به همان قدر كه چشم تو پر از زیبایی است
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است
این غزل های زلالی كه زمن می شنوی
چشمه جاری اندوه دلی دریایی است
چند وقت است كه بازیچه مردم شده ام
گرچه بازیچه شدن نیز خودش دنیایی است
امشب ای آینه تكلیف مرا روشن كن
حق به دست دل من؟ عقل؟ و یا زیبایی است
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین
به خداوند كه معشوقه من بالایی است