موفقیت وکامیابی
نمی دانم چه میخواهم بگویم
زبان در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است وافسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمی دانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
خیالی ناشناسی آشنا رنگ
گهی میسوزد وگه مینوازد
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
زمغزم می تراود گیج وگمراه
چو روح خوابگردی مات ومدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه می گریدگلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه میخواهم بگویم..... هوشنگ ابتهاج(سایه)
نمی دانم چه میخواهم بگویم
زبان در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است وافسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمی دانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
خیالی ناشناسی آشنا رنگ
گهی میسوزد وگه مینوازد
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
زمغزم می تراود گیج وگمراه
چو روح خوابگردی مات ومدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه می گریدگلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه میخواهم بگویم..... هوشنگ ابتهاج(سایه)