برادر بزرگوار
هر مملکتی قانونی داره. و اگر مردم دیدند به مواردی عمل نمیشه باید اول از طریق قانون پیگیری کنن.
نظام شاه از اول با کودتا سر کار آمد نه با قانون. بعد هم اولا خودش آخر بی قانونی بود و ثانیا جلوی هرگونه اعتراض و نقد رو هم میگرفت. یعنی ما قانونی هم ابدا نمیتونستیم پیش بریم، همه راه ها بسته بود. رژیم از تمام امکانات قانونی برای سرکوب مردم استفاده کرده بود طوریکه حکومت نظامی و ساواک و...، ظاهرا کاملا قانونی بود! برای همین هم مردم اینقدر بهشون فشار آمده بود که دیگه وقتی ریختن توی خیابون، میدونستن کشته میشن و خودشون شعار میدادن: "یا مرگ یا خمینی" و ...
همچنین شاه خائن بود و منافع آمریکا رو به منافع مردمش ترجیح میداد. خیر و شر مملکت رو نمیفهمید جز اینکه نوکر دست به سینه آمریکا و اسرائیل باشه. به هوسها و منافع شخصی خودش بسی بیشتر از مردمش فکر میکرد و کوچکترین تحرکی علیه رژیم (حتی در حد داشتن یک عکس امام) در گوشه خونه، به زندان و شکنجه گاه و.... منجر میشد. (بحرین رو هم شاه کند داد و آب نبات گرفت) پنجاه سال بی قانونی پهلوی رو تحمل کردیم...
خفقان شدیدی بود که هیچ حرف مخالفی رو بر نمیتابید
و همین ظلم و ستم شدید به مردم که جانشون به گلو رسیده بود ایجاد
انفجار کرد!!
اکثریت مردم ریختن توی خیابون و هزاران نفر کشته شدن...
و این خونها به ثمر رسید و نظام عوض شد
بعد هم اکثریت مردم به جمهوری اسلامی رای دادن!
و این اکثریت و اقلیت رو آراء تعیین میکنه همواره!
با اینکه بیشتر ظلم و ستمها مخفی صورت میگرفت، اما حتی اونایی که اشکار بود آنقدر زیاد بود که مردم بغض در گلو داشتن و خون دل و مرگ رو ترجیح میدادن...، یعنی حتی نیاز نبود به بحث و قانع کردن دیگران، نیازی به تحریک احساسات نبود، نیازی به تزریق هیجان و... نبود! اکثریت دلهاشون یکی بود و این انفجار ناخودآگاه شکل گرفت...
بنابراین مقایسه شما از بن، بی پایه و اساسه!
هیچ حکومتی در زمان حال مردمی تر از ایران نیست در جهان! همه نظام ها وابسته به احزاب هستند نه خالص مردم...
مثلا آن دو درصد مردم که به نظام رای ندادن چند نفر بودن؟ فکر کنید اینها میخواستن بریزن توی خیابون ها و ادعا کنن ما اکثریت مردمیم!! چی میشد؟ حالا کاری به آن دو درصد اول انقلاب نداریم، این رو بعنوان مثال ذکر کردم و میخواستم بگم حتی همون دو درصد هم ظاهرا تعداد قابل توجهی ظاهرا میشدن از نظر شلوغی اما بازم اکثریت مردم نیستن! پس معیار اکثریت و اقلیت این مدلی تعیین نمیشه! پس رای گیری رو برای چی گذاشتن!!؟ درصد موافق و مخالف رو رأی مردم تعیین میکنه!
حالا الان عده ای به زعم خودشون ادعاهایی میکنن که نه قانون تأئیدش میکنه و نه بیشتر مردم آن مدعیات رو تائید میکنن،! متناقضات زیادی در مدعیاتشون هست و کاملا میشه ثابت کرد دروغ بودن خیلی از حرفها رو...
اینها اگر بخوان از همون اول بدون پیگیری قانونی بریزن توی خیابون،
و بعد بگن ما همون اکثریت مردمیم،
در مورد این کار چه قضاوتی میتونید داشته باشید...؟
جز اینکه در واقع اینها هستن که ادعا میکنن همه حق رو خودشون فقط میفهمن ولاغیر!!
امنیت دقیقا اینجا تعریف میشه که من و شما یک تعریف شخصی از بی قانونی ارائه بدیم و بخوایم هرکدوم با بی قانونی حرف خود رو به کرسی بنشونیم!
مثلا فرض کنید نظام ظلم حاکمه (که نیست)! اینجا باید مثلا اگر حرفی منطقی هست ما رو هم قانع کنید تا با شما همصدا بشیم و بعد که اکثریت شدیم حرفی برای گفتن داشته باشیم! (بعنوان مثال عرض میکنم. وگرنه گوشمون از حرفای مخالفین پره)
و اگر نیست، یا قابل اثبات به مردم نیست،... راهش بی قانونی کردن نیست و باید پا پس کشید. چون دیکتاتوری درست نیست!
از این منظر نگاه کنید:
شمای نوعی از کجا میدونید ادعاهای مخالفین نظام حقیقت داره و مدعیات موافقین نظام حقیقت نداره؟ مگر حقیقت تمام و کمال دست مخالفین نظامه؟
ببینید پس اینجا بین نظرات ما و اینها اختلاف هست و همیشه در موارد اختلاف، قانون حرف رو میزنه!
و اگر به قانون عمل نشه میشه همون ناامنی که صحبتشو کردیم
الان موافقین نظام هم از اینکه به تخلفات فتنه گران رسیدگی کاملی نمیشه بسیار خشمگین هستن اما پا رو از قانون فراتر نمیذارن. چرا؟
چون قانون اینطور صلاح دیده... حالا یا درست یا غلط!! ما هم اگر بخوایم کاری کنیم باید قانونی محاکمه کنیم!
مقدسات دقیقا مسائل مربوط به اعتقادات مورد احترام مردم میشه. (و از آن جمله است "ولایت فقیه" که نیمیش عقیدتی و نیمش سیاسیه)
اگر من
بخوام برم بین جمعیت ستاره پرستان، نمیام توهین کنم مثلا به عقاید مزخرفشون! حضرت ابراهیم رفت بین ستاره پرستان، ماه پرستان و خورشید پرستان باهاشون هماهنگ شد و نشون داد داره میپرسته، بعد که ستاره و ماه و خورشید غروب کردند باهاشون وارد بحث شد و نهایتا فرمود که من خدایی رو که غروب کنه نمیپرستم...
خلاصه اگر کسی حرفی برای گفتن داره میتونه تشریف بیاره منطقی و مؤدبانه وارد بحث بشه. اگر حرف آن حق باشه ناخودآگاه مورد پذیرش قرار میگیره و دیگران رو با خودش همراه میکنه و اگر حق نباشه ناخودآگاه رد میشه و اگر خودش یک فرد منطقی باشه حرف حق رو میپذیره.
من هفته اول شروع فعالیتم در اینجا خیلی فکر کردم که چرا نمیذارن بحث سیاسی کنیم. اما وقتی کامنتهای برخی اخراجیها رو میخوندم فهمیدم چرا اینجا مجبور شدن این قانون رو بذارن. چون اینجا جوّ غالبش اینه که مخالفین نظام یا مقدسات، اسلوب بحث و منطق رو بلد نیستن و رعایت نمیکنن و... در کل خیلی برام ناراحت کننده بود... و گفتم انگار نه انگار باشگاه مهندسانه! برخی اعضا تصور دیگه ای کردن...
مثال برای راست و دروغ
(نمیدونستم چه مثالی بیارم برای اینکه واضح تر بشه تفهیم کرد مفهوم راست و دروغ رو. برای همین گفتم از اشتراکات عقیدتی مثال بیارم. چون اگر بخوام مثال سیاسی بیارم باز بحث سیاسی شدید میشه...)
پیامبر اکرم ص در روز عید غدیر خم: "من کنت مولاه
فهذا علی مولاه" هرکه من مولای اویم این علی مولای اوست.
حرف راست: این مولا به معنی سرپرست و صاحب اختیار هست (دقیقا همون مدلی که پیامبر بودند)
حرف ناراست: این مولا یه معنی دوست هست فقط! نه سرپرستی مردم!
این یعنی از هر حرفی میشه فتنه ایجاد کرد و راست و دروغ تراشید.
اما اگر دقت کنیم
و خودمونو فریب ندیم،
متوجه میشم که حق و ناحق تفاوتهایی با هم دارن.
مثل همین کلمه "فهذا" که نشون میده همونطوریکه پیامبر مولا بودن (پیامبر فقط دوست مردم نبودن. بلکه ولی و سرپرست بودند و همگی این رو قبول داشتند) به همون شیوه (
فَــــــــ : به معنی
پس در نتیجه) این علی همون مدل ولایت رو بر مردم داره...
حالا عده ای نمیخوان حق رو بپیذرن خیلی راحت چشمهاشونو میبندن و گوشهاشونو میگیرن. انگار نه انگار که پیامبر اینهمه برای جانشینی بعد از خودشون برنامه ترتیب دادن و مردم رو نگه داشتن و سخنرانی چند ساعته فرمودن... برای اینکه بگن علی فقط دوسته!؟ سرپرست هم که هیچی!
و همچنین صدها دلیل دیگه بر اثبات ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام...
حالا سنی جماعت دلایلی دارن بر اثبات مدعاشون... اما چه دلایلی؟ بهش میگیم متشابهات "یعنی دلایل ناواضح و ناکافی"
قرآن میفرماید: حقایق دو دسته هستند: محکمات ، متشابهات
دسته محکمات درش شکی نیست و مردم باید بهش چنگ بزنند. (مثل همین جریان و روایت غدیر، روایت ثقلین و... در کل برخی روایات و برخی آیات محکمات)
دسته متشابهات درش شک هست و میشه دو پهلو تفسیرش کرد و مردم رو به شک میندازه... بنابراین لازمه مردم متشابهات رو با توجه به محکمات تفسیر کنن! نه اینکه بطور مجزا تفسیر به رای بشه و بعد مقابل محکمات قرارش بدن!
و بعد قرآن اشاره میکنه به اینکه آن دلهایی که بیماره، میخواد فقط پی فتنه بگرده (و برای پیروی از هوسها و منافع نفسانی، نه برای به کرسی نشوندن حق) دنبال متشاهبات میرن که به رای و نظر خودشون تفسیر کنن. اما دلهای سالم فقط به محکمات چنگ میزنن...
مثلا اینجا برای جانشینی علی ع دلایل محکمات موجود هست، اما برای عدم جانشینی ایشون دلایل متشابه...
و خدا این محکم و متشابه رو در دنیا قرار داده برای امتحان دلهای بیمار و مجال یافتن افراد نفس پرست به بروز آلودگی های پنهان شده...
و در این نبرد حق و باطل، انسانها جوهره های وجودی خودشون رو بروز بدن که چقدر صادقانه و بدون نفسانیات طرف حق میرن...
حالا وقتی فتنه ایجاد میشه یعنی حق و باطل به هم آمیخته میشه.
یعنی در این حالت اگر کسی بخواد حق رو متوجه بشه خیلی باید تلاش و مطالعه همه جانبه داشته باشه... و با طرف مقابل به
درستی و بدون تعصب وارد بحث و گفتگو بشه
احساسی قضاوت نکنه
برای صحت منابع اطلاعاتی، مواد خام ذهنی و دلایلش
حجت عقلی و شرعی داشته باشه !!!
هرچی ما متوجه شدیم دلیل نمیشه کاملا درست باشه!
یعنی از خودمون این سؤالات رو بپرسیم:
1- آیا من به عقاید (دینی سیاسی و...) و همینطور احساساتی که اکنون دارم، یقین کامل دارم، یا درصدی نسبت به آن شک دارم
2- آیا من به قدر کافی نسبت به دانشم تحقیق کردم یا احساسات منفی شدید، مانع تحقیقات بدون تعصب، مطالعه و واقع نگری من بوده
3- احساسات و اطلاعات من از چه منابعی تغذیه میشه؟ آیا این منابع در صحت گفته شون، برای من حجت شرعی و عقلی محسوب میشن؟
جا داره دوستان در مورد حجیّـت عقلی و شرعی اطلاعات تحقیق کنن
هر جا لازم بود بیشتر گفتگو کنیم سرش... و هر جا دلیل و سند معتبر خواستید بفرمایید ارائه بدم
باتشکر از شما