onia$
پسندها
9,995

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خوب خدا روشکر همین که خودت خوبی خیلی عالیه با کتابا میشه یه جور کنار اومد
    مرسی برای درخواست دوستیت فکر کردم باهم دوستیم ناناز:D
    ممنون ابجي
    شما هم امتحان دارين
    چقدر اينجا موقع امتحانات خلوته
    ارام به شانه ام میزند و میگوید افرین.تنهایی که ترس ندارد بعد خودش ارام ارام دور میشود نمی فهمد که من از
    نبودنش میترسم نه از تنهایی.:smile:
    ممنون منم خوبم
    ایشالاه امتحاناتو با موفقیت بگذرونی و همیشه و همه جا موفق و پیروز باشی;)
    خواهش میکنم اینجا تازه اومدم نمیدونم بچه ها چه جورین اینا
    سلام آبجی جان
    خوبی؟
    شبت بخیر
    چه خبرا؟
    چه میکنی؟
    خوش میگذره؟
    دلم برای دوستام تنگ شده بود گفتم حال و احوالی بپرسم
    ممنونم ابجی گلیجونم
    انشالله تو هم همیشه موفق و سربلند باشی
    باران که می بارد

    باید آغوشی باشد
    پنجره نیمه بازی
    موسیقی باران
    …بوی خاک
    …سرمای هوا
    گره کور دست ها و پاها
    گرمای عریان عاشقی
    صدای تپش قلبها
    باران که می بارد باید کسی باشد…
    حـکـایـت مـــنــــو تــــو

    حـکـایـت آتـــــش و آبـــــ بــود..
    بـه آغــــوشـــم کـشـیـدی..خـــامــــوش شـــدم..
    نــــــابـــــود شــــدم...
    امــــــــــا
    تـــو هـمـان آبــــــِ جـاری خـواهــی مــانــد
    شـایــــــــد..شـــایـــــد..قــطــعــأ
    آتـــشِ دیــگــری در آغـــوشــت
    جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان
    خــواهـــــــد داد.....
    هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم

    شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم
    هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم
    شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را
    کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد …
    هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم
    زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود
    گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟
    آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی
    زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی
    مـکـتــوب ِ یــار ؛
    نـیـاورده ســت ؟
    …..
    هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم
    هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم …
    گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد

    هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد

    روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل
    گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

    بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
    دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد

    خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
    خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد

    سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس
    دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد

    ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
    عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا