[h=6]آورده اند که:
مریدی از مریدان شیخ دعوتنامه ای از مکتبخانه شیکاگوغولز دریافت نموده بود و از شدت خوشحالی چهارنعل خود را نزد شیخ همی رسانید... و بانگ برآورد که: یا شیخ....!
[/h][h=6]شیخ فرمود: هان! افسار گسیخته ای... تو را چه می شود!؟
مرید که هنوز هیجان بر وی مستولی بود ماجرا را نقل همی نمود.
شیخ پس از تاملی کوتاه فرمود: که چه؟! کجا بهتر از اینجا!؟!
در این هنگام مرید برید و دچار توذوق خوردگی مقطعی شد... و گفت: شیخ خداوکیلی جدی عرض نمودید یا گرفتی مارو؟
شیخ خنده ای نمود و فرمود: جوان... در این وا اَسَفا... اگر از کابل-تولز هم دعوتنامه میگرفتی جای درنگ نبود...! برو که برنگردی...
و جمله مریدان چون سخن شیخ شنیدند، یک به یک از دیار خود فرار همی نمودند و اینگونه فرار مغزها شدت یافت![/h]
مریدی از مریدان شیخ دعوتنامه ای از مکتبخانه شیکاگوغولز دریافت نموده بود و از شدت خوشحالی چهارنعل خود را نزد شیخ همی رسانید... و بانگ برآورد که: یا شیخ....!
[/h][h=6]شیخ فرمود: هان! افسار گسیخته ای... تو را چه می شود!؟
مرید که هنوز هیجان بر وی مستولی بود ماجرا را نقل همی نمود.
شیخ پس از تاملی کوتاه فرمود: که چه؟! کجا بهتر از اینجا!؟!
در این هنگام مرید برید و دچار توذوق خوردگی مقطعی شد... و گفت: شیخ خداوکیلی جدی عرض نمودید یا گرفتی مارو؟
شیخ خنده ای نمود و فرمود: جوان... در این وا اَسَفا... اگر از کابل-تولز هم دعوتنامه میگرفتی جای درنگ نبود...! برو که برنگردی...
و جمله مریدان چون سخن شیخ شنیدند، یک به یک از دیار خود فرار همی نمودند و اینگونه فرار مغزها شدت یافت![/h]