manwolf
عضو جدید
دلبر به ما رسید و جفا را بهانه كرد
افكند سر به زیر و حیا را بهانه كرد
آمد به بزم، دید منِ تیره روز را
ننشست، رفت و تنگی جا را بهانه كرد
رفتم به مسجد از پی نظاره رخش
بر رو گرفت دست و دعا را بهانه كرد
آغشته بود پنجه اش از خون عاشقاندلبر به ما رسید و جفا را بهانه كرد
افكند سر به زیر و حیا را بهانه كرد
آمد به بزم، دید منِ تیره روز را
ننشست، رفت و تنگی جا را بهانه كرد
رفتم به مسجد از پی نظاره رخش
بر رو گرفت دست و دعا را بهانه كرد
آغشته بود پنجه اش از خون عاشقان
بستن به دست خویش حنا را بهانه كرد
بستن به دست خویش حنا را بهانه كرد
افكند سر به زیر و حیا را بهانه كرد
آمد به بزم، دید منِ تیره روز را
ننشست، رفت و تنگی جا را بهانه كرد
رفتم به مسجد از پی نظاره رخش
بر رو گرفت دست و دعا را بهانه كرد
آغشته بود پنجه اش از خون عاشقاندلبر به ما رسید و جفا را بهانه كرد
افكند سر به زیر و حیا را بهانه كرد
آمد به بزم، دید منِ تیره روز را
ننشست، رفت و تنگی جا را بهانه كرد
رفتم به مسجد از پی نظاره رخش
بر رو گرفت دست و دعا را بهانه كرد
آغشته بود پنجه اش از خون عاشقان
بستن به دست خویش حنا را بهانه كرد
بستن به دست خویش حنا را بهانه كرد