دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد***تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست****به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت*****نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن*****که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست*****حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن*****روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف*****تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد
بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست*****طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد