فصل دوازدهم : قسمت چهارم
فرهاد در حال لباس پوشیدن خطاب به شیوا گفت:
_من امشب مجبورم که بیمارستان بمونم.
شیوا با ناراحتی گفت:
_پس جشنه کریسمس چی می شه؟ ما به جان قول دادیم که حتما میریم. تازه از ما خواسته تا برای تزیین درخت به ویلاش میریم.فراموش کردی؟
_متاسفانه باید کنسل بشه.
_اما من خیلی دلم می...