mohammad m
پسندها
254

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • صداى فلوتِ موسيقىِ

    در هوا شناور است.

    زمان آن نيست كه فقط بنشيم و به فكر فرو رویم.

    شاخه ها

    به شور فرا رسيدن موسم گل مى لرزند،

    شبنم ها روى بيشه زارها نشسته اند.



    روى تارهاى بهم بافته پرىوارِ راهِ جنگل

    روشنايى و سايه يكديگر را حس مى كنند.

    سبزه بلند با گل هاى كاكل خود

    موج خنده را به آسمان مى فرستد،

    و من به افق خيره مى شوم، در جستجوى

    آهنگ خويش.



    اين آدم دربندى كه درون تو مدام غمگين است

    اين آدم دربندى كه درون تو

    مدام غمگين است و تشنه نور است، كيست؟

    سازِ او خاموش است،

    گرچه نَفَس زندگى، در هواى بيرون گسترده است

    چشم هايش بينا نيست،

    هر چند صبح آسمان را نورانى مى كند.



    پرنده ها از بيدارى تازه جنگل آواز سرداده اند

    نشاط زندگى تازه در رنگ گل ها آغاز شده،

    شب در آن سوى ديوار رنگ باخته است،

    با اين همه چراغى كه دود مى كند همچنان در خانه مى سوزد.

    آه دريغا، چرا بايد خانه تو و آسمان

    اين همه از هم جدا باشند.


    سلام
    ای بابا این چه حرفیه
    وای مرسی آقا محمد چه تصویر قشنگی
    راستش هنوز نه ,ول کنم نیست ,یکم سرم درد می کنه
    به هر حال ممنون
    واپسین غروب حیات
    آخرین نفس هایش را
    به جهان برزخ روانه می کرد
    نمی دانست که هست یا نیست
    زمان هشیاری
    از آخر کار خویش ، گله داشت
    صدای سوت قطار
    در غار برزخ پیچید
    در کوپه ی پر هیاهوی لحظات
    به خواب رفته بود عمیق
    ساعت هفت شب بود
    به ایستگاهش رسید ، به گونه ای دیگر
    پیاده شد
    و در هتل همان جهان اطاقی گرفت
    شماره ی اطاقش را وقتی خواهم دانست
    که در همان ایستگاه آخر پیاده شوم ،
    جوری دیگر
    فقط
    ساعتش را نمی دانم







    درخـشش تو مثـل آبشاری


    از بلندی های محال می ریزد


    در تخـیل پنجره ای است


    که هفـت آسمان در او جمع می شود


    من به مدد مهربانی تو


    و آفـرینه های این تخیل مفهوم


    در باغهای ناممکنی آواز می خوانم


    برای سنگهای پـرنده
    شب فرو می افتد
    و من تازه می شوم
    از اشتیاق بارش شبنم
    نیلوفرانه
    به آسمان دهان باز می کنم
    ای آفریننده ی شبنم و ابر
    آیا تشنگی مرا پایان می دهی؟
    تقدیر چیست؟
    می خواهم از تو سرشار باشم
    ...
    مرسی:gol:



    رها كنيد مرا ...


    نفس هايم ! بايستيد


    قدم هايم ! مجالم دهيد


    اشك هايم ! نباريد


    لب هايم ! بسته شويد


    مي خواهم بخوابم !


    خوابي عميق و آرام ...


    و جدا از بيهودگي ها ...


    مي خواهم بخوابم ...


    بار خداي من ...


    این بنده ی تو ...


    ...


    دگر نمي تواند ...


    و امشب عاشقانه آغوشت را طلب ميكند ...


    بار خداي من ...


    درياب این بنده ی ناتوانت را ...


    كه دگر توان هيچ ! ندارد ...
    خب خوشحالم که همچین چیزی رو می شنوم
    انشا الله همیشه خبر های خوش بشنوید
    سلام
    من یه خورده کارام زیاد شده واسه همین کمتر میام
    تو یه وقتی بگو با هم آنلاین شیم:w40:
    محمد اقا مدتیه به ندرت پست میزنید
    بهتر نیست فعالیتتونو از سر بگیرید
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا