غریبه می مانست اما
نگاه آشنایی داشت
لبش لبخندی اما تلخ
دلش ساز جدایی کوک
تنهایی ها و نگاهش
غریق ناکجایی بود و من غرق آن پیدا
کاش شوق نگاهی داشت...
به گرمی می پذیرفتم نگاهش را
به امید سوال او
که آیا تو ....
....
خیالم
نعره های عشق سر دادم به دالانش
سپردم گوش...
پاسخ آهی داشت
...