saman205
پسندها
668

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • شبی از روی مستی می گذشتم از دم ویرانه ای
    به ناگه چشم مستم خیره شد بر خانه ای
    لنگ لنگان پیش رفتم تا کنار پنجره
    ناگهان دیدم صحنه دیوانه ای
    پدری کور و علیل مادری مات و مبهوت
    پسرک از سوز سرما داندان به لب...
    دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای!!!!!
    زان پس لعنت فرستادم به خود تا دگر
    مست نرم سوی هر کاشانه ای
    تا نبینم دختری عفت فروشد بهر نان خانه ای...
    امروز دلم دوباره شکست...!
    از همان جای قبلی...!
    کاش می شد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی...
    کاش می شد فریاد بزنم...پایان!!!!!!
    دلم خیلی گرفته!...
    اینجا نمی توان به کسی نزدیک شد!!!!!!آدمها از دور
    دوست داشتنی ترند!!
    این بنده خدارو چ مشهورش کردی خوش بحالش
    چقد فک میکنی پیر میشیا (از فرمایشات یه عزیز)
    سلام دوست عزیزم ممنون از متنهای قشنگت ،زیبا و دوست داشتنی بود ممنون
    :Dایرانسل

    کم کم میرم شام
    دعاهات قبول نتنم ک کشت همه رو نیم ساعت دیگه یه سر میام
    فردا م ایشالا 9 شب
    باز باران ،با ترانه
    میخورد بر بام خانه
    خانه ام کو?خانه ات کو?
    آن دل دیوانت کو?
    روزهای کودکی کو?
    فصل خوب سادگی کو?
    یادت آید روز باران
    گردش یک روز دیرین?
    پس چه شد دیگر،کجا رفت?
    خاطرات خوب و شیرین
    کچه ها شد ، کوی بن بست
    در دل تو،آرزو هست?
    کودک خوشحال دیروز
    غرق در غمهای امروز
    یاد باران رفته از یاد
    آرزوها رفته بر باد
    باز باران،باز باران
    میخورد بر بام خانه
    بی ترانه،بی بهانه
    شایدم گم کرده خانه...
    من که تصویری ندارم در نگاه هیچ کس
    خوب شد هر گز نبودم تکیه گاه هیچ کس
    کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من
    تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچ کس
    زیر بار ظلممان دارد زمین خم میشود
    بی تفاوت شد خدا هم چون که آه هیچ کس
    بهترین تقدیر گلها چیدن و پژمردن است
    سعی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس
    آخرش چوپان تو را با خنده ای سر میبرد
    کاش میشد تا نباشی در پناه هیچ کس
    عاقبت در زجر هستی قرص نانت میکنند
    ماه دور از دست باش و قرص ماه هیچکس
    من صبورم اما . . .

    به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم

    يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .

    من صبورم اما . . .

    چقدر با همه ی عاشقيم محزونم !

    و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ

    مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .

    من صبورم اما . . .

    بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم

    بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب

    و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .

    من صبورم اما . . .

    آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند چيست !!!!
    لیوان چای روی میز در انتظار یک جرعه است ،


    نه تو می آیی نه او

    گرم می ماند ،


    چه گناهی دارد سماوری که داغ دیده است ؟
    هر کی با ارزش بودنو یه جور میرسونه

    تاپیکمو دیدی؟
    وقتی خدا زن را افرید

    وادی عشق یا خیانت؟!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا