mavi-mavi
پسندها
27

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دل شکسته بود ،راهی نداشت ، رفت و هیچ جای صحبتی نگذاشت


    فکر میکرد به سوی او میروم ، هر جا برود من مخالف او میروم


    در فکر او ننشسته ام ، تمام درهای خاطره ها را بر روی دلم بسته ام


    من برای خودم رفتم و او برای دلش ، بی خیال که هر چه آمد بر سرش


    نه لحظه ای که از او یادی کنم ، نه یک لحظه که فکر برگشتن کنم


    او ارزشی نداشت ، این دل من بود که نیاز به یک چیز داشت


    چیزی که در وجود او پیدا نمیشد ، یک سال هم باران می بارید


    بی محبتیها را از دلش نمیشست
    براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش
    چراغ خاموشین؟؟؟
    به منم یاد بده....
    خواهش...خواهش...
    نیازی نیست اطرافمون پر از آدم باشه …
    همون چند نفری که اطرافمون هستند ، آدم باشند کافیه !
    تلخ ترین قسمت زندگی اون جاییه آدم به خودش میگه :
    چی فکر می کردیم و چی شد !!
    مـــــــا،
    نســـــلی هستیم کــــه،
    بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را نگفتیـــــم…
    تایــــــپ کردیـــــــــم
    .
    مردم عوض شدن،
    زمونه عوض شده،
    میدونی؟ این روزها،
    وقتی با یه نفر دست میدی،
    بعدش باید انگشتات رو هم بشماری و ببینی که هر ۵ تا رو پس گرفتی یا نه!
    بالشت خودم را ترجیح میدهم،
    چرا که شانه های امروزی مثل بالشت های مسافرخانه اند،
    خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند!
    مـــــــا،
    نســـــلی هستیم کــــه،
    بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را نگفتیـــــم…
    تایــــــپ کردیـــــــــم
    .
    آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد
    بی آب ، دو هفته
    بی هوا ، چند دقیقه
    بی”وجـــدان”، خـیلی . . .
    متاسفانه خیلی !
    .
    .
    آدمــیزاد در حرف زدن هایش بی ملاحظه است … !
    وقتی میخواهد با منطق حرف بزند ؛ احساساتی میشود …
    وقتی از احساسش میگوید ؛ آرزوهایش لو میرود …
    وقتی از آرزوهایش یاد میکند ؛ حسرتش رو میشود …
    وقتی حسرتهایش را روشن میکند ؛ منطق میتراشد …
    و اینگونه گند میزند به همه ی روابطش …
    صبر کن سهراب ! قایقت جا دارد؟
    آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند …
    وای سهراب کجایی آخر ؟ … زخم ها بر دل عاشق کردن ، خون به چشمان شقایق کردند…
    ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش سیری چند ؟
    صبــــــــ ـــــــــر کن سهــــــــ ـــــــراب …!
    قایقت جا دارد؟ من را نیز با خود ببر ، اینجا عاشقی بین مردم مرده است . . .
    به چه میخندی تو ؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟
    به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟
    به چه میخندی تو ؟ نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟
    یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟
    به چه میخندی تو ؟ به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست ؟
    خنده دار است بخند . . .
    برهنه می آئیم
    برهنه می بوسیم
    برهنه می میریم
    با این همه عریانی
    هنوز قلب هیچکس پیدا نیست . . .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا