دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
دلم تنگ است....
دلم برای خنده های بی دلیل
برای شادمانی های بی سبب
برای بی ریا بودن
برای کودکی
برای کودکانه زیستن
دلم برای روزهای خوش زندگی تنگ شده است
دستم را بگیر
و به من بگو
چگونه در گرگ و میش این روزگار پر بالا و پایین همیشه خاکستری هنوز میتوانم بخندم؟