من چيستم ؟
افسانه اي خموش در آغوش صد فريب
گرد فريب خورده اي از عشوه نسيم
خشمي که خفته در پس هر درد خنده اي
رازي نهفته در دل شب هاي جنگلي
.
من چيستم ؟
فريادهاي خشم به زنجير بسته اي …
بهت نگاه خاطره آميز يک جنون
زهري چکيده از بن دندان صد اميد
دشنام پست قحبه ي بدکار روزگار
.
من چيستم ؟
بر جا ز کاروان سبک بار آرزو
خاکستري به راه
گم کرده مرغ دربه دري راه آشيان
اندر شب سياه
.
من چيستم ؟
يک لکه اي زننگ به دامان زندگي
و زننگ زندگاني آلوده دامني
يک ضحبه ي شکسته به حلقوم بي کسي
راز نگفته اي و سرود نخوانده اي
.
من چيستم ؟
…
…
.
من چيستم ؟
لبخند پر ملامت پاييزي غروب
در جستجوي شب
يک شبنم فتاده به چنگ شب حيات
گمنام و بي نشان
در آرزوي سرزدن آفتاب مرگ