سلاام مشهدی نازنین خانم :دی
خوبین ک ان شاءالله؟ : )
اهووم خعلییی خوب بود ,, اما خاطراتش ادم رو دل تنگ تر میکنه
مثلا
ماه رمضون بود اونم دقیقا وسط تابستون توی اوج گرما ,, سرکار میرفتم خعلی هم کارمون سنگین بود طوری ک اونایی هم ک روزه نمیگرفتن زیر افتاب دووم نمی اوردن
چند شب قدر ک گذشت اراده ام سست شد ی روز اینقدر خسته شدم وسطای ظهر از تشنگی حال نداشتم دیگه تکون بخورم >> کارمون چون تو ارتفاع بود گنبد حرم معلوم بود گفتم یا امام رضا کمک کن امروزی رو ب غروب برسونم :|
غروب تصمیم گرفتم دیگه روزه نگیرم از فرداش:|
رسیدم خونه صاحب خونه امد و ی کارت دعوت داد برای افطاری فردا .....کجا؟ حرم؟
گفت دعوتین فردا افطاری حرم امام رضا .......................................
ی بغض ی عشق........
اون ماه رو کامل روزه گرفتم اما خدایی بعد از اون روز دیگه اینقدر سختی نکشیدم ی انرژی خاصی داشتم