من دیروز ناهارم نخوردم، شامم کجا بود
دیشب یه تولد دعوت بودم باسه همین یه دفه غیبم زد
تو شیطونم درس میدی، بد که باسه یه وعدته
ولی قلبه مهربونی دالی
(برو حال کن، یعنی تا حالا هیشکی اینو بهت گفته بود
)
مهسا عیاله خوفیه، فقط زیادی تنبله، همش به قرّو فرّاش میرسه اصلا به من توجهی نوموکونه
تو چیکارا میکنی؟ هنوز موقع خواب صدای خرو پفت گوشه فلکو کر میکنه، اون دماختو عمل کنی همه چی حله، مثه قایق موتوری میمونه
ببو، ببو، پری ببو ... اخییییی 10 ساعت بود ببو نگفته بودم