است صبح زود به بیابان روندی...!!
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلامی دادندی به همگی...
احوال خود را چگونه یافتندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

Similar threads

بالا