"احمدشاه " آخرین پادشاه سلسله قاجار به همراه دیگر شاهزادگان
او دومین پسر محمدعلیشاه و نخستین فرزند پسر او از ملکه جهان بود که در هنگام ولیعهدی پدرش در تبریز به دنیا آمد و پس از فتح تهران و خلع محمدعلیشاه، توسط مجلس عالی رجال و بزرگان مملکت در ۱۲سالگی به سلطنت رسید.
احمدشاه در سن ۱۷ سالگی (یک سال پیش از تاجگذاری) با «بدرالملوک والا» دختر ظهیرالسلطان والا (نوادهٔ عباسمیرزا)، پیمان زناشویی بست. این ازدواج توسط مادر احمدشاه ترتیب داده شده بود.
عروس در آن هنگام ۱۲ ساله بود و در تنها مدرسهٔ دخترانهٔ تهران درس میخواند. مراسم عقد با تشریفات مفصلی انجام شد و حاصل این ازدواج دختر بزرگ احمدشاه، ایراندخت بود.
گفته میشود بدرالملوک بسیار زیبا بود و احمدشاه به او علاقهٔ بسیار داشت. اغلب او را به تالار آیینه کاخ گلستان میبرد و به انعکاس عکس او در آینهها مینگریست و میگفت:
«در اینجا من فقط یک بدری ندارم، بلکه هزاران بدری دارم».
در شهریور و مهر ۱۳۰۳ شورش خزعل در خوزستان رخ داد. رضاخان در جریان ماجرای شورش خزعل احمدشاه را به حمایت از خزعل متهم کرد.
به هر روی در نهم آبان ۱۳۰۴ سرانجام با رای مجلس شورای ملی احمدشاه از پادشاهی خلع و سلسله قاجاریه منقرض اعلام شد.
مجلس موسسان که متعاقباً گشایش یافت رضاخان را با نام رضاشاه پهلوی پادشاه ایران اعلام کرد.
احمدشاه این اقدام مجلس را مغایر قانون اساسی و غیرمشروع دانست، اما در عمل نتوانست اقدامی برای مقابله با خلع خود انجام دهد.
پس از خلع احمد شاه، تنها مقاومت جدی خانواده احمد شاه، نه از سوی وی که از سوی مادرش ملکه جهان صورت گرفت. او به تنهایی تصمیم به مبارزه با رضاخان گرفت و به این منظور از پاریس به عتبات عالیات سفر کرد تا حکم و فتوی مفسد و خارج از دین بودن بودن نخست وزیر را به هر قیمتی از مراجع عراق به دست آورد. ولی او نیز هنگامی به عراق رسید که رضاشاه در مجلس موسسان سوگند پادشاهی خورده بود.
احمدشاه در نهم اسفند ۱۳۰۸ در پاریس درگذشت و در کربلا دفن شد.
تصویری از کشتی رافائل ، تایتانیک ایرانی، بندر بوشهر، ۱۳۵۶ خورشیدی
کشتی رافائل زمان پهلوی دوم برای گردش و تفریح مردم خریداری شده بود و در آن زمان از نظر امکانات تفریحی اش نظیر نداشت.
کشتی رافائل در سال 1344 تا 90 میلیون دلار قیمت گذاری شد ، اما ایتالیا با توجه به شرایط اقتصادی 10 سال بعد آن را به مبلغ فقط 2 میلیون دلار به ایران فروخت .
نخستين طرح كشتی "رافائل" در سال 1337 توسط ایتالیایی ها كشيده شد و رافائل به طول 276 متر و عرض 31 متر در کشور ایتالیا ساخته شد .
در كشتی رافائل 850 خروجی راديو تلفنی ، 6 استخر شنا ، 750 كابين (در هر كابين يك حمام و توالت شيك و لوكس كه با مرمرهای ايتاليايی تزيين شده بود وجود داشت) ، 18 آسانسور ، 30 سالن اجتماعات ، تالار نمايشی با 500 صندلی و باشگاه های ژيمناستيك و پرورش اندام ساخته شده بود .
در بهار 1356 رافائل با 50 خدمه ايتاليايی و با افزايش ظرفيت در حد سكنای 1800 نفر در بندر بوشهر پهلو گرفت .
موج ها ی دریا بوق بلند و غریبی را به گوش اهالی شهر بوشهر می رساند .
مردمان بندر بوشهر وقتی از پنجره ی خانه های بافت قدیم به بیرون نگاه انداختند حیرت زده، غول سفید و باشکوهی را دیدند که به ساحل بوشهر نزدیک می شد .
کسی خبر نداشت که این کشتی بزرگ و سفید که بدنه اش این چنین درخشان بود ، قرار است سال ها مهمان ذهن و جان مردمان این شهر شود .
بوشهری ها که تا به حال کشتی های زیادی را دیده بودند فوج فوج می آمدند ، در ساحل جمع می شدند و با اشتیاق این کشتی زیبا را می دیدند و با زمینه ای از این کشتی عکس می گرفتند .
اواخر سال ۵۷ خدمه ایتالیایی کشتی رافائل کم کم به کشورشان برگشتند ...
بعد از انقلاب ، طولی نکشيد که ايران درگير جنگ با عراق شد .
در بعد از انقلاب تصمیماتی در مورد بازگرداندن رافائل و میکل آنژ به سفرهای دریایی گرفته شد ، اما هرگز عملی نشد !
در سال 1362 دو هواپیمای عراقی با چند موشک آن را هدف قرار دادند .
رافائل در این حمله صدمه زیادی دید و در آب زمین گیر شد و اگر چه قابل تعمير بود ، اما هيچکس نفهميد چرا کسی اينکار را برای نجات رافائل انجام نداد ...
همه تجهيزات و مبلمان لوکس رافائل به يغما رفت . این کشتی که تا نیمه ای از بدنه در آب فرو رفته بود ، چیزی نگذشت که یک کشتی باری به نام ایران سلام (ایران سیام) ناگهان به صورت اتفاقی با آن برخورد کرد و به بدنه اش آسیب جدی رساند و کاری را که هواپیماهای عراقی آغازش کرده بودند تمام کرد ...
بدین ترتیب کشتی اقیانوس پیمای رافائل نتوانست بیشتر از تقریبا 7 سال در کنار سواحل بوشهر دوام بیاورد و خیلی زود به افسانه ای غریب و زیستگاه آبزیان دریایی تبدیل شد .
در حال حاضر کشتی رافائل در ساحل بوشهر ديده نمی شود و زير 7 متر آب ، در فاصله ی 2 كيلومتری نيروگاه اتمی قرار گرفته است .
جنبش خزینه
"خزینه" حوضچه ای در حمام بود که مردم خودشان را در آن می شستندو آب می کشیدند و غسل می کردند. البته آب خزینه ها معمولا کثیف بود و به راحتی میتوان تصور کرد چنین حوضچه ای منبع پخش انواع و اقسام میکرب ها و شیوع بیماری ها به همه شهر بود. بخصوص انواع بیماری های پوستی مانند تراخم و کچلی و بیماری های قارچی و آبله که در شهر ها بیداد میکرد. معمولا حمامی ها بین دو نوبت مردانه و زنانه هم چوب درخت زالزالک را در خزینه میگرداندند و مو و چرک و کف صابون را جمع میکردندو مقداری آهک هم درون آن می ریختند بلکه از آلودگی آن کمی کاسته شود. از طرفی رضا شاه میدید نیروی کار درمملکت بعلت بیماری و مرگ عملا در حال کاسته شدن است.پس از پیگیری متوجه شد که یکی از علل اصلی مرگ ومیر مردم استفاده از خزینه هاست.تا اینکه به فرمان رضا شاه رسما استفاده از خزینه در حمامها ممنوع اعلام شد.
اماداستان به اینجا پایان نیافت. بعد از بسته شدن خزینه ها اعتراض برخی علما و روحانیون بخصوص روحانیت خراسان بلند شد.
بنابراین موضوع خزینه تبدیل شد به یکی از کشاکش های تاریخی بین برخی روحانیون و افرادی که میل به مدرن شدن جامعه داشتند و جنگی بر علیه "دوش حمام" آغاز شد. جنبش خزینه و مخالفت هایی پیرامون آن شکل گرفت و برخی مومنین و متدینین هم تا سالها پنهانی از خزینه استفاده میکردند و نقشه میریختند که چگونه نیمه شبها و به دور از چشم پاسبانها و با چرب کردن سبیل حمامی خود را به خزینه برسانند. تا کم کم به زور باطوم و دگنگ رضا شاه و به مرور زمان مردم به محاسن دوش پی بردند. بعضی علما هم بالاخره فتوا دادند که دوش در حمام عيبی ندارد به شرط آنکه بعد از آن در خزینه غسل کنند! بعدها فعالان جنبش خزینه فتوا دادند که میشود زیر دوش بجای غسل ارتماسی، غسل ترتیبی انجام داد واحکام و مسائل آن را مطرح نمودند.
منم اسم خزینه رو از مادر بزرگم خیلی شنیدم همیشه از خاطرات اون موقع که از حموم و خزینه استفاده میکرد میگه -از گیسو گیس کشی و دعوا ها تو حموم زنونه بگیر تا نظر دادن و نمره دادن به اندام بقیه
دو همسفر، ناصرالدینشاه و امپراتور ژاپن
سوغات این دو مسافر از سفر به اروپا برای کشورهایشان چه بود؟
تقارن جالبی است؛ ناصرالدین شاهِ ما و امپراتور مِیجیِ ژاپن در یک زمان به اروپا رفتند؛ اروپایِ پیشرفته و صنعتی. قرار بود این سفر، نگرشی تازه برای زمامداران دو کشور بهوجود بیاورد. مِیجی از سفر که بازگشت، سه هیات با سه ماموریت ویژه به اروپا فرستاد. یک گروه مسئول بررسی و کنکاش در نظام آموزش و پرورش چند کشور مثل بلژیک، هلند، آلمان، فرانسه شد. گروه دوم مسئول بررسی قانون اساسی این کشورها و نحوۀ اجرایی شدن آن شد و گروه سوم هم ماموریت یافت تا صنایع جدیدی که در اروپا متداول شده بود را فرا گیرند. بههر سه گروه البته ماموریت ویژه «بررسی نظام حکومتداری کشورها» نیز محول شد. اما رهاورد ناصرالدینشاه از سفر به اروپا، سه دستور عجیب بود. او سالن نمایش «آلبرت هال» را در لندن دید و دستور داد تا با الگوبرداری از آن، «تکیه دولت» را در تهران احداث کنند و در آن گروههای تعزیه هنر خود را بهنمایش بگذارند! دستور دومش این بود که بهرسم رقصندههای اروپایی، زنان حرمسرا، دامنهای چیندار بپوشند. و سومین دستور این که «سرسره» وارد کشور کنند تا او از بالا به آغوش زنان حرمسرا بیفتد! (احتمالا شما هم از این تفاوت فکر شوکه شدهاید و بیاختیار میخندید) امپراتور مِیجی با تکیه بر گزارشهای سههیات، در اولین قدم ژاپن را بههشت قسمت تقسیم کرد، در هر قسمت ۲۰۰مدرسه، ۳۰دبیرستان و یک دانشگاه تاسیس کرد و عجیب اینکه در همانسالها در ایران، حسن رشدیه برای تاسیس مدرسه به فلاکت و بیچارگی دچار شده بود و مدارسش را تخریب میکردند و از ترس، از شهری بهشهر دیگر پناه میبرد و نهایتا با این تعقیب و گریزها موفق شد ۱۵مدرسه بسازد.
جالب اینکه تفاوتهای ژاپن و ایران همچنان ادامه دارد ...