چند روز پیش تاپیکی درباره رضاخان زدم که باعث اعتراض بعضی از دوستان شد.
یکبار یکی از استادانمان داشت درباره روحیه استبدادپذیری مردم ایران حرف میزد و میگفت صحبت کردن از بعضی چیزها هنوز تو این کشور زوده و گفت هنوز هستند کسانی که میگویند ایکاش رضاخان برگردد .کل کلاس خندیدند.انروز فکر میکردم فقط بعضی پیرمردها و شاه دوستها شاید نظرشان این باشد.
فکر نمیکردم بین جوانترها هم چنین افرادی پیدا شوند تا ان روز ...
بگذریم.
این یادداشت تاریخی جمع وجور را برای ان دوستان ؟ میگذارم.
امید انکه خدا ما رو به طریق انصاف هدایت کنه.
رضاشاه پهلوی از کسانی است که متناقض ترین تحلیل ها در تاریخ صد ساله اخیر را به خود اختصاص داده است. تفسیر رایج از رضاخان وی را فردی دست نشانده قدرت های خارجی و منشاء استبداد دانسته و اساس حکومت پهلوی را ناقض آزادی و رأی مردم می داند.
آنچه قطعا می توان گفت آن است که رضاخان شخصیتی عملگرا داشته است. این روحیه وی در متنی که در سال ۱۳۰۲ پیرامون دلایل قبول ریاست دولت منتشر نمود به خوبی هویدا می گردد:«عامه اهالی می دانند که همیشه عمل فرع اراده و اراده تابع عقیده و بالاخره آرزوی صدق نیت و عمل است که می توان به اجرای مقاصد مکنونه موفق شد.این جانب هیچوقت تا کنون معتقد به اظهار یک سلسله الفاظ با رونق ولی عاری از حقیقت و جملات مشعشع ولی غیرمتعقب به عمل، نبوده و پیوسته معتقدم به واسطه عمل بهتر می توان حقایق را گفت تا به واسطه الفاظ. از این رو بدون اینکه به ترتیب فصول و ترتیب مواد و بالجمله ذکر الفاظ و کلماتی که سرمایه بدبختی این مملکت و اسباب تشتت فرق و مایه جلب قلوب عوام محسوب می شود، مبادرت نمایم، خاطر هموطنان را مستحضر می سازم که به اتکا به نیت پاک و صحت عمل خود، و به استظهار احساسات و حوائج عمومی پروگرام خود را به دو جمله ذیل محدود می سازم: ۱٫ حفظ مملکت ۲٫ اجرای قانون »(باقر عاقلی-روزشمار تاریخ ایران-ج۱-ص۱۸۲)
طبیعی بود که غلظت بالای عمل گرایی رضاخان طبعا گروه هایی از نخبگان را در مقابل حکومت قرار می دهد. رضاخان سیاست های مختلفی در سرکوب یا اسکات مخالفانش پیش گرفت. از فریب و ارعاب گرفته تا تطمیع و تحبیب. اما خشن ترین این سیاست ها حذف فیزیکی مخالفان بود.
با نگاهی کلی می توان مخالفان رضا خان را که به دستور وی از بین رفتند به ۶ دسته تقسیم نمود: ۱٫ مردم ۲٫ روحانیون ۳٫ چهره های فرهنگی ۴٫ چهره های سیاسی ۵٫ چهره های نظامی ۶٫ کمونیست ها
مردم:
- مسجد گوهرشاد:
حادثه مسجد گوهرشاد از لکه های ننگ در دوران پهلوی به شمار می رود. در ۲۱ تیر ۱۳۱۴ گروهی از مردم مشهد علیه لباس متحدالشکل در مسجد گوهرشاد اجتماع نمودند. شیخ بهلول در این مراسم سخنرانی تندی کرد. نیروهای انتظامی پس از عدم توجه حاضرین مبنی بر ترک مسجد، آتش گلوله بر مردم گشودند. در این حادثه قریب ۲۰۰۰ نفر از مردم کشته و زخمی شدند.(همان ص ۲۸۷)
روحانیون:
- نهضت جنگل:
شیخ یونس، معروف به میرزا کوچک خان جنگلی از مخالفان استبداد بود که دروس حوزوی را در صالح آباد رشت و تهران طی کرد. شیخ یونس به تحصیل ادامه نداد و در جریان جنگ اول جهانی به خاطر اوضاع نابسامان کشور به رشت بازگشت. وی گروهی تشکیل داد و اقدام به مبارزه مسلحانه نمود. میرزا پس از پیروزی مشروطه مدتی در تهران بود اما وقتی بی توجهی حاکمیت نسبت به مرزهای شمالی را دید، به زادگاهش بازگشت. وی «هیأت اتحاد الاسلام» را بنیان نهاد. میرزا و همراهانش رفته رفته نفوذ خوبی در شمال کشور به دست آوردند. انتشار نشریه جنگل نیز از جمله کارهای فرهنگی میرزا به شمار می رود. پس از روی کار آمدن وثوق الدوله وی پیشنهاد حکمرانی گیلان را به میرزا داد ولی وی نظر مساعدی نشان نداد. این حضور تا زمان به قدرت رسیدن سردار سپه ادامه داشت. رضاخان در سال ۱۳۰۰ پس از آن که عدم موافقت میرزا با مذاکره را دید، به شدت جنگلی ها را سرکوب نمود. میرزا که سعی کرد از طریق بلندی های شمال غرب خود را به خلخال برساند در سرمای کوهستان جان داد.
- سید حسن مدرس: وی از چهره های اصلی مخالف رضاشاه در مجلس شورای ملی بود و نطق های آتشینی علیه سردار سپه ایراد نمود. برخورد با مدرس به عنوان چهره ای که خاری در گلوی رضاشاه بود از روزهای ابتدای بالاگرفتن بحث به قدرت رسیدن رضاخان شدت گرفت.
در مردادماه ۱۳۰۳ اقلیت مجلس، سردار سپه را به اتهام «۱٫ سوء سیاست نسبت به داخله و خارجه، ۲٫ قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس ۳٫ تحویل ندادن اموال مقصرین به خزانه دولت»استیضاح نمودند(همان. ص۱۹۱).
در صدر امضا کنندگان این استیضاح سید حسن مدرس قرار داشت. مدرس با توجه به قدرت شخصیتی اش از هیچگونه اعتراض درمقابل رضاشاه کوتاهی نکرد. وی صریحا بر مجلسیان می تافت:«شما مگر ضعف نفس دارید که در پرده سخن می گویید؟ ما بر هر کس قدرت داریم، از رضاخان هم هیچ ترس و واهمه ای نداریم. ما قدرت داریم پادشاه را عزل کنیم؛ رئیس الوزرا و رضاخان را استیضاح کنیم.» (مدرس- بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی- ج ۱ – ص ۶) حتی در جریان حضور رضاشاه در مجلس مشاجره ای بین وی و مرحوم مدرس به وجود آمد و مدرس صراحتا گفت:«می خواهم تو نباشی.»(همان. ص ۸۶)
مدرس یک هفته بعد مورد ضرب و شتم قرار گرفت. مدرس برای مدت ۴ سال توسط رضاشاه تحمل شد اما سرانجام در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ به طرز خشنی دستگیر و به خواف تبعید می شود. وی ۹ سال تحمل زندان را در کارنامه خود ثبت می کند و دست آخر در ۱۰ آذرماه ۱۳۱۶ یعنی درست سه ماه پس از تأکید شاه بر لزوم حرکت سریع تر به سوی ترقی و تعالی(عاقلی ص ۳۰۲) به طرز فجیع و دلخراشی به قتل می رسد.
- واعظ قزوینی: واعظ قزوینی از روحانیونی بود که بیشتر به مارکسیسم گرایش داشت. وی اهل منبر بود، روزنامه ای به نام نصیحت داشت و مدرسه ای به نامه «مدرسه اسلام» را در قزوین اداره می نمود. کشته شدن قزوینی بیشتر نوعی بدشانسی بود تا تصمیم قبلی. وی ۵ آبان ۱۳۰۴ یعنی همان روزی که مجلس انقراض قاجاریه را اعلام نمود، برای مشاهده مجلس علنی به بهارستان رفته بود که به خاطر شباهت ظاهری با ملک الشعرای بهار مورد اصابت ۳ گلوله قرار گرفت و مرد.(همان ص ۱۹۸)
یکبار یکی از استادانمان داشت درباره روحیه استبدادپذیری مردم ایران حرف میزد و میگفت صحبت کردن از بعضی چیزها هنوز تو این کشور زوده و گفت هنوز هستند کسانی که میگویند ایکاش رضاخان برگردد .کل کلاس خندیدند.انروز فکر میکردم فقط بعضی پیرمردها و شاه دوستها شاید نظرشان این باشد.
فکر نمیکردم بین جوانترها هم چنین افرادی پیدا شوند تا ان روز ...
بگذریم.
این یادداشت تاریخی جمع وجور را برای ان دوستان ؟ میگذارم.
امید انکه خدا ما رو به طریق انصاف هدایت کنه.
رضاشاه پهلوی از کسانی است که متناقض ترین تحلیل ها در تاریخ صد ساله اخیر را به خود اختصاص داده است. تفسیر رایج از رضاخان وی را فردی دست نشانده قدرت های خارجی و منشاء استبداد دانسته و اساس حکومت پهلوی را ناقض آزادی و رأی مردم می داند.
آنچه قطعا می توان گفت آن است که رضاخان شخصیتی عملگرا داشته است. این روحیه وی در متنی که در سال ۱۳۰۲ پیرامون دلایل قبول ریاست دولت منتشر نمود به خوبی هویدا می گردد:«عامه اهالی می دانند که همیشه عمل فرع اراده و اراده تابع عقیده و بالاخره آرزوی صدق نیت و عمل است که می توان به اجرای مقاصد مکنونه موفق شد.این جانب هیچوقت تا کنون معتقد به اظهار یک سلسله الفاظ با رونق ولی عاری از حقیقت و جملات مشعشع ولی غیرمتعقب به عمل، نبوده و پیوسته معتقدم به واسطه عمل بهتر می توان حقایق را گفت تا به واسطه الفاظ. از این رو بدون اینکه به ترتیب فصول و ترتیب مواد و بالجمله ذکر الفاظ و کلماتی که سرمایه بدبختی این مملکت و اسباب تشتت فرق و مایه جلب قلوب عوام محسوب می شود، مبادرت نمایم، خاطر هموطنان را مستحضر می سازم که به اتکا به نیت پاک و صحت عمل خود، و به استظهار احساسات و حوائج عمومی پروگرام خود را به دو جمله ذیل محدود می سازم: ۱٫ حفظ مملکت ۲٫ اجرای قانون »(باقر عاقلی-روزشمار تاریخ ایران-ج۱-ص۱۸۲)
طبیعی بود که غلظت بالای عمل گرایی رضاخان طبعا گروه هایی از نخبگان را در مقابل حکومت قرار می دهد. رضاخان سیاست های مختلفی در سرکوب یا اسکات مخالفانش پیش گرفت. از فریب و ارعاب گرفته تا تطمیع و تحبیب. اما خشن ترین این سیاست ها حذف فیزیکی مخالفان بود.
با نگاهی کلی می توان مخالفان رضا خان را که به دستور وی از بین رفتند به ۶ دسته تقسیم نمود: ۱٫ مردم ۲٫ روحانیون ۳٫ چهره های فرهنگی ۴٫ چهره های سیاسی ۵٫ چهره های نظامی ۶٫ کمونیست ها
مردم:
- مسجد گوهرشاد:
حادثه مسجد گوهرشاد از لکه های ننگ در دوران پهلوی به شمار می رود. در ۲۱ تیر ۱۳۱۴ گروهی از مردم مشهد علیه لباس متحدالشکل در مسجد گوهرشاد اجتماع نمودند. شیخ بهلول در این مراسم سخنرانی تندی کرد. نیروهای انتظامی پس از عدم توجه حاضرین مبنی بر ترک مسجد، آتش گلوله بر مردم گشودند. در این حادثه قریب ۲۰۰۰ نفر از مردم کشته و زخمی شدند.(همان ص ۲۸۷)
روحانیون:
- نهضت جنگل:
شیخ یونس، معروف به میرزا کوچک خان جنگلی از مخالفان استبداد بود که دروس حوزوی را در صالح آباد رشت و تهران طی کرد. شیخ یونس به تحصیل ادامه نداد و در جریان جنگ اول جهانی به خاطر اوضاع نابسامان کشور به رشت بازگشت. وی گروهی تشکیل داد و اقدام به مبارزه مسلحانه نمود. میرزا پس از پیروزی مشروطه مدتی در تهران بود اما وقتی بی توجهی حاکمیت نسبت به مرزهای شمالی را دید، به زادگاهش بازگشت. وی «هیأت اتحاد الاسلام» را بنیان نهاد. میرزا و همراهانش رفته رفته نفوذ خوبی در شمال کشور به دست آوردند. انتشار نشریه جنگل نیز از جمله کارهای فرهنگی میرزا به شمار می رود. پس از روی کار آمدن وثوق الدوله وی پیشنهاد حکمرانی گیلان را به میرزا داد ولی وی نظر مساعدی نشان نداد. این حضور تا زمان به قدرت رسیدن سردار سپه ادامه داشت. رضاخان در سال ۱۳۰۰ پس از آن که عدم موافقت میرزا با مذاکره را دید، به شدت جنگلی ها را سرکوب نمود. میرزا که سعی کرد از طریق بلندی های شمال غرب خود را به خلخال برساند در سرمای کوهستان جان داد.
- سید حسن مدرس: وی از چهره های اصلی مخالف رضاشاه در مجلس شورای ملی بود و نطق های آتشینی علیه سردار سپه ایراد نمود. برخورد با مدرس به عنوان چهره ای که خاری در گلوی رضاشاه بود از روزهای ابتدای بالاگرفتن بحث به قدرت رسیدن رضاخان شدت گرفت.
در مردادماه ۱۳۰۳ اقلیت مجلس، سردار سپه را به اتهام «۱٫ سوء سیاست نسبت به داخله و خارجه، ۲٫ قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس ۳٫ تحویل ندادن اموال مقصرین به خزانه دولت»استیضاح نمودند(همان. ص۱۹۱).
در صدر امضا کنندگان این استیضاح سید حسن مدرس قرار داشت. مدرس با توجه به قدرت شخصیتی اش از هیچگونه اعتراض درمقابل رضاشاه کوتاهی نکرد. وی صریحا بر مجلسیان می تافت:«شما مگر ضعف نفس دارید که در پرده سخن می گویید؟ ما بر هر کس قدرت داریم، از رضاخان هم هیچ ترس و واهمه ای نداریم. ما قدرت داریم پادشاه را عزل کنیم؛ رئیس الوزرا و رضاخان را استیضاح کنیم.» (مدرس- بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی- ج ۱ – ص ۶) حتی در جریان حضور رضاشاه در مجلس مشاجره ای بین وی و مرحوم مدرس به وجود آمد و مدرس صراحتا گفت:«می خواهم تو نباشی.»(همان. ص ۸۶)
مدرس یک هفته بعد مورد ضرب و شتم قرار گرفت. مدرس برای مدت ۴ سال توسط رضاشاه تحمل شد اما سرانجام در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ به طرز خشنی دستگیر و به خواف تبعید می شود. وی ۹ سال تحمل زندان را در کارنامه خود ثبت می کند و دست آخر در ۱۰ آذرماه ۱۳۱۶ یعنی درست سه ماه پس از تأکید شاه بر لزوم حرکت سریع تر به سوی ترقی و تعالی(عاقلی ص ۳۰۲) به طرز فجیع و دلخراشی به قتل می رسد.
- واعظ قزوینی: واعظ قزوینی از روحانیونی بود که بیشتر به مارکسیسم گرایش داشت. وی اهل منبر بود، روزنامه ای به نام نصیحت داشت و مدرسه ای به نامه «مدرسه اسلام» را در قزوین اداره می نمود. کشته شدن قزوینی بیشتر نوعی بدشانسی بود تا تصمیم قبلی. وی ۵ آبان ۱۳۰۴ یعنی همان روزی که مجلس انقراض قاجاریه را اعلام نمود، برای مشاهده مجلس علنی به بهارستان رفته بود که به خاطر شباهت ظاهری با ملک الشعرای بهار مورد اصابت ۳ گلوله قرار گرفت و مرد.(همان ص ۱۹۸)
آخرین ویرایش: