Recent content by Pirate Girl

  1. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    سلام .شرمندم.می دونم دارم خیلی کند تاپیکو ادامه می دم اما باور کنید که نمی تونم تو هفته ادامشو بذارم. خودم هم خیلی دلم می خواد تا زودتر تمومش کنم. پس تحمل کنید. هر وقت بتونم ادامشو می ذارم.:thumbsup: فصل دوازده : قسمت هفتم قبل از اینکه جوان بتواند حرکت دیگری بکند، جان به سمتش رفت، یقه اش را...
  2. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل دوازدهم : قسمت ششم صدای کف زدن در سالن طنین انداخت و بعد همه سکوت کردند. جان در حالیکه گیلاسش را در دست داشت ادامه داد: _کریسمس مبارک. بار دیگر صدای کف زدن در فضا پیچید. جان ادامه داد: _امیدوارم امشب شب خوش و به یاد ماندنی داشته باید و حالا می خوام مهمون افتخاری امشب در جشن کریسمس امسالو...
  3. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل دوازدهم : قسمت پنجم صدای خنده و شادی فضای ویلا را پر کرده بود و همه کریسمس را به هم تبریک می گفتند. جان در لباس فاخر گران گران قیمتش به مهمانان خوش آمد می گفت. نگاهی به ساعتش انداخت و چون از تاخیر شیوا نگران شده بود، از میان جمعیت گذشت و به طبقه بالا رفت. چند ضربه به در نواخت و گفت: _شیوا...
  4. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل دوازدهم : قسمت چهارم فرهاد در حال لباس پوشیدن خطاب به شیوا گفت: _من امشب مجبورم که بیمارستان بمونم. شیوا با ناراحتی گفت: _پس جشنه کریسمس چی می شه؟ ما به جان قول دادیم که حتما میریم. تازه از ما خواسته تا برای تزیین درخت به ویلاش میریم.فراموش کردی؟ _متاسفانه باید کنسل بشه. _اما من خیلی دلم می...
  5. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل دوازدهم : قسمت سوم شیوا مطمئن بود با قهر و رفتاری که در پیش گرفته موجب شکنجه ی روحی فرهاد شده. از طرفی از التماس های فرهاد لذت می برد به همین سبب تا آن ساعت قهرش را نشکسته و در اتاق را که از داخل قفل کرده بود باز نکرده بود. او ناهارش را در دانشگاه و شام را به تنهایی در اتاق خواب صرف...
  6. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل دوازدهم : قسمت دوم شیوا با اندوه گفت: _من... من نمی تونم علتی برای پنهان کاریت پیدا کنم. نمی تونم حرفاتو باور کنم. _عذابم نده شیوا. خیلی خب. من معذرت می خوام فقط بگو چیکار کنم که باور کنی همیشه به تو وفادارمه؟ در همین هنگام صدای زنگ در بلند شد. شیوا با خشم خودش را از دستان فرهاد رها کرد...
  7. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل دوازدهم : قسمت اول شیوا دائم به ساعتش نگاه می کرد. کلاسورش را به دست گرفته و پلتویش را روی دست دیگری انداخته بود. فرهاد در حال پوشیدن پالتویش گفت: _شیوا چرا انقدر مضطربی عزیزم؟ شیوا پاسخ داد: _من اصلا مضطرب نیستم. _می خوای خودم برسونمت؟ _نه نمی خوام به این زودی برم. _پس چرا انقدر زود آماده...
  8. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل یازدهم : قسمت پنجم شیوا روی پله اه نشسته بود و به عقربه اهی ساعت چشم دوخته بود که صدای زنگ منزل بلند شد. یکی از خدمتکارها که مشغول نظافت بود در را باز کرد . شیوا از پله ها پایین رفت و با شنیدن صدای جان به سمت در رفت. جان از مقابل در اصلی که نرده ای شکل بود گذشت و خطاب به شیوا گفت...
  9. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل یازدهم: قسمت چهارم صدای زنگ تلفن شیوا را از خواب بیدار کرد. با رخوت از جا بلند شد و گوشی را برداشت و با خواب آلودگی گفت: _بله بفرمایید. جسیکا از آن سوی خط گفت: _سلام شیوا جان، می خواستم با فرهاد صحبت کنم. شیوا به فرهاد نگاه کرد و گفت: _فرهاد خوابه. _اه معذرت می خوام که از خواب بیدارت...
  10. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل یازدهم: قسمت سوم جان با لودگی گفت: _عجیبه! بالاخره یه بار احساس کردی که باید به خاطر لطف هایم به تو و همسرت می کنم، از من تشکر کنی. شیوا جلوی خنده اش را گرفت و گفت: _شاید اگه اون در خاوست احمقانه را از من نمی کردی... جان حرفش را قطع کرد و گفت: _هر دختری چند بار با این درخواست احمقانه...
  11. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    شب اگه تونستم یه قسمته دیگه هم میذارم فصل یازدهم : قسمت دوم صدای ضرباتی که به در نواخته شد باعث شد فرهاد از خواب بیدار شود. روی تخت نیم خیز شد و با خواب آلودگی گفت: _بله...؟ صدای خدمتگار از پشت در به گوشش رسید: _اقای دکتر امروز بیمارستان نمی روید؟ فرهاد نگاهی به ساعتش انداخت و سراسیمه از جا...
  12. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل یازدهم : قسمت دوم جان با کلافگی به ساعتش نگاه کرد، برف و بوران باعث ترافیک جاده شده بود. برف روب ها که برای پاکسازی جاده بودند خود عامل دیگری برای حرکت کند اتومبیل ها بودند. با حرکت ماشین جلویی جان هم راه افتاد. جسیکا که تا آن زمان ساکت بود پتو را بر روی سارا کشید و گفت: _چند ساعته...
  13. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل یازدهم : قسمت اول جان از پشت پنجره به بازش شدید برف نگاه کرد و گفت: _اگه با این برف و بوران پرواز فرود اضطرابی نداشته باشه باید خدا رو شکر کرد. فرهاد که از آمئن شیوا خوشحال و هیجان زده بود در حال پوشیدن پالتوش گفت: _جان انقدر پیش بینی های خوب نکن به اندازه ی کافی نگرانش هستم. هیچ وقت به...
  14. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل دهم : قسمت هشتم فرهاد عکس را روی میز قرار داد و برای برداشتن گوشی از جا برخاست. گوشی را برداشت و گفت: _بله بفرمایید. خان جان از آن سوی خط با تردید گفت: _فرهاد جان خودتی؟ فرهاد لبخندی زد و به زبان فارسی گفت: _سلام مادر، حالتون چطوره. _خوبم پسرم، حتما از خواب انداختمت. انجا باید دیر وقت باشه...
  15. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل دهم : قسمت هفتم فرهاد در اصلی را با کلید باز کرد و وارد شد. برقها تماما روشن بود. نگاهی به اطراف انداخت. جان آنجا را با سلیقه ی خودش مبله کرده بود. همه چیز را آماده کرده بود. آنجا منزلی نسبتا بزرگ با دو در اصلی بود. در شمالی به حیاط باز می شد و در جنوبی به کوچه ی پشتی راه داشت. سه در دیگر...
بالا