عاشقانه ها (متنهای عاشقانه و عکسهایی عاشقانه)

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت


نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم!
نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!
آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی!
... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم!
باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !
قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند!
و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ، و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است
پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو ، فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش نمیکنم ، که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ، و گرم ترین لحظه ها !
سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ، دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !
تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم!
تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !
و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم !
حالا من مجنونم و تو لیلای من ، همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !
بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !
و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی که خواهد رسید!









چشمها را بر دریچه ی انتظار پلک نمی زنم.
اشکها در بستر گونه ها سرود دلتنگی سر می دهند.
آن سوی وسعت بارانی دل آفتاب یاد تو جاریست.
ساحل ماسه ای دستانم هنوز از عشق تو نمناک است.
نیلوفران خیس از شرم نگاه شعر شادی زمزمه می کنند.
نبض زمان نفس نفس میزند از حسرت دیدارت .
آغوش سرد دشت روزهاست گرمی عشق تورا منتظراست.
بیا که غروب دیگرازغربتش به تنگ آمده است.
بیا دیگر...







کـــاش خـــوابــــت کـــمـــی مــــــــَــرا مــی دیـد ...


سی‌ثانیه زمان کمی نیست
صد بار می‌شود پلک زد
شصت بار می‌شود گفت:
"دوستت دارم"




عشق تنها میکروبی است
که از راه چشم و قلب وارد میشود و مغز را منهدم میکند ....





دنـیـای مـجـازی
شـلـوغ تـریـن
سـرزمـیـن تـنـهـایـی اسـت
بـا هـمـه کـس هـسـتـی و
بـا هـیـچ کـس نـیـسـتـی . . .





در تئوری ِ عشق ِ تو
دوست داشتن یک گزینه بود
مثل ِ دوست نداشتن




چه دنیای ساکتی …
دیگر صدای تپش قلبها
غوغا نمیکند …
بی گمان همه شکسته اند …




نـشـستـه ام…
بـــیـادِ کــودکــی هـــایــم،
دور ِ “غــلـط”هــا،
یـک خــط ِ قرمز مـی کـــشـم !
حتی…
دورِ تــــــــو !




زمان هایی هست ؛
که تمام عاشقانه ها هم می تواند
خلاصه شود در یک عبارت :
به درک...




من رسم دوستی ام مثل نان نیست که گرمش سر سفره دل باشد
و سرد و بیاتش سهم نمکی
چه گرمای حضورت
چه سرمای نبودنت
هر دو را دوست دارم...




روزی گفتی ,کنم شبی دلشادت
وز بند غمان خود کنم آزادت
دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت
وز گفته خود هیچ نیامد یادت

‏ ((سعدی))




کــاش مَن ديگــَري بودمــــ ....
مــي نشستمــ روبِـروي خـودَمـــ
ســر تــا پـــا گــوش مـي شدَمـــ
تــا ببيَمـــ حـَرفـــ حسابَمــــ
چيستــــ؟




یادته میگفتی عشقمون مثل تو فیلماست ؟؟؟
تو نقشت رو خوب بازی کردی
فقط من هیچوقت نفهمیدم اشتباهم چی بود که نقشمو دادن به یکی دیگه !؟!؟!





مرا محکــم تر در آغوش خود بگیـر …
من هنوز هم نـمی خواهم تــو را …
به دسـت خاطرات ” لــعنـتـی
” بسپـارم…




مدتهاست
چتر منطق را بر سر گرفته ام!
تا باران عشق را تجربه نکنم!
دیگر توان مقابله با
تب و لرز برایم باقی نمانده است!!!




کــاش اینبــار حداقل دل واژه برایــــم می سوخت
و خبــری مـی داد از تو...





خدایا . . .
مى خواهم اعتراف کنم !
خسته ام . . .
من امانت دار خوبى نیستم . . .
“ مرا ” از من بگیر . . .
مال خودت . . .
من نمى توانم نگهش دارم . . .




به من “عشق ” تعارف نکنید ،
همین چند وقت پیش ” گُول ” خوردم . . .
سیرم !





خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار . . .
خسته ام ،
یا طلبم را بده ؛
یا طلبت را بگیر . . . !





قول بده اگر یک روز خیلی اتفاقی نگاهمان به هم افتاد،
با هم گره اش را کور کنیم
باشه!؟




قـــهـــرها بـــهـــانــــه اســــت !!! کسی که دوستت دارد ...
برای ماندن در بين هزاران نقطه ی سياه شب حتی اگر یک نقطه ی سپید بیابد
دلیلش می کند برای ماندن !!! و کسی که می خواهد برود ...
در سپيدی روز حتی اگر نقطه ای سياه را هم نيابد
با انگشتش به گوشه ای اشاره می کند که انگار نقطه ای سياه يافته !!!
کسی که رفتنی است بــــگــــذار بـــرود !







برای عشق تمنا كن ولی خار نشو
برای عشق قبول كن ولی غرورتت را از دست نده
برای عشق گریه كن ولی به كسی نگو
برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه
برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشكن
برای عشق جون خودتو بده ولی جون كسی رو نگیر
برای عشق وصال كن ولی فرار نكن
برای عشق زندگی كن ولی عاشقونه زندگی كن
برای عشق بمیر ولی كسی رو نكش
برای عشق خودت باش ولی خوب باش
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
1. برای همدیگر وقت صرف می کنیم.
۲. به همه می گویم که دوستش دارم.
۳. برای قدردانی از محبت هایش، نامهٔ عاشقانه ای برایش می نویسم.
۴. در جمع از او تعریف می کنم.
۵. وقتی غمگین است سعی می کنم ناراحتی اش را بفهمم و او را درک کنم.
۶. همیشه در اتفاقات خوب و مهم زندگی او را سهیم می کنم قبل از این که دیگران چیزی بدانند.
۷. در همه مراحل زندگی باهم برنامه ریزی می کنیم.
۸. همواره مراقبش هستم و به نیازهایش توجه خاصی نشان می دهم.
۹. آرامش را در همه حال حفظ می کنم.
۱۰. باورهایم را نسبت به او همواره حفظ می کنم.
۱۱. پس از به پایان رسیدن روزهای پرتحرک، شب ها همه چیز را برایش تعریف می کنم.
۱۲. اولین کسی هستم که تولدش را تبریک می گویم.
۱۳. به کارهایی که برایم انجام می دهد توجه می کنم و قدردان محبت های او هستم.
۱۴. ازدواجمان را از موهبت های الهی می دانم.
۱۵. برای سلامتی اش صدقه می دهم.
۱۶. در یک مکان یادداشتی محبت آمیز برایش پنهان می کنم و او را راهنمایی می کنم تا پیدایش کند.
۱۷. در همه لحظات زندگی با گذشت رفتار می کنم.
۱۸. سعی می کنم که همیشه سرزنده و شوخ طبع باشم.
۱۹. کارهایی که نشان دهندهٔ محبتم نسبت به اوست برایش انجام می دهم.
۲۰. هرگاه از او خیلی عصبانی هستم به نکات مثبتش هم فکر می کنم.
۲۱. اگر احساس کنم از وسایل شخصی اش چیزی کم دارد ولی خودش نمی خرد، حتماً برایش تهیه می کنم.
۲۲. همه هدایایی را که به من داده است، از صمیم قلب دوست دارم.
۲۳. همیشه دل آرام یکدیگر هستیم.

 

chik.chik.jhik

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمان هایی هست ؛
که تمام عاشقانه ها هم می تواند
خلاصه شود در یک عبارت :
به درک...

:cool:
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
وسعت نبود تو . . .
به اندازۀ تمام دنیای من است

تا آنجا که چشم کار میکند...

جای تو خالیست



++ ضرورت بودنت همیشگیست، فرقی نمیکند چه در کنار من... چه در خاطر من...

++ مرد میـــخواهد ... خـــــاطره ها را بــــدون اشــــک مــــرور کـــردن!


++ حسش نیست...
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
حتی اگر حرفی هم نبود شماره ام را بگیر و فقط بخند
وقتی میخندی
زمان می ایستد
ودر زیر پوستم انگار پرنده ای
برای رهایی پرپر میزند

++ اگر مرده‌ای، بيا و مرا ببر و اگر زنده‌ای هنوز لااقل خطی، خبری، خوابی، خيالی ...بی‌انصاف
++ راست می گفتی !من به درد تو ... نمی خوردم !ولی به درد تو من ! نمی مردم ؟

++ همین که تو میدانی دوستت دارم کافیست بگذار خفه کند خودش را دنیا...
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
باران که می گیرد به هم می ریزد اعصابم


تقصیر باران نیست...می گویند: بی تابم...!

گاهی تو را آنقدر می خواهم به تنهایی


طوری که حتی بودنم را بر نمی تابم


هر صبح ،بی صبحانه از خود می زنم بیرون

هرشب کنار سفره ،بُق کرده ست بشقابم

بی تو تمام پارک های شهر را تا عصر

می گردم و انگار دستی می دهد تابم

شب ها که پیشم نیستی...خوابم نمی گیرد


وقتی نمی بوسی مرا...با "قرص" می خوابم...!
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=verdana, tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت[/FONT] [FONT=verdana, tahoma, arial, helvetica, sans-serif]جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت[/FONT]
[FONT=verdana, tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چون رمیدن های آهو ناز کردن های او[/FONT]
[FONT=verdana, tahoma, arial, helvetica, sans-serif]دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت[/FONT]
[FONT=verdana, tahoma, arial, helvetica, sans-serif]کهنه ای بودم برای دست های این و آن[/FONT]
[FONT=verdana, tahoma, arial, helvetica, sans-serif]هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت
[/FONT]
[FONT=verdana, tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت[/FONT]
[FONT=verdana, tahoma, arial, helvetica, sans-serif]عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت[/FONT]

[FONT=verdana, tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]

[FONT=verdana, tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
مثل بادبادکی که دست کودکش را گم کرده باشدرها می شوم توی آسمان تو که اگر نبودی زمین معنا نداشت
آخر خیلی وقت است دیگر پاهایم روی زمین نیست
درست از وقتی دستم را گرفتی
من راه رفتن بلد نبودم و تو پریدن یادم دادی
ولی ندانستی باد مرا می برد اگر دستت نباشد
خفه می شوم اگر هوای تو نباشد
خودت رها بودی مرا چرا رها کردی
مرا به باد سپردی که پریدن یاد بگیرم یا راه رفتن فراموش کنم
حالا این منم بی تو
بی هوای تو
بی دستان تو
بی مقصد ، بی مقصود
بی هیچ امیدی به رسیدن
اصلا می فهمی چه می گویم ؟؟؟
به همین سادگی بر بادم دادی گلم
اینها را گفتم تا بدانی چرا دوستت دارم...

 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با آمدنت چشمهايم را بستم و

در قلبم با چشمهايت عهد بستم که هميشه مال توام

همانگونه که ميخواهي مال تو ميشوم …

از آغاز جاده تا پايانش همراه تو باشم ،

تا در نفسهاي عاشقي ، هواي پاک تو باشم

تو هماني که ميخواستم ،

ميخواهم من نيز هماني که تو ميخواهي باشم
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم



اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم...



توی هوای بغض باغچه، تو همون الهه هستی
که با دست مهربونت زخم آیینه ها رو بستی

توی قصه ی شبونه تو همون فرشته هستی
که تو تکرار هر اسم، شب و از پایه شکستی

تو همونی که میتونی واسه من غزل بخونی
توی دریای نگاهت قایق عشق رو برونی

تو همونی که می خواستم قصه هام مال توباشن
گلای باغچه می خواستن که با دستای تووا شن
توهمون پنجره هستی که تو شعرام خونه داری
توی فینال محبت میدونم کم نمی اری

تو واسم زمزمه سازی مثل بارون واسه دریا
تو همون لحظه ی ناب، چیدن عشق توی رویا

تو برام مایه ی شوقی واسه رفتن تا ستاره
من و پر کن از ترانه واسه پرواز دوباره...


 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] تو شاه پیک من بی بی دل...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] و برگ برنده من اینبار آس نیست...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] برگ برنده من نگاه توست که در خیالم تداعی میشود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] اگر با بدترین ورق درست بازی کردی برنده ای[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] و امان از بازی تقدیر...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] که شاه عاشق.... و بی بی درگیر غیرت سرباز است!![/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] و بی بی دل نظاره گر بخت سخت و تلخی شهد است...[/FONT]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست[/h]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لبانت
به ظرافت شعر
شهوانی ترین بوسه ها را به چنان شرمی مبدل می کند
که جاندار غار نشین از آن سود می جوید
تا به صورت انسان دراید


و گونه هایت
با دو شیار مّورب
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سر بلند را
از رو سپیخانه های داد و ستد
سر به مهر باز آورده ام


هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست
که من به زندگی نشستم!

و چشمانت از آتش است
و عشقت پیروزی آدمی ست
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد


و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند

کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد

در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد -
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم


توفان ها
در رقص عظیم تو
به شکوهمندی
نی لبکی می نوازند،
و ترانه رگ هایت
آفتاب همیشه را طالع می کند


بگذار چنان از خواب بر ایم
که کوچه های شهر
حضور مرا دریابند
دستانت آشتی است
ودوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
پیشانیت ایینه ای بلند است
تابنک و بلند،
که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند

دو پرنده بی طاقت در سینه ات آوازمی خوانند
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب ها را گوارا تر کند؟

تا آ یینه پدیدار آئی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه ها ودریا ها را گریستم
ای پری وار درقالب آدمی
که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
حضورت بهشتی است
که گریز از جهنم را توجیه می کند،
دریائی که مرا در خود غرق می کند
تا از همه گناهان ودروغ
شسته شوم
وسپیده دم با دستهایت بیدارمی شود
[/FONT]

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
آغوش من فقط به اندازه تو جا دارد ...
این تمام لذت من است ...
وقتی با اصرار مرا می خوانی ...
وقتی با چشم های بسته گرمای نفسهایت را احساس می کنم ...
این روزها شب هایم از روزها روشن تر است ...
تو تمام انتظار هر روز منی
تا به تو برسم ...
من این انتظار عاشقانه را می پرستم ...
تمام روز انتظار تا تو بیایی ...
آغوش من فقط اندازه تو جا دارد ...
اگر خوب گوش کنی
این ضربان های تند و پی در پی قلبم را می شنوی
تو را فریاد می زنند ...
مخاطب کلامم که هیچ ...
مخاطب ضربا نهای قلبم هم تویی ...
ببین تعبیر می کنم که گاهی خواب تو
همان نهایت آرزوی من است ...
ببین فریاد سکوت من از همیشه بلند تر است ...
بهانه نمیگیرم ...
دلم بهانه گیر شده ...
دلتنگ هم نمی شوم ...
او دلتنگ می شود ...
حرف مرا نمی فهمد ...
تو را می خواهد ...
مثل کودکی لجباز
با گریه و جیغ پاهایش را به زمین می کوبد و جیغ می زند ...
دستهایش را هم روی گوش هایش می گذارد
تا مثلا بگوید نمی شنوم ...
ساعت ها را می شمارم ...
دقیقه ها را
و ثانیه ها را ...
باید برای نبودنت تا آمدنت بهانه پیدا کنم ...
نمی دانم چرا اینقدر بی طاقت شده ام ...
حسود شده ام ...
تو را همیشه می خواهم ...
اما نه ...
این دلتنگیهای شدید شاید تو را هم بیازارد ...
نمی خواهم برنجی ...
من به همان لحظه های کوتاه قانعم ...
تو فقط باش ...
حتی لحظه ای ...
فقط به خاطر بسپار
آغوش من فقط اندازه تو جا دارد و بس !!!!
باور نمی کنی ؟؟؟
همین لحظه
چشمهایت را ببند ...
خیال مرا در آغوش بکش ...
ببین لبریز می شوی از عشق ...
از من ...
از نیازی آمیخته به شرم ...
ببین آغوش من فقط به اندازه تو جا دارد ...



































ای تو زیبای من
ای تو روح من، ای همه جان من
ای منی که تویی، ای تویی که منم
ای تک نشانه بی نشان من
بی تو من همیشه تاریکم
کجایی روشنای آسمان من
بی تو من تا ابد یک کویرم
خورشید من، دریای من، باران من
سراغی بگیر از دلـــــــــــــــم
ای تو آغاز من، ای تو پایان من

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
هـ ــی لعنتــ ـ ـی !!
خــدآیـــــآ … به تو میسپرمش…
امّـ ــآ یه خوآهشــــی ازت دارم… !
یهـ روزی…
یهـ جآیی … بغل یهـ غریبهـ…
“مســـــ ـــــت مست”
بدجـــ ــــوری یـآد من بندآزش…

+ لیآقت میخوآهد…
بودن در شعرهآی دختری کهـ …
بآ تمآم عشقش…
نبودت رآ اشکــ میریزد…
تعجب نکن!
دلیل بودنت میآن بغضهآیم
خریـــ ــــت خودم است
نه لیآقت تو
خریــــــت خودم… امآ قبول کن غریبـــهـ بی لیآقت هم بودی!
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
دلتنگیღ

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
… نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم
*************
من با عشق اشنا شدم

و چه کسی این چنین آشنا شده است ؟

هنگامی دستم را دراز کردم

که دستی نبود.

هنگامی لب به زمزمه گشودم ،

که مخاطبی نداشتم.

و هنگامی تشنه ی آتش شدم ،

که در برابرم دریا بود و دریا و دریا…..!

« دکتر علی شریعتی »​
.​
.​
.​
تنهاترم از انی که تو تصور می کنی … دور از منی انگار از تمام غم ها دوری
شادی و من ز شادیت شادم …با توام و بی منی شاید
ز یادت رفتم و بر یاد ماندی… ز کف رفتم و تو شاد ماندی
بی منی و من با یادت …خوش کردم دل بر یادت
.
.
.
شب است​
و دربه در کوچه های پر دردم !​
فقیر و خسته به دنبال دوست میگردم​
اسیر ظلمتم …​
رفیق کجا ماندی ؟​
من به اعتبار تو فانوس نیاوردم​
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرسي گلم ...بزرگترين حماقت زندگي دل سپردن و وابسته شدنه:cry:
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مدتی است دلم شکسته...

از همان جای قبلی....

کاش میشد اخر اسمت نقطه ای گذاشت تا دیگر شروع نشوی....

کاش میشد فریاد بزنم پایان...

اینجا به کسی نمیتوان نزدیک شد

ادم ها از دور دوست داشتنی ترند...........
 

Similar threads

بالا