saman205
پسندها
668

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دلم کمی هوا می خواهد .... اما در سرنگ...! خســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــته م
    میخواهم برگردم ب دوران کودکی....ان زمانها ک بدر تنها قهرمان بود...عشق تنها در اغوش مادر خلاصه میشد...بالاترین نقطه ی زمین شانه های بدر بود...تنها دردم زانو های زخمی ام بودند...تنها چیزی ک میشکست اسباب بازی هایم بود...و معنای خداحافظ تا فردا بود
    خدایـــــــــــــا
    دیگر می ترسم از آدم هایی که عاشق نمی شوند
    ولی عاشق کردن را خوب بلدند
    این روزها

    یا به تو می اندیشم

    یا به این می اندیشم

    که چرا؟ به تو می اندیشم . . .
    گفتم دوستت دارم نگاهي به من کرد و گفت:چند تا؟ دستام رو بالا |آوردم و تمام انگشتهاي دستمو نشونش دادم اما اون به کف دستام نگاه مي کرد که خالي بود.
    ﻧﺘـــــــــﺮﺱ. . .
    ﺍﮔـــــــﺮ ﻫﻤــــــــ ﺑﺨـــــﻮﺍﻫﻤــــــــ
    ﺍﺯ ﺍﯾـــﻦ ﺩﯾــــــــﻮﺍﻧـﻪ ﺗـﺮ
    ﻧﻤﯿــﺸﻮﻣـــــــــ!
    ﮔﻔـــــﺘﻪ ﺑﻮﺩﻣــــــــ ﺑﯽ ﺗـــﻮ ﺳﺨــــﺖ
    ﻣﯿﮕــــــﺬﺭﺩ ﺑـﯽ ﺍﻧـﺼـﺎﻓــــــــ!
    ﺣـــــﺮﻓﻤــــــ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻣﯿﮕــﯿﺮﻣـــــــــ
    ﺑــﯽ ﺗــــــﻮ ﺍﻧﮕـــــــﺎﺭ ﺍﺻـﻼ
    ﻧﻤـﯿﮕــــــﺬﺭﺩ.. . .
    بهار …
    و این همه دلتنگی !
    نه
    شاید فرشته ای
    فصلها را به اشتباه ورق زده باشد
    نقــاش خــــوبی نــــبودم...

    اما ایــن روزها... به لطـف تــــــــــو...

    انـــتظار را دیـــدنی میكــشـم
    تلاش برای فراموش کردن کسی که دوستش داری درست مثل این است که بخواهی کسی را که تا به حال ندیده ای به خاطر بیاوری .
    ببین
    خانه هنوز همان خانه است
    هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است
    یک پالتوی کهنه،چتری شکسته
    دو سه سنجاق نقره ای
    کتابخانه ی کوچک شعر و سوال و سکوت
    و شیشه عطری آشنا
    که بوی سالهای دور دریا می دهد هنوز
    غریب آمدی و آشنا رفتی
    اما من که خوب می شناسمت
    من بارها
    ترا بارها در انتها ی رویایی غریب دیده بودم
    صبح امروز کسی گفت ب من تو چقدر تنهایی..گفتمش در باسخ تو چقدر نادانی..تن من گر تنهاست...دل من با دلهاست.. دوستانی دارم...همه از جنس بلور...ک دعایم گویند و دعاشان گویم..یادشان در دل من...قلبشان منزل من:gol:
    یک غریبه در جهانیم آشنایی نیست مارا
    عاشقیم شوریده حالیم هم نوایی نیست مارا
    تیرگی ها قد کشیدند در دل آبی دنیا
    نور شمعی و چراغی تارهایی نیست مارا
    لحظه ها ره می سپارند تا ابد تا مرگ ماهی
    در سکوت سرد و بی جان ، هم صدایی نیست مارا
    می شکافد قلبها را دست بی رحم شقاوت
    کشتی درهم شکسته ،ناخدایی نیست مارا
    بی امید ره می سپاریم در نشیب روزگاران
    جاده ای در عمق وحشت ،انتهایی نیست مارا
    یک غریبه در جهانیم غرق در ابهام و تردید
    بهر یک آغاز دیگر ابتدایی نیست مارا . . .
    ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ

    ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ

     ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ؟

    ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﺷﺐ ﻣﻨﺘﻈﺮﯼ

    ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﯼ

    ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﻣﺎﻩ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ

    ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺭﻫﮕﺬﺭﺍﻥ،ﺧﺒﺮ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺟﻮﯾﯽ

    ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﺕ ﮐﯿﺴﺖ؟

    ﮐﺠﺎﺳﺖ؟

    ﺻﺪﻓﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺳﺖ؟

    ﻧﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎﺳﺖ

    ﯾﺎ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻝ ﻧﺎﭘﯿﺪﺍﺳﺖ...؟
    رفت ...
    بی آنکه مرا به خدا بسپارد !!
    نمی دانم خدا را از یاد برده بود ،
    یا مرا ... ؟
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/370865-بين-بي-حجابي-و-بي-غيرتي-چه-رابطه-اي-وجود-داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟-؟؟؟؟؟؟؟?highlight
    امروز حال و حوایی دگر در سرم است . در میان دریای افکارم مشغول شنا کردنم اما هر چه می روم به ساحلی نمی رسم . انگار ساحل امن خیالم را دگر دیگر نمی توانم ببینم و از او دور گشته ام . امروز که محتاج آنم آنرا نمی یابم ولی باز به امید دیدارش به راه ادامه می دهم اما چیزی نمی بینم دیگر خسته شده ام حتی ..... حتی دریغ از تکه چوبی که بر آن تکیه زنم تا کمی از خستگی ام کاسته شود .اما . . . . دریغ و افسوس که در این دریای پرطلاتم چیزی نمی بینم و تک و تنهایم .
    سلام دوست عزیزی ک میای اینجا پیام میزاری وتویی ک هی میای ولی پیام نمیزاری و دلمو میسوزونی صاحب اینجا ی هفته ای نمیاد کار داره ...و دلش برا تو تنگ میشه
    خواهش می کنم.من سارنگم از آشناییتون خوشبختم . راستی متن زیبایی بود ممنون
    دلتنگی؟

    می‌دانم.

    خسته‌ای؟

    می‌دانم.

    تنهایی؟

    ناگفته پیداست.

    حرف‌های ناگفته بر دلت سنگینی می‌کند؟

    این را هم باور کن از شیوه‌ی سنگین نفس کشیدنت، خوب می‌دانم.

    بغض راه نفس کشیدن را بر تو سد کرده؟

    از هق‌هق لابه‌لای حرف‌زدنت پیداست.

    دلت هزاران هزار خرمن گریه بهانه دارد؟

    چشمان گاه خیس تو، بهترین شاهد است.

    از نوشتن خسته شده‌ای؟

    از نانوشته‌هایت پیداست،

    از پریشانی حرف‌هایی که گاه و بی‌گاه

    با خطوطی نامنظم می‌نویسی

    و از این دست‌هایی که دیرزمانی‌ست با نوشتن بیگانه‌اند،

    خوب می‌خوانم.

    از قرار معلوم، اهل درددل‌کردن هم نیستی؟

    خوب این هم نظری است، طرز فکر و روشی است.

    سکوت تو بهترین مدعاست که:

    ناگفته‌هایت، تلنباری است بر حرف‌های ناگفته‌ات.
    از تو عبورمی‌کنم
    چنان که تُندری از شب.ــ
    می‌درخشم
    و فرومی‌ريزم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا