سلام.....
هنوز به طور جدي شروع نكردم...
شمال رفتم خوب شد....خورد و خوراكم يه كم منظم شد....
اين چند روزه هم درگيره كامپيوترمم ...دارم هاردشو خالي ميكنم.......
ولي گفتي نيما....
رفتم دانشگاه رو ديدم،همه ي دندونام ريخت !!!
كُلي عوض شده بود !
يه روزي ميرفتيم اونجا از دم در دانشگاه تا ته كلاس كه ميرفتيم بشينيم....با n در n+1 نفر سلام عليك ميكرديم....الان كه رفتم فقط 7-8 تا از بچه ها رو تو قهوه خونه ديدم........يه قهوه خونه كنار دانشگامونه....
دخترا فكر ميكردن ورودي جديدم !
همه رفته بودن!....كارشناسي ها كه از سال دوم هم اومده بودن....رفته بودن....
تو نيما هم غريب شديم !
يك ماه ديگه تو همين باشگاه هم غريب ميشيم.....
چقد نوشتم.....اولين باره كه پُر حرفي ميكنم ... ببخشيد