رجایی اشکان
پسندها
15,555

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺘـــــــــــــﺸﺎﻥ" ﺩﺍﺭﻡ " ﻏﻤﮕﯿـــــــــــــــــﻨﻢ" ﻣﯿﮑﻨﺪ... ﮔﺎﻫﯽ "ﺩﻟــــــــــــــــــﻢ" ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ، ﮔﻮﺷﻪ "ﻟﺒـــــــــــــــــﺸﺎﻥ" ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﻡ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ" ﺧﻨـــــــــــــــﺪﻩ" ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﺑﯿﺎﯾﺪ ... ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﺯ" ﺩﺳﺘـــــــــــــــﻢ" ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ، ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻭﺭﻡ ﺑﻪ " ﺩﻧـــــــــــــــــــﯿﺎ" ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ، ﻋﺠﯿﺐ " ﺗـــــــــــــــــﻠﺦ" ﺍﺳﺖ..
    تا دیروز فکر می کردم

    تمام قله های جهان را

    می توانم فتح کنم.

    تازه امروز فهمیدم

    چه نفس گیر است

    بالا رفتن از پله های خانه ای که

    تو

    دیگر در آن نیستی!
    سلام ممنون از لطفتون دوست عزیز:gol::gol:
    راستش فک نمیکنم بودن و یا نبودنم فرقی داشته باشه :cry: خبرم میدادم جدی گرفته نمیشدم.
    و اینکه من بعد رفع مشکلم احتمال برگشتم هست اما شما میخواین واسه همیشه برین:(دیگه اگه بیام اینجا متنی که به دل بشینه نیست بخونم و با فکر به این دلم میگیره:cry:
    و یکی از دوستان با ذوقم نیست و این خیلی بده.
    امیدوارم که هر کجا هستین سلامت باشین دوست عزیز :gol::gol:و راستش به گفته شما (یه متنتون یادمه)یه دوست مجازی نهایت ناراحتیشو میتونه با استیکر گریه نشون بده:cry:(با تحریف اما مضمونش همین بود.)
    خداوندا ، در این آخرین روزهای سال
    دل مردمان این سرزمین را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده
    که هر کجا تردیدی هست ایمان
    هر کجا زخمی هست مرهم
    هر کجا نومیدی هست امید
    و هر کجا نفرتی هست عشق جای آنرا فرا گیرد ، آمین . . .

    :gol::gol::gol:
    سلام آقای رجایی ....
    (با اینکه هنوز دو هفته ای به عید مونده اما چون من آخرین روزی هست که به باشگاه میام تبریک عیدم رو زودتربه دوستان میگم)
    امیدوارم سال 95 سالی پر از شادی باشه واستون دوست من :)و به آنچه که میخواین برسین.....
    و امیدوارم وقتی که برگشتم همچنان شاهد فعالیتتون در باشگاه باشم و مثل قبلنا وقتی دلم میگیره بیام و وب نوشته های زیباتون رو بخونم.:redface:
    التماس دعا دوست گرامی:gol:

    درشکفتن جشن نوروز برایت در همه ی سال سر سبزی جاودان وشادی ،اندیشه ای پویا و آزادی و برخورداری از همه نعمتهای خدادادی آرزومندم.:gol::heart:
    رفتن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها...








    دل از این هاست که تنهاست نه از فاصله ها...






    گرچه دیگر همه جا پر ز جدایی شده است...






    مشکل از طاقت دل هاست نه از فاصله ها...
    ممنون از نوشته های زیباتون آقای رجایی عزیز مثل همیشه فوق العاده بودن:gol::gol:
    شبتون خوش:gol:

    خواهش میکنم شما خیلی عریزین برامون:gol:

    بیشتر از این مزاحمتون نشم.

    شب خیلی خوب و آرومی داشته باشین. شب بخیر:gol:
    ماهی به آب گفت "بی تو میمیرم"

    آب خواست امتحانش کنه ...

    بهش گفت من میرم و به حرفات فکر میکنم...

    رفت و چند دقیقه بعد برگشت

    وقتی اومد ماهی مرده بود ....



    "هیچ وقت با نبودنت کسی رو امتحان نکن..."
    ممنونم آقای رجایی:gol:

    چقدر دلم تنگ شده بود برا متنای قشنگتون

    مثل همیشه زیباو دل نشین
    کاش می شد خاطرات خوب را در گلدان کاشت !

    و روی میز جلوی چشمان گذاشت تا گل کند...

    و عطرش بپیچد در لحظه ها...
    کاش خــنده های کــودکـــی پایان نـداشت


    هر کسی رنگ خودش بی شیله بود

    ثروت هــــر بچه قـــــدری تیله بود


    ای شریــک نان و گـــردو و پنیر !

    هـــمکلاسی ! باز دســــــتم را بگیر


    مثـل تــو دیگر کسی یکرنگ نیست

    آن دل نــازت برایم تـــنگ نیست ؟


    رنگ دنـیایـــت هــنوزم آبی است ؟

    آسمــــان بـــــاورت مهـتابی است ؟

    هـــرکجایی شــــعر باران را بخوان

    ســـاده بــاش و باز هــم کودک بمان

    باز بـاران با ترانه ، گـــــــریه کن !

    کودکی تو ، کـــــود کانـــه گریه کن!


    ای رفــیـــق روزهای گــرم و ســرد

    ســـادگــی هــایم به سویــم بـاز گرد!
    سخت است بخندی و دلت غم زده باشد

    هر گوشه ی پیراهن تو نم زده باشد

    سخت است به اجبار به جمعی بنشینی

    وقتی دلت از عالم و آدم زده باشد
    واقعا عجیب است كه مردم حرف های احمقانه ی زیادی می زنند تا از رفتن آدم
    جلوگیری كنند و عجیب تر اینكه آدم حرف های احمقانه شان را باور می كند؛
    عزیزم، نازنینم، تو بهترینی، تو قشنگ ترینی، وجودت لازم است.
    چه حرف ها!
    آهسته گفت خدانگهدارت و در را بست و رفت... آدم ها چه راحت مسئولیت خودشان را به گردن "خدا" می اندازند...
    سعی کردیم کاری به هم نداشته باشیم

    من بار تنهایی خودم را بکشم

    آنهاچاله های زندگیشان را پر کنند

    در این خانه هر روز دوستانی جمع می شوند

    در تنهاییم

    از خودشان پذیرایی می کنند

    من و این مورچه ها

    سال هاست که با خرده های نان

    دوستی مان را اغاز کرده ایم.
    غم‌خوار من به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدی
    با من به جمع مردم تنها خوش آمدی

    بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند

    می‌بینمت برای تماشا خوش آمدی

    راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

    ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی

    پایان ماجرای من و عشق روشن است

    ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

    با برف پیری‌ام سخنی بیش از این نبود

    منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

    ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر

    دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی!

    فاضل نظری
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا