شیمیست عکاس
پسندها
240

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام:gol:[نظرسنجی]-عکاسی هنری شماره 01- نوروز و طبیعت
    [نظر سنجی]-تابلـــوی هنری شمــــاره ی 7-آلات موسیقی
    درهياهوي زندگي در خواهيم يافت چه دويدن هايي که فقط پاهايم راازمن گرفت،درحالي که گويي ايستاده بودم،چه غصه هايي که فقط باعث سپيدي مويم شد،درحالي که قصه اي کودکانه بيش نبود،در يافتم کسي هست. که اگر بخواهد ،مي شودو اگرنخواهد نمي شود،به همين سادگي،کاش نه مي دويدم ونه غصه مي خوردم ،فقط اورا به يقين مي خواندم...
    فریدون مشیری:
    یاد من باشد فردا دم صبح
    جور دیگر باشم
    بد نگویم به هوا، آب ، زمین
    مهربان باشم، با مردم شهر
    و فراموش کنم، هر چه گذشت
    خانه ی دل، بتکانم ازغم
    و به دستمالی از جنس گذشت ،
    بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
    مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
    و به لبخندی خوش
    دست در دست زمان بگذارم
    یاد من باشد فردا دم صبح
    به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
    و به انگشت نخی خواهم بست
    تا فراموش، نگردد فردا
    زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
    گرچه دیر است ولی
    کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
    به سلامت ز سفر برگردد
    بذر امید بکارم، در دل
    لحظه را در یابم
    من به بازار محبت بروم فردا صبح
    مهربانی خودم، عرضه کنم
    یک بغل عشق از آنجا بخرم
    یاد من باشد فردا حتما
    به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
    بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
    چشم بر کوچه بدوزم با شوق
    تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
    و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
    یاد من باشد فردا حتما
    باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
    و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
    و بدانم که شبی خواهم رفت
    و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی
    شعری زیبا از فاضل نظری:

    از باغ می برند چراغانی ات کنند،تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
    پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار،تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
    یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند،این بار میبرند که زندانی ات کنند
    ای گل گمان مبر به شب جشن میروی،شایدبه خاک مرده ای ارزانی ات کنند
    یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست،از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
    آب طلب نکرده همیشه مراد نیست،گاهی بهانه است قربانی ات کنند

    سپاس و آفرین آن پادشا را
    که گیتى را پدید آورد و مارا
    بدو زیباست ملک و پادشایى
    که هر گز ناید از ملکش جدایى
    خداى پاک و بى همتا و بى یار
    هم از اندیشه دور و هم ز دیدار
    نه بتواند مرو را چشم دیدن
    نه اندیشه درو داند رسیدن
    نه نقصانى پذیرد همچو جوهر
    نه زان گردد مرو را حال دیگر
    نه هست او را عرض با جوهرى یار
    که جوهر پس ازو بوده ست ناچار
    نشاید وصف او گفتى که چون است
    که از تشبیه و از وصف او برون است
    به وصفش چند گفتى هم نه زیباست
    که چندى را مقادیرست و احصاست
    سلام
    ان شاالله دعاهای شما هم روا به خیر بشه و دست خدا همیشه همراهتان باشد.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا