یه قایق شکسته بودم توی رودخونه شناور
یه مسافر غریبه که نداره یار و یاور
ضربه های موج وحشی روی قلب چوبی من
نتونست حتی یه ذره کم کنه از خوبی من
تا یه روز صدای پاتو روی قامتم شنیدم
اون روز واسه اولین بار مزه ی عشقو چشیدم
مخمل دستای گرمت مرهم دردای من شد
صدای پاک و زلالت همدم شبهای من شد
میون مسیر رفتن تو وجودم خونه کردی
وقتی رسیدی به مقصد رفتن و بهونه کردی
بعد رفتنت عزیزم دل من شکست و جون داد
زندگی بد جوری عشقو به چشای من نشون داد