serveh f
پسندها
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سبد دعایم را برداشتم و آن را به سوی خدا گرفتم
    اسمتان را با مهرتان داخل آن قرار دادم
    سبد پر شد از صبوری ، سلامتی...
    لبخند خدا و گل های بهاری...
    آن را به سویتان میفرستم..
    خانه تان پر شود از این هدیه خداوندی
    این هدیه من به دوستان عزیزم در سال جدید...
    پیشاپیش سال نو مبارک...:gol:


    سلام دوستان قبل از هر چیزی ممنون از اینکه پیچ مو دیدین ازتون خواهش مندم اگر در مورد ساختمان میراث فرهنگی تهران (خیابان انقلاب - ازادی .اثر امانت )پلانی (تاسیسات -طبقات-برش-نما...)دارین به این ادرس یا به جی میلم یابه وبلاگم بفرستین ممنون fsrvin@gmail.com----------وبلاگsrvin ftmi
    A 24 year boy seeing out from the train window, shouted

    “Dad, look the trees are going behind!” Dad smiled and a young couple sitting nearby, looked at the 24 year old’s childish behavior with pity

    Suddenly he again exclaimed “Dad, look the clouds are running with us

    The couple couldn’t resist and said to the old man, “Why don’t you take your son to a good ؟?doctor

    Old man smiled and said “I did and we are just coming from the hospital, my son was blind from birth, He Just Got His EYES TODAY
    MORAL

    Every Single Person On The Planet Has a Story
    Don’t Judge People Before You Truly Know Them and Their Life
    چقدر دلم برايت تنگ شده
    آنقدر که فقط نام زيباي تو در آن جاي مي گيرد
    عزيز من ، قلب من
    اي کاش مي شد اشک هاي طوفاني ام را قطره قطره جمع کرد
    تا تو در درياي غم آلود آن غروب چشمانم را نظاره کني
    اي کاش مي شد فقط يک بار
    فرياد بزنم
    دوستت دارم
    و تو صدايم را مي شنيدي
    نمي دانم چطور ، کجا و چگونه بايد به تو برسم؟
    اي کاش به جاي عکس زيبايت
    وجود نازنينت پيش رويم بود
    و حرف هاي نا گفته ام را مي شنيدی
    به راستي که تو اولين عشق راستينم هستي
    شايد در گذشته هرگز اينچنين عاشق نشده بودم
    اما؛
    حال خوب مي دانم که فقط با شنيدن نام زيبايت
    چشمانم بي اختيار مي بارد
    اي اميد آخرينم
    بدان که هر روز ، هر ساعت و هر لحظه
    به در گاه آفريدگار تو دعا مي کنم
    تا فقط يک بار بتوانم
    چشمانم را زنداني نگاهت کنم
    خدایا دلم تنگ است .... سینه ام مالا مال غم است ..... صبری که دادی در مقابل مصیبتت ناچیز است ... خود که دریای صبری ولی تنهایی را برای خود برگزیدی چون می دانی غم هجران عزیزت درد اندکی نیست که دریای صبرت را چون کویر دل مادرم می خشکاند ... که اشکهایت سیلی گردد که دنیا را زیر موج شور دریای غمت هلاک میگردد ... خدایا به دل نگیر گفته های این بنده رنجور به ظاهر سرکش را که خود گویی با راز و نیازت صبرم خواهی داد ... این راز من است .. نیازم این است که حرف های ناگفته دلم را برایت گویم ... شکرت که مخاطبم تویی ... بی باکی ... بی نیازی .... ترسم از ان نیست که با حرف های دلم اتش به عالمی افتد ... خدایا شکرت که درد من را دانی ... با غمم میسازی .. میسوزم اما دلی دادی که ساختم .... خدایا ..........
    باز هفت سین سرور
    ماهی و تنگ بلور
    سکه و سبزه و آب
    نرگس و جام شراب
    باز هم شادی عید
    آرزوهای سپید
    باز لیلای بهار
    باز مجنونی بید
    باز هم رنگین کمان
    باز باران بهار
    باز گل مست غرور
    باز بلبل نغمه خوان
    باز رقص دود عود
    باز اسفند و گلاب
    باز آن سودای ناب
    کور باد چشم حسود
    باز تکرار دعا
    یا مقلب القلوب
    یا مدبر النهار
    حال ما گردان تو خوب
    راه ما گردان تو راست
    باز نوروز سعید
    باز هم سال جدید
    باز هم لاله عشق
    خنده و بیم و امید


    عید شما مبارک

    دستت را به من بدهنمیدانی چقدر زیباست ان هنگام که دستانت در دستانم قفل میشودصدای پرندگان زیباتر میشودهمه چیز با حضورت زیباتر میشودچه شوقی دارد وقتی دستانت را به سوی دستانم میگیریو مرا به نام کوچکم صدا میزنیارام در گوشم نجوا میکنیدوستم داری
    تقدیر و تشکر از زحمات ارزشمند مدیر بازنشسته ی مهندسی برق ، sh85 عزیز
    نامه زهرای ۹ ساله به رزمندگان‌ ۸ /۱۱/ ۶۲:

    با سلام به امام زمان ـ علیه‌‌السلام
    و درود به امام خمینی

    سلام به رزمندگان اسلام. اسم من زهرا می‌باشد. این هدیه را که نان خشک و بادام است برای شما فرستادم. پدرم می‌خواست جبهه بیاید ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد. من ۹ سال دارم و نصف روز مدرسه و نصف دیگر را قالی بافی می‌روم. مادرم کار می‌کند. ما ۵ نفر هستیم. پدرم مُرد و باید کار کنیم و من ۹۲ روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم. از خدا می‌خواهم که این هدیه را از یک یتیم قبول کنید و پس ندهید و مرا کربلا ببرید. آخر من و مادرم خیلی روزه می‌گیریم تا خرجی داشته باشیم. مادرم خودم احمد و بتول و تقی برادر کوچک ماست، سلام می‌رسانیم. خدا‌نگهدار شما پاسداران اسلام باشد.
    اینجا خیلی ها باران را دوست ندارند من هم زیاد دوست نداشتم امازندگی بهم یاد داد که یکی از ارامش بخش ترین نواها موسیقی باران است همدردی اسمان با دل غمگین ایت همدمی که باتولشک بریزد با تو یکدل باشد...گریه ی اسمان قطره قطره باران که روی پنجره به رقص در می اید ذره ذره غم را از روحم پاک میکند .امشب هم یکی از ان شبهای بارانی ست که همدم دیرینه یادم کرده است پشت پنجره جای دوست داشتنی ام نشسته ام وهر قطره باران باهر ضربه اهنگین خود بر شیشه مرا قدم قدم به ان روز میبرد که اولین صفحه ی اشنایی من با زندگی رقم خورد..
    <<<<<< همگی دعوتین به جشن فارغ التحصیلی برادر زاده مهربونم یوسفــــــــــــــــــــ>> >>>>
    عضویت ِ شما تایید شد. به کافــــــه هنــــــر خوش آمدید ؛

    امید که از هنر،دانش و ایده های شما کمال استفاده رو ببریم . :gol:

    مدیریت تالار هنر - 1392/10/24
    life like piano white keys are happys &black keys are sadlybutwhen press white &black keys arelife music
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا