رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفر شهر خدا کرد مرا
از گلستان کرم طرفه نسيمى بوزيد
که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا
نازم آن دوست که با لطف سليمانى خويش
پله از سلسله ديو دعا کرد مرا
فيض روحالقدسم کرد رها از ظلمات
همرهى تا به لب آب بقا کرد مرا
من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى
لايق مکتب فخر النجبا کرد مرا
ماه رمضان برتو پر از فيض و بركت باد