تو اول مهر هم گفتی وقتی با مشاور حرف زدی رفتی بیمارستان! بازم اینطوری شدی؟!
آخرش در راه علم شهید می شیا:دی
خدا رو شکر,تو مسحقش بودی,به امید موفقیت های بعدیت شیما جان
من امروز تستای کنترلو خیلی خوب زده بودم,رسیدم به ماشین الکتریکی درد دندونم شروع شد! تا آخر آزمون نفهمیدم چی تست زدم! اصن شانس ندرام!
ولی سر جلسه یه خرده خوش گذشت! یه دختره کنارم نشسته بود از اون دختر سانتالا! مثه اینکه صبحونه نخورده بود شکمش هی غار و غور می کرد
من خیلی خلوی خودم گرفتم تا نخندم! اما خیلی خنده دار بود:دییییی
الان اینجا که قبول شدی شاغل به حساب می آی؟