آبجی و دادا اصفهانیا بیین تووووووووووووووووو

hamed_hm89

عضو جدید
 

nejla88

عضو جدید
شعر زیر را به نام "اصفهان" از شاعر معاصر "مهدی سهیلی" ، تقدیم می کنم به همه ی اصفهان دوستان عزیز:

اصفهان اي اصفهان من تشنه ی زاينده رودت
هر زمان گويم سلامت هر نفس خوانم درودت
من به قربان تو و گل هاي زرد و سرخ و سبزت
جان فداي آسمان آبي و ابر كبودت
اي بسا شبها كه عاشق بودم و تنهاي تنها
گريه كردم گريه ها با هايهاي زنده رودت
رنجها بردي ولي سر پيش ناكس خم نكردي
بارها آموزگار روزگاران آزمودت
سيلي افغان چو خوردي گريه ها كردم به خلوت
چون به فرقش كوفتي از جان فرستادم درودت
خوانده ام افسانه رنج و تعب را از سكونت
ديده ام مجموعه ي دين و شرف را در وجودت
شادي و غم را نهادي پشت سر در روزگاران
دم به دم تاريخ گويد از فرازت، و ز فرودت
چلستون اي چلستون از بزم هاي عهد ديرين
مي رسد بر گوش من آواي ني بانگ سرودت
بر مشامم مي وزد اي قصر تاريخي به شب ها
بوي جانبخش گلابت عطر روح افزاي عودت
چارباغ اي چارباغ دلگشا سر سبز ماني
در امان دارد خدا پيوسته از چشم حسودت
باغ ها اي باغ هاي پر گل شهر سپاهان
زر ندارد آبرو در پيش خاك مشک سودت

پل خواجو
اي سپاهان اي هنرهاي جهان در آستينت
دست حق زد اين همه نقش هنر بر تار و پودت
خود پل خواجو كه چون سد سكندر مي نمايد
مانده بر جا از هنرمردان پيشين يادبودت
اي خداجوي سپاهان اي همه اخلاص و ايمان
ذوق عرفان در قيامت، عشق يزدان در قعودت
مي زند آتش به دل ها سوز گلبانگ نمازت
حال مستي در ركوعت، طعم هستي در سجودت
زنده رود خوش بود هر نيمشب تنهاي تنها
گريه كردن گوش دادن بر گل آواز سرودت
زنده رودا گريه كن چون من به سوگ نوجوانان
من فداي گريه هايت، هايهايت، رود رودت

منبع:
http://www.shereno.com
 

hamed_hm89

عضو جدید
ایوللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل. فقططططططططططط اصفهان یه دنیاسا یه اصفهان.

مرسی نجلا . خیلی توپ بود
 

Mythical

کاربر بیش فعال
شعر زیر را به نام "اصفهان" از شاعر معاصر "مهدی سهیلی" ، تقدیم می کنم به همه ی اصفهان دوستان عزیز:

اصفهان اي اصفهان من تشنه ی زاينده رودت
هر زمان گويم سلامت هر نفس خوانم درودت
من به قربان تو و گل هاي زرد و سرخ و سبزت
جان فداي آسمان آبي و ابر كبودت
اي بسا شبها كه عاشق بودم و تنهاي تنها
گريه كردم گريه ها با هايهاي زنده رودت
رنجها بردي ولي سر پيش ناكس خم نكردي
بارها آموزگار روزگاران آزمودت
سيلي افغان چو خوردي گريه ها كردم به خلوت
چون به فرقش كوفتي از جان فرستادم درودت
خوانده ام افسانه رنج و تعب را از سكونت
ديده ام مجموعه ي دين و شرف را در وجودت
شادي و غم را نهادي پشت سر در روزگاران
دم به دم تاريخ گويد از فرازت، و ز فرودت
چلستون اي چلستون از بزم هاي عهد ديرين
مي رسد بر گوش من آواي ني بانگ سرودت
بر مشامم مي وزد اي قصر تاريخي به شب ها
بوي جانبخش گلابت عطر روح افزاي عودت
چارباغ اي چارباغ دلگشا سر سبز ماني
در امان دارد خدا پيوسته از چشم حسودت
باغ ها اي باغ هاي پر گل شهر سپاهان
زر ندارد آبرو در پيش خاك مشک سودت

پل خواجو
اي سپاهان اي هنرهاي جهان در آستينت
دست حق زد اين همه نقش هنر بر تار و پودت
خود پل خواجو كه چون سد سكندر مي نمايد
مانده بر جا از هنرمردان پيشين يادبودت
اي خداجوي سپاهان اي همه اخلاص و ايمان
ذوق عرفان در قيامت، عشق يزدان در قعودت
مي زند آتش به دل ها سوز گلبانگ نمازت
حال مستي در ركوعت، طعم هستي در سجودت
زنده رود خوش بود هر نيمشب تنهاي تنها
گريه كردن گوش دادن بر گل آواز سرودت
زنده رودا گريه كن چون من به سوگ نوجوانان
من فداي گريه هايت، هايهايت، رود رودت

منبع:
http://www.shereno.com

ایول بابا
این مهدی سهیلی که شاگرد خودم بوده فکر نمی کردم اینقدر پیشرفت داشته باشه:cool:
 

amir_23222

عضو جدید
عذر خواهی اصفهانی

عذر خواهی اصفهانی

شعر و معری من اگر شل شلی و ناجورس عذری من معذورس​
تلخس اوقاتم و ازتلخی زیادتر شورس عذری من معذورس​
من هنوز پیر نشده از حال و از كار رفتم نیمی گیرم زفتم​
نمی دونی نقلی كو جاست كار ازم انگار زورس عذری من معذورس​
زنیكه روز وشب از بسكی سرم جیق می زنه متصل ویق میزنه​
حوصلم تنگ و سرم پنگو تنم رنجورس عذری من معذورس​
دسی این دنیا ز بس من عصبانی شده ام دورانی شده ام​
دو تا پام بر لب گورست و چشام كم نورس عذری من معذورس​
حالی من این روزا از بسكی كه ناجور شدس كار ازم زور شدس​
پیشی پام بیشك و شوك را نزدیك انگار دورس عذری من معذورس​
قصد من حمله و بدبینی باین ملت نیست از رو این علت نیست​
غرضم پند اونجای كه برام مقدورس عذری من معذورس​
ازمثل گوئی من گر خوشد آمد یابدت چونی عبدالصمدت​
عفو كن حال و بالم شنگور و هم قنگورس عذری من معذورس​
 

water.87

کاربر بیش فعال
:gol:سلام به همه ي دوستان عزيز اصفهاني:

جمعيت امام علي (ع )همه ساله با فرارسيدن بهار مراسمي را تحت عنوان بوي عيد در بيمارستانها و ساير مراكز كودكان دردمند اجرا مي كند كه طي آن اعضا ، ضمن ايجاد فضاي شاد ، اجراي نمايش و سرود هاي كودكانه و پخش عيدي و شيريني در ميان كودكان ، سعي دارند حتي براي يك لحظه ،لبخندي هر چند كم رنگ را بر لبان اين كودكان بنشانند...
با الهام از اين طرح و با هدف فراهم كردن لحظاتي شاد براي دردمندان جامعه و انهايي كه لحظاتشان را با درد و رنج سپري ميكنند اين بار تصميم به بر گزاري مراسم بوي عيد به مناسبت "عيد سعيد فطر " در مركز توانبخشي محموديه گرفتيم .
به اميد انكه در اين عيد بتوانيم بوي عيد و مهرباني را به انها هديه كنيم.

زمان:عيد فطر ، ساعت 16-18
مكان مركز توانبخشي محموديه
:gol:لازم به ذكر است كه سرويس رفت و برگشت براي دوستاني كه تمايل دارند همراه ما باشند فراهم شده و براي هماهنگي مي تونن با اين شماره تماس بگيرند: 09395861151


 

MEHDISH12

عضو جدید
باید این جمعا بیشتر بشه!

باید این جمعا بیشتر بشه!

:gol:
حتما اگه مشکلی پیش نیومد میام
این گل کوچک تقدیم این بچها
:gol:
 
آخرین ویرایش:

MEHDISH12

عضو جدید
یه تکونی یه تغییری یه تحولی!!!!

یه تکونی یه تغییری یه تحولی!!!!

سلام
پایه باشید از این خمودگی در بیایم این تایپیک کسی سر نمیزنه! یه برنامه هایی داخل سرمه واسه این تایپیک و زندگی خودمون، دنبال چند نفر آدم پایه می گردم! مطالب طنز ،علمی ، داستان کوتاه بذارید که از این وضع خلاص شیم!خودم شروع میکنم
 

MEHDISH12

عضو جدید
خروس

خروس

می گویند مردی ، خروسی خرید و به خانه برد. وقتی وارد شد ، همسر جوانش ، سر و رویش را پوشاند و نهیب زد: ای مرد! غیرتت چه شده است؟ روزها که تو نیستی ، آیا من باید با این خروس که جنس مخالف است ، تنها بمانم؟ خروس را بیرون ببر و از هر که خریده ای به او بازگردان!

مرد ، خوشحال از این که ...
زن چنان پاکدامنی دارد که حتی از خروس هم دوری می کند ، به بازار برگشت و خروس را به فروشنده اش که پیر مرد دنیا دیده ای بود پس داد.

پیرمرد که ماوقع را شنید ، گفت: اشکالی ندارد؛ من خروسم را پس می گیرم ولی برو درباره زنت بیشتر تحقیق کن! کسی که درباره یک خروس چنین می کند ، لابد ریگی به کفش دارد و می خواهد رد گم کند
 

MEHDISH12

عضو جدید
سلام دوستان
من یه طرحی دارم امید دارم که بچه های باحال همکاری کنن!
اوایل مهر دور هم جمع بشیم یه جا با هم صحبت کنیم قول بدیم فعالیت مون رو بیشتر کنیم تایپیکای باحال ،طنز،علمی ،داستان کوتاه و... بذاریم
این تایپیک بشه یه جمع صمیمی ،سرگرمی درست وحسابی روز به روز هم افزایش بدیم صمیمیت بین اعضا رو ،درو هم جمع شن ها رو بیشتر کنیم
حتی یه روز بتونیم مشکلای زندگی هم دیگه رو هم حل کنیم
هرکی واقعا می خواد بیاد به این تایپیک پاسخ بده تا شروع کنیم!!
اینم ایمیل منه واسه هماهنگی بیشترpayedar_m@yahoo.com
اگه این طرحه به مزاقتون خوش اومد ،مدیران،اعضای فعال شماهم کمک کنیدفکه همکاری شما خیلی ضروریه
 

MEHDISH12

عضو جدید
حسنک

حسنک

شب بود؛ اما حسنک هنوز به خانه نیامده بود، حسنک مدت های زیادی است که به
خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت تنگ به تن
میکند. او هر روز به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهایش ژل
می‌زند.. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست، چون او به موهای خود گلد
می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد کبری گفت تصمیم بزرگی گرف......ته است
کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند چون او با پطروس چت می کرد. پطروس همیشه
پای کامپیوترش نشسته بود و چت می‌کرد. روزی پطرس دید که سد سوراخ شده است

اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود..او نمی‌دانست
که سد تا چند لحظه دیگر می‌شکند و ازاین رو در حال چت کردن غرق شد. برای
مراسم ختم او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل
ریزش کرده بود. ریز علی دید کوه ریزش کرده است اما حوصله نداشت. ریز علی
سردش بود و دلش نمی‌خواست لباسش را در آورد. او چراغ قوه داشت اما حوصله
دردسر نداشت. قطار به سنگ ها بررخورد کرد و منفجر شد تمام مسافران و کبری
مردند اما ریزعلی بدون توجه به خانه بازگشت. خانه مثل همیشه سوت و کور
بود . الان چند سالی بود که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد.
او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او اصلاً حوصله مهمان
ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمانان را سیرکند. او در خانه تخم مرغ و
پنیر دارد اما گوشت ندارد. آخرین باری که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به
او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو هم گله ای ندارد چون دنیای ما
خیلی چوپان دروغگو دارد و به این دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن
داستان های قشنگ دیگر وجود ندارد...
 

MEHDISH12

عضو جدید
جواب دندان شکن

جواب دندان شکن

روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و ...
محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟
تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید
 

ghazaliii

عضو جدید
کاغذتم ، احساساتتو روم بنويس ، عصبانيتتو روم خط خطي کن ، اشکاتو باهام پاک کن ، فقط عين بز منو نخور.
يا فكر مي كنيد كه بي عرضه ايد؟
آيا فكر مي كنيد كه به هيچ دردي نمي خوريد؟
آيا فكر مي كنيد هيچ كس شما را نمي خواهد؟
آيا فكر مي كنيد بي مصرفيد؟
آيا فكر مي كنيد زشتيد؟
.
.
.
.
.
.
.به خدا حق داريد
 

ghazaliii

عضو جدید
وقتي صدام ميکني آرزو ميکنم کاش که کر بودم آخه تو که لال نميشي.
 

ghazaliii

عضو جدید
چي کار کردي که اين همه طرفدار پيدا کردي؟ هر جاي شهرکه ميرم مي بينم مردم تابلوهايي دستشون گرفتن که اسم تو روش نوشته شده: گوسفند زنده!!
 

ghazaliii

عضو جدید
خوانندگي
اولي : اين مدل نقره را کي گرفتيد?دومي : وقتي که خواننده شده بودم
اولي : اين مدل طلا رو کي گرفتي
دومي : وقتي خوانندگي رو کنار گذاشتم
 

MEHDISH12

عضو جدید
روزی زن و شوهری که مدتها در آرزوی فرزند بودند به پیش کشیشی رفتند و از او خواستند تا شمعی روشن کند و برای بچه دار شدن آن دو زوج دعا کند.
کشیش آن شب شمعی روشن کرد و دعا هایش را خواند.
روز بعد زن و شوهر از آن شهر رفتند. سالها از آن ماجرا گذشت. اما کشیش همیشه این خاطره را در ذهن خود نگاه داشته بود. روزی از روزها کشیش به جستجو بدنبال آن زن و شوهر بود که بالاخره پیدایشان کرد. به جلوی ذر خانه ی آنها رفت و دید که صدای بچه های زیادی از آن خانه به گوش می رسد خوشحال شد و در زد!
زن در را باز کرد.
کشیش گفت: دخترم من همان کشیشی هستم که چند سال پیش به خاطر بچه دار نشدن شما شمعی روشن روشن کردم.
زن گفت: آری یادم آمد
کشیش گفت: میتوانم با شوهرتان صحبت کنم؟ او هم اینک کجاست؟
زن گفت: رفته است تا آن شمعی که تو روشن کرده ای را خاموش کند!
 

MEHDISH12

عضو جدید
خنده و طنز<<فوتبال در بهشت>>

خنده و طنز<<فوتبال در بهشت>>

دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو دوستان بسيار قديمى همديگر بودند.
هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او میرفت.

يک روز خسرو گفت:
«بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى میکرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم میشود فوتبال بازى کرد يا نه.»
بهمن گفت:
«خسروجان، تو بهترين دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر میدهم»
چند روز بعد بهمن از دنيا رفت.
يک شب، نيمه هاى شب، خسرو با صدايى از خواب پريد. يک شیء نورانى چشمکزن را ديد که نام او را صدا میزد: خسرو، خسرو ....
خسرو گفت: کيه؟
منم، بهمن.
تو بهمن نيستى، بهمن مرده!
باور کن من خود بهمنم..
تو الان کجايی؟
بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و يک خبر بد برات دارم.
خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.
بهمن گفت: اول اين که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر اين که تمام دوستان و هم تيمیهايمان که مردهاند نيز اينجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اينجاست. و باز هم از آن بهتر اين که همه ما دوباره جوان هستيم و هوا هم هميشه بهار است و از برف و باران خبرى نيست. و از همه بهتر اين که میتوانيم هر چقدر دلمان میخواهد فوتبال بازى کنيم و هرگز خسته نمیشويم. در حين بازى هم هيچکس آسيب نمیبيند. خسرو گفت: عاليه! حتى خوابش را هم نمیديدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چيه؟بهمن گفت:مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تيم گذاشته
 

ghazaliii

عضو جدید
دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو دوستان بسيار قديمى همديگر بودند.
هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او میرفت.

يک روز خسرو گفت:
«بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى میکرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم میشود فوتبال بازى کرد يا نه.»
بهمن گفت:
«خسروجان، تو بهترين دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر میدهم»
چند روز بعد بهمن از دنيا رفت.
يک شب، نيمه هاى شب، خسرو با صدايى از خواب پريد. يک شیء نورانى چشمکزن را ديد که نام او را صدا میزد: خسرو، خسرو ....
خسرو گفت: کيه؟
منم، بهمن.
تو بهمن نيستى، بهمن مرده!
باور کن من خود بهمنم..
تو الان کجايی؟
بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و يک خبر بد برات دارم.
خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.
بهمن گفت: اول اين که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر اين که تمام دوستان و هم تيمیهايمان که مردهاند نيز اينجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اينجاست. و باز هم از آن بهتر اين که همه ما دوباره جوان هستيم و هوا هم هميشه بهار است و از برف و باران خبرى نيست. و از همه بهتر اين که میتوانيم هر چقدر دلمان میخواهد فوتبال بازى کنيم و هرگز خسته نمیشويم. در حين بازى هم هيچکس آسيب نمیبيند. خسرو گفت: عاليه! حتى خوابش را هم نمیديدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چيه؟بهمن گفت:مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تيم گذاشته
نميد.ونين چقدر خنديدم
خيلي قشنگ بود
دست گلت طلا
 

ghazaliii

عضو جدید
.: سوال های ممنوع شده برای خانوم هاا :.

بر اساس یه تحقیق ، ۵ سوال وجود داره که خانومها بهتره از مردها نپرسند! چون اگه جوابهاشون مبنی بر حقیقت داده بشه شر به پا میشه!! ... البته اون چیزی که از متن خیلی تابلو هستش اینه که اصل مطلب خارجی بوده و یه آدمک بیکاری ترجمه اش کرده .

این ۵ سوال عبارتند از:۱- به چی فکر می کنی؟ ... ۲- آیا دوستم داری؟ ... ۳- آیا من چاقم؟ ... ۴- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟ ... ۵- اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟برای مثال:>>> ۱- به چی فکر می کنی؟
جواب مورد نظر برای این سوال اینه: “عزیزم! از اینکه به فکر فرو رفته بودم متاسفم! داشتم به این فکر می کردم که تو چقدر زن خوب و دوست داشتنی و متفکر و با شعور و زیبایی هستی و من چقدر خوشبختم که با تو زندگی می کنم.“ ... البته این جواب هیچ ربطی به موضوع مورد فکر مرد نداره! چون مرد داشته به یکی از موارد زیر فکر می کرده:
الف) فوتبال
ب) بسکتبال
ج) چقدر تو چاقی!
د) چقدر اون دختره از تو خوشگلتره!
ه) اگه تو بمیری پول بیمه ات رو چطوری خرج کنم؟
یه مرد در سال ۱۹۷۳ بهترین جواب رو به این سوال داده... اون گفته: “اگه می خواستم تو هم بدونی به جای فکر کردن ، درباره ش حرف می زدم!“ ...



>>> ۲- آیا دوستم داری؟
جواب مورد نظر این سوال “بله“ است! و مردهایی که محتاط ترند می تونن بگن: “بله عزیزم!“ ... و جوابهای اشتباه عبارتند از:
الف) فکر کنم اینطور باشه!
ب) اگه بگم بله ، احساس بهتری پیدا می کنی؟
ج) بستگی داره که منظورت از دوست داشتن چی باشه!
د) مگه مهمه؟!
ه) کی؟ ... من؟!

>>> ۳- آیا من چاقم؟
واکنش صحیح و مردانه نسبت به این سوال اینه که با اعتماد به نفس و تاکید بگین “نه! البته که نه!“ و به سرعت اتاق رو ترک کنین! ... جوابهای اشتباه اینها هستند:
الف) نمی تونم بگم چاقی... اما لاغر هم نیستی!
ب) نسبت به چه کسی؟!
ج) یه کمی اضافه وزن بهت میاد!
د) من چاق تر از تو هم دیدم!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم به بیمه ات فکر می کردم!
>>> ۴- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟
“اون دختره“ در اینجا می تونه یه دوست قبلی یا یه عابر که از فرط زل زدن به اون تصادف کردین و یا هنرپیشه ء یه فیلم باشه... در هر حال جواب درست اینه که: “نه! تو خوشگلتری!“ ... جوابهای غلط عبارتند از:
الف) خوشگلتر که نه... اما به نحو دیگه ای خوشگله!
ب) نمی دونم اینجور موارد رو چطوری می سنجند!
ج) بله! اما مطمئنم تو شخصیت بهتری داری!
د) فقط از این بابت که اون جوونتر از توست!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم راجع به رژیم لاغریت فکر می کردم!
>>> ۵- اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟
جواب صحیح: “آه عزیزترینم! در حادثه ء اجتناب ناپذیر فقدان تو ، زندگی برام متوقف میشه و ترجیح میدم خودمو زیر چرخ اولین کامیونی که رد میشه بندازم!“ ... این سوال ، همونطور که توی گفتگوی زیر می بینین ، ممکنه از سوالهای دیگه طوفانی تر باشه! ...
زن: عزیزم... اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟
مرد: عزیزم! چرا این سوالو می پرسی؟ این سوال منو نگران می کنه!
زن: آیا دوباره ازدواج می کنی؟
مرد: البته که نه عزیزم!
زن: مگه دوست نداری متاهل باشی؟
مرد: معلومه که دوست دارم!
زن: پس چرا دوباره ازدواج نمی کنی؟
مرد: خیلی خب! ازدواج می کنم!
زن (با لحن رنجیده): پس ازدواج می کنی؟
مرد: بله!
زن (بعد از مدتی سکوت): آیا باهاش توی همین خونه زندگی می کنی؟
مرد: خب بله! فکر کنم همین کار رو بکنم!
زن (با ناراحتی): بهش اجازه میدی لباسهای منو بپوشه؟
مرد: اگه اینطور بخواد خب بله!
زن (با سردی): واقعا“؟ لابد عکسهای منو هم می کنی و عکسهای اونو به دیوار می زنی!
مرد: بله! این کار به نظرم کار درستی میاد!
زن (در حالی که این پا و اون پا می کنه): پس اینطور... حتماً بهش اجازه میدی با چوب گلف من هم بازی کنه!

مرد: البته که نه عزیزم! چون اون چپ دسته!!!
 

ghazaliii

عضو جدید
.: سوال های ممنوع شده برای خانوم هاا :.


بر اساس یه تحقیق ، ۵ سوال وجود داره که خانومها بهتره از مردها نپرسند! چون اگه جوابهاشون مبنی بر حقیقت داده بشه شر به پا میشه!! ... البته اون چیزی که از متن خیلی تابلو هستش اینه که ا
.: سوال های ممنوع شده برای خانوم هاا :.

بر اساس یه تحقیق ، ۵ سوال وجود داره که خانومها بهتره از مردها نپرسند! چون اگه جوابهاشون مبنی بر حقیقت داده بشه شر به پا میشه!! ... البته اون چیزی که از متن خیلی تابلو هستش اینه که اصل مطلب خارجی بوده و یه آدمک بیکاری ترجمه اش کرده .

این ۵ سوال عبارتند از:۱- به چی فکر می کنی؟ ... ۲- آیا دوستم داری؟ ... ۳- آیا من چاقم؟ ... ۴- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟ ... ۵- اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟برای مثال:>>> ۱- به چی فکر می کنی؟
جواب مورد نظر برای این سوال اینه: “عزیزم! از اینکه به فکر فرو رفته بودم متاسفم! داشتم به این فکر می کردم که تو چقدر زن خوب و دوست داشتنی و متفکر و با شعور و زیبایی هستی و من چقدر خوشبختم که با تو زندگی می کنم.“ ... البته این جواب هیچ ربطی به موضوع مورد فکر مرد نداره! چون مرد داشته به یکی از موارد زیر فکر می کرده:
الف) فوتبال
ب) بسکتبال
ج) چقدر تو چاقی!
د) چقدر اون دختره از تو خوشگلتره!
ه) اگه تو بمیری پول بیمه ات رو چطوری خرج کنم؟
یه مرد در سال ۱۹۷۳ بهترین جواب رو به این سوال داده... اون گفته: “اگه می خواستم تو هم بدونی به جای فکر کردن ، درباره ش حرف می زدم!“ ...


>>> ۲- آیا دوستم داری؟
جواب مورد نظر این سوال “بله“ است! و مردهایی که محتاط ترند می تونن بگن: “بله عزیزم!“ ... و جوابهای اشتباه عبارتند از:
الف) فکر کنم اینطور باشه!
ب) اگه بگم بله ، احساس بهتری پیدا می کنی؟
ج) بستگی داره که منظورت از دوست داشتن چی باشه!
د) مگه مهمه؟!
ه) کی؟ ... من؟!

>>> ۳- آیا من چاقم؟
واکنش صحیح و مردانه نسبت به این سوال اینه که با اعتماد به نفس و تاکید بگین “نه! البته که نه!“ و به سرعت اتاق رو ترک کنین! ... جوابهای اشتباه اینها هستند:
الف) نمی تونم بگم چاقی... اما لاغر هم نیستی!
ب) نسبت به چه کسی؟!
ج) یه کمی اضافه وزن بهت میاد!
د) من چاق تر از تو هم دیدم!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم به بیمه ات فکر می کردم!
>>> ۴- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟
“اون دختره“ در اینجا می تونه یه دوست قبلی یا یه عابر که از فرط زل زدن به اون تصادف کردین و یا هنرپیشه ء یه فیلم باشه... در هر حال جواب درست اینه که: “نه! تو خوشگلتری!“ ... جوابهای غلط عبارتند از:
الف) خوشگلتر که نه... اما به نحو دیگه ای خوشگله!
ب) نمی دونم اینجور موارد رو چطوری می سنجند!
ج) بله! اما مطمئنم تو شخصیت بهتری داری!
د) فقط از این بابت که اون جوونتر از توست!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم راجع به رژیم لاغریت فکر می کردم!
>>> ۵- اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟
جواب صحیح: “آه عزیزترینم! در حادثه ء اجتناب ناپذیر فقدان تو ، زندگی برام متوقف میشه و ترجیح میدم خودمو زیر چرخ اولین کامیونی که رد میشه بندازم!“ ... این سوال ، همونطور که توی گفتگوی زیر می بینین ، ممکنه از سوالهای دیگه طوفانی تر باشه! ...
زن: عزیزم... اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟
مرد: عزیزم! چرا این سوالو می پرسی؟ این سوال منو نگران می کنه!
زن: آیا دوباره ازدواج می کنی؟
مرد: البته که نه عزیزم!
زن: مگه دوست نداری متاهل باشی؟
مرد: معلومه که دوست دارم!
زن: پس چرا دوباره ازدواج نمی کنی؟
مرد: خیلی خب! ازدواج می کنم!
زن (با لحن رنجیده): پس ازدواج می کنی؟
مرد: بله!
زن (بعد از مدتی سکوت): آیا باهاش توی همین خونه زندگی می کنی؟
مرد: خب بله! فکر کنم همین کار رو بکنم!
زن (با ناراحتی): بهش اجازه میدی لباسهای منو بپوشه؟
مرد: اگه اینطور بخواد خب بله!
زن (با سردی): واقعا“؟ لابد عکسهای منو هم می کنی و عکسهای اونو به دیوار می زنی!
مرد: بله! این کار به نظرم کار درستی میاد!
زن (در حالی که این پا و اون پا می کنه): پس اینطور... حتماً بهش اجازه میدی با چوب گلف من هم بازی کنه!

مرد: البته که نه عزیزم! چون اون چپ دسته!!!



صل مطلب خارجی بوده و یه آدمک بیکاری ترجمه اش کرده .​

این ۵ سوال عبارتند از:۱- به چی فکر می کنی؟ ... ۲- آیا دوستم داری؟ ... ۳- آیا من چاقم؟ ... ۴- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟ ... ۵- اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟برای مثال:>>> ۱- به چی فکر می کنی؟
جواب مورد نظر برای این سوال اینه: “عزیزم! از اینکه به فکر فرو رفته بودم متاسفم! داشتم به این فکر می کردم که تو چقدر زن خوب و دوست داشتنی و متفکر و با شعور و زیبایی هستی و من چقدر خوشبختم که با تو زندگی می کنم.“ ... البته این جواب هیچ ربطی به موضوع مورد فکر مرد نداره! چون مرد داشته به یکی از موارد زیر فکر می کرده:
الف) فوتبال
ب) بسکتبال
ج) چقدر تو چاقی!
د) چقدر اون دختره از تو خوشگلتره!
ه) اگه تو بمیری پول بیمه ات رو چطوری خرج کنم؟
یه مرد در سال ۱۹۷۳ بهترین جواب رو به این سوال داده... اون گفته: “اگه می خواستم تو هم بدونی به جای فکر کردن ، درباره ش حرف می زدم!“ ...



>>> ۲- آیا دوستم داری؟
جواب مورد نظر این سوال “بله“ است! و مردهایی که محتاط ترند می تونن بگن: “بله عزیزم!“ ... و جوابهای اشتباه عبارتند از:
الف) فکر کنم اینطور باشه!
ب) اگه بگم بله ، احساس بهتری پیدا می کنی؟
ج) بستگی داره که منظورت از دوست داشتن چی باشه!
د) مگه مهمه؟!
ه) کی؟ ... من؟!

>>> ۳- آیا من چاقم؟
واکنش صحیح و مردانه نسبت به این سوال اینه که با اعتماد به نفس و تاکید بگین “نه! البته که نه!“ و به سرعت اتاق رو ترک کنین! ... جوابهای اشتباه اینها هستند:
الف) نمی تونم بگم چاقی... اما لاغر هم نیستی!
ب) نسبت به چه کسی؟!
ج) یه کمی اضافه وزن بهت میاد!
د) من چاق تر از تو هم دیدم!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم به بیمه ات فکر می کردم!
>>> ۴- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟
“اون دختره“ در اینجا می تونه یه دوست قبلی یا یه عابر که از فرط زل زدن به اون تصادف کردین و یا هنرپیشه ء یه فیلم باشه... در هر حال جواب درست اینه که: “نه! تو خوشگلتری!“ ... جوابهای غلط عبارتند از:
الف) خوشگلتر که نه... اما به نحو دیگه ای خوشگله!
ب) نمی دونم اینجور موارد رو چطوری می سنجند!
ج) بله! اما مطمئنم تو شخصیت بهتری داری!
د) فقط از این بابت که اون جوونتر از توست!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم راجع به رژیم لاغریت فکر می کردم!
>>> ۵- اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟
جواب صحیح: “آه عزیزترینم! در حادثه ء اجتناب ناپذیر فقدان تو ، زندگی برام متوقف میشه و ترجیح میدم خودمو زیر چرخ اولین کامیونی که رد میشه بندازم!“ ... این سوال ، همونطور که توی گفتگوی زیر می بینین ، ممکنه از سوالهای دیگه طوفانی تر باشه! ...
زن: عزیزم... اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟
مرد: عزیزم! چرا این سوالو می پرسی؟ این سوال منو نگران می کنه!
زن: آیا دوباره ازدواج می کنی؟
مرد: البته که نه عزیزم!
زن: مگه دوست نداری متاهل باشی؟
مرد: معلومه که دوست دارم!
زن: پس چرا دوباره ازدواج نمی کنی؟
مرد: خیلی خب! ازدواج می کنم!
زن (با لحن رنجیده): پس ازدواج می کنی؟
مرد: بله!
زن (بعد از مدتی سکوت): آیا باهاش توی همین خونه زندگی می کنی؟
مرد: خب بله! فکر کنم همین کار رو بکنم!
زن (با ناراحتی): بهش اجازه میدی لباسهای منو بپوشه؟
مرد: اگه اینطور بخواد خب بله!
زن (با سردی): واقعا“؟ لابد عکسهای منو هم می کنی و عکسهای اونو به دیوار می زنی!
مرد: بله! این کار به نظرم کار درستی میاد!
زن (در حالی که این پا و اون پا می کنه): پس اینطور... حتماً بهش اجازه میدی با چوب گلف من هم بازی کنه!

مرد: البته که نه عزیزم! چون اون چپ دسته!!!
 

ghazaliii

عضو جدید
غضنفر به تاكسی میگه آقا چند میگیری منو برسونی به راه آهن؟ راننده میگه 1000 تومن غضنفر میپرسه واسه چمدونام چند میگیری؟راننده میگه هیچی. غضنفر میگه پس چمدونام رو ببر من هم اومدم.http://www.iran-eng.../public/public/rte/images_new/smiles/24.gif


پنج تا داداش پولاشونو رو هم میذارند تاکسی می خرند بعد از چند وقت ورشکست می شند اگه گفتی چرا ؟ آخه پنج تایی با هم می رفتن مسافرکشی.
http://www.iran-eng.../public/public/rte/images_new/smiles/21.gif


معلم کلاس اول از ساسان کوچولو می پرسه ..اگه تو 10 تا شکلات داشته باشی 2 تاشو بدی به سمیرا..3 تاشو بدی به مریم و یه دونه هم بدی به شراره اونوقت چی خواهی داشت؟؟؟ ساسان میگه .خوب معلومه 3 تا دوست دختر جدید
http://www.iran-eng.../public/public/rte/images_new/smiles/4.gif


غضنفر با دوست دخترش میرن پارك غضنفر میگه :عزیزم اگه این درخت كاج زبون داشت الان به ما چی میگفت ؟ دختره میگه اگه زبون داشت میگفت احمق من زردآلوام نه كاج ...
http://www.iran-eng.../public/public/rte/images_new/smiles/21.gif


مادر : پسرم ، من دارم می رم خرید یه وقت به كبریت دست نزنی ها پسر : نه مامان جون من خودم فندك دارم



دو تا خجالتی با هم ازدواج می کنند بچه شون آب می شه
http://www.iran-eng.../public/public/rte/images_new/smiles/4.gif


غضنفر میره آزمایشگاه داد میزنه میگه چرا جواب خون شهدا رو نمیدین؟ http://www.iran-eng.../public/public/rte/images_new/smiles/24.gif



سه نفر دیر به قطار میرسن ، دنبالش میدون ، دو تاشون سوار میشن ، سومی نمی رسه ، شروع میکنه به خندیدن . میگن چرا میخندی ؟ میگه : آخه اونا واسه بدرقم اومده بودن



غضنفر با ماشینش تو برفا گیر می کنه زنجیر نداشته سینه می زنه!


یه روز غضنفر رو به جرم دزدی می برن دادگاه قاضی میگه خجالت بکش این دفعه چهارمته که میای دادگاه. غضنفر به قاضی میگه تو خجالت بکش که هر روز اینجایی !http://www.iran-eng.../public/public/rte/images_new/smiles/24.gif



غضنفر سوار تاكسی بوده ... بعد از مدتی یكی پیاده میشه و درو محكم میبنده ... راننده میگه : الاغ بی شعور ... یه كمی جلوتر یه نفر دیگه پیاده میشه و باز در و محكم میبنده و بازم راننده میگه : الاغ بی شعور ... خلاصه نوبت به تركه میرسه و تركه هم با دقت در و آهسته میبنده میبینه راننده داره نگاش میكنه به راننده میگه : چیه ... الاغ باشعور ندیدی



یارو اسم بچه اش رو میزاره «اس ام اس» دوستاش میگن: این چه اسمیه برای بچت گذاشتی؟ میگه: چیه مگه! از پیام که با کلاس‌تره.



یارو می‌ره ساندویچی می‌گه آقا یه همبرگر بدین توش خیارشور نذارین فروشنده می‌گه آقا خیار شور نداریم می‌خوای گوجه نذارم!!
http://www.iran-eng.../public/public/rte/images_new/smiles/4.gif


به غضنفر خبر میدن که بابا شدی میگه به زنم نگید میخوام غافلگیرش کنم http://www.iran-eng.../public/public/rte/images_new/smiles/4.gif



غضنفر با خدا قهر می کنه، صبح که از خونش میاد بیرون میگه: به امید بعضی ها‎! http://www.iran-eng.../public/public/rte/images_new/smiles/24.gif
 

ghazaliii

عضو جدید
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !)
کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی

...

صبحانه:
وا...اقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفغ میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم

...

بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)

فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...

...

ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمی خورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
برو خودت غذا درست کن
والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی کنم، حالا واسه تو..

چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد

...

بعد از ناهار
فرمانده: کجان اینا؟
معاون: رفتن حمام

فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد ، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه ها گم میشود...
هوووو....بی شعور
مگه خودت خواهر مادر نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!!)

...

بعد از ظهر
فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.

...

شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!

فرمانده میره تو آسایشگاه:
وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو

فرمانده: بلندشید برید بخوابید!

همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند
فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.
آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده
فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.
سرباز: آخه گناه داره، طفلکی
مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا
 

Similar threads

بالا