mani24
پسندها
36,402

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • به او بگویید دوستش دارم

    به او که قلبش به وسعت دریاییست

    که قایق کوچک دل من درآن غرق شده…

    به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نورو شعرو ترانه برد

    و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد…

    به او بگویید دوستش دارم

    به او که صدای پایش را میشنوم، به او که لحن کلامش را میشناسم

    به او که عمق نگاهش را میفهمم، به او که ............

    به او بگویید دوستش دارم











    دستانت را به دور گردنم حلقه کن .......بگذار لبهایمان همه ی فاصله ها را بردارند ..........

    پلکهایمان ...........نوازش کنند یکدیگر را .........ترنم هم اغوش بودنمان ..........در اسمان .....به دور از زمین .......

    در مکانی مملوء از عشق ........

    اسمان با احساسمان هم اوا میشود و ترنم عشق را با بارش باران مینوازد ..........زندگی من .....


    هــر روز یکــ جــور دوستــت دارم..

    یکــ روز مثـل ِ اولیـن روزی کـ ه بـرف مـی آیـد دوستـت دارم..

    یکــ روز مثـل ِ پیـدا کردن پـول توی جیـب لباس کهنــ ه دوستـت دارم..

    یکــ روز مثل پاستیـل خرسـی دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ کوچــ ه های شهر پـس از سـال تحویـل دوستــت دارم..

    یکــ روز مثـل ِ قــدم زدن در حیـاطِ خیـسِ بهــاریِ باغـی در شمـال، همراه با عطـرِ بهـار نارنـج دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ عیدیِ نــویِ عمــو بزرگــ ه دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ روزی که مشـق نـداشتیــم دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ لحظــ ه ی خانـه آمدنِ پدر از ســرِ کـار در روزهای کودکــی دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ داخـل ِ زنبیـل ِ مادربــزرگ دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ مِــ هِ جاده چالــوس دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل اولیـن نوشتـــ ه مـن به تـــو دوستــت دارم..

    یکــ روز هم مـثل ِ خــودت دوستــت دارم..




    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده

    فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

    اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

    باور نمیکنم اینک بی توام

    کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

    تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم

    در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

    دریـــا حســاب می بــرَد از اخــــم هــای ِ تو
    ابــروی ِ جــزر و مــد شده ات را نشــان بــده

    سخــت است وصف ِ معجــزه ی قرن بیست و یک
    قدری برای ِ از تو نوشــتن زمــان بــده!


    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/521380-ღ✿ღیاسین-عکاس-باشی-میشود-خخخخخخخخخღ✿ღ?p=7652714&viewfull=1#post7652714
    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده

    فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

    اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

    باور نمیکنم اینک بی توام

    کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

    تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم

    در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

    هــر روز یکــ جــور دوستــت دارم..

    یکــ روز مثـل ِ اولیـن روزی کـ ه بـرف مـی آیـد دوستـت دارم..

    یکــ روز مثـل ِ پیـدا کردن پـول توی جیـب لباس کهنــ ه دوستـت دارم..

    یکــ روز مثل پاستیـل خرسـی دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ کوچــ ه های شهر پـس از سـال تحویـل دوستــت دارم..

    یکــ روز مثـل ِ قــدم زدن در حیـاطِ خیـسِ بهــاریِ باغـی در شمـال، همراه با عطـرِ بهـار نارنـج دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ عیدیِ نــویِ عمــو بزرگــ ه دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ روزی که مشـق نـداشتیــم دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ لحظــ ه ی خانـه آمدنِ پدر از ســرِ کـار در روزهای کودکــی دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ داخـل ِ زنبیـل ِ مادربــزرگ دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ مِــ هِ جاده چالــوس دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل اولیـن نوشتـــ ه مـن به تـــو دوستــت دارم..

    یکــ روز هم مـثل ِ خــودت دوستــت دارم..


    دستانت را به دور گردنم حلقه کن .......بگذار لبهایمان همه ی فاصله ها را بردارند ..........

    پلکهایمان ...........نوازش کنند یکدیگر را .........ترنم هم اغوش بودنمان ..........در اسمان .....به دور از زمین .......

    در مکانی مملوء از عشق ........

    اسمان با احساسمان هم اوا میشود و ترنم عشق را با بارش باران مینوازد ..........زندگی من .....


    به او بگویید دوستش دارم

    به او که قلبش به وسعت دریاییست

    که قایق کوچک دل من درآن غرق شده…

    به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نورو شعرو ترانه برد

    و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد…

    به او بگویید دوستش دارم

    به او که صدای پایش را میشنوم، به او که لحن کلامش را میشناسم

    به او که عمق نگاهش را میفهمم، به او که ............

    به او بگویید دوستش دارم









    برای تو در هر خاطره ام نواخته ام و مینوازم حکایت دلدادگی را .....

    مجنون من .....فصل به فصل قصه ی مهتاب حدیث عشق من و توست .....

    برای از قلبم و احساسم در ترانه ام مینویسم ....


    دوستت دارم ...

    عشق من ...
    عشق من

    دستانت ......گرمی خورشید را دارد ...

    چشمانت ....پاکی اسمان را ...

    بزرگی قلبت به اندازه دنیا ...

    شانه های زنانه ات که مرا تکیه گاهی محکم است ...

    مرا ......

    چه نعمت بزرگی ست که تو را دارم ...

    شاهزاده ی من ...











    کاش می دانستی چقدر تو را دوست دارم....

    کاش می دانستی که تمام زندگی منی و بدون تو این زندگی برایم زیبا نیست...

    کاش می دانستی شب و روز ، لحظه به لحظه به یاد تو هستم

    ، با یاد تو زندگی می کنم و به عشق تو نفس می کشم عزیزم...

    کاش می دانستی چقدر برای من عزیزی ...

    اگر می دانستی هیچگاه خنجر سرد در این دل عاشقم فرو نمی کردی!

    اگر می دانستی هیچگاه طاقت دیدن اشکهای مرا نداشتی عزیزم!

    کاش می دانستی که تو تمام هستی منی و این دنیا را بدون تو نمی خواهم!

    عزیزم باور کن که دوستت دارم ، بیشتر از آنچه که تصور می کنی !

    باور کن این قلب عاشقم تنها به عشق تو می تپد و تنها یک نام

    و آن هم نام مقدس تو در آن حک شده است
    عشق من

    در اغوشت ارام میگیرم ....همه ی دلواپسیها و دلتنگی هایم را .....

    در اغوشت به باد میسپارم ....

    نگاهم را به سویت روانه میکنم ......

    تنم را به اغوشت وصله میزنم و تو را محو اغوشم میکنم ...

    کالبد وجودم را محصور صدای زمزه ی باران چشمانم میکنم ....

    سکوت درونم را به تن پوشی از جنس مهر در چشمانت تلاوت میکنم ...

    عاشقانه هایم را از قلبم برروی نگاهت حک میکنم ......

    تو را صدا میکنم ...

    سرود عشق زندگیمان را به اوای قاصدک های عاشق یکی میکنم ...

    تو را صدا میکنم ...

    انتظار را تماشای کوچه های تشنه قدمهایمان به سکوت وادار میکنم ......

    تو را صدا میکنم ....

    پس بخوان سکوت انتظار اغوشم را .......که چه بیتاب دلم تو را صدا میکند ......

    زندگی من ...

    و من هرگز نخواستم بدانی دلتنگی ام را .........

    من تو را به حقیقت نداشتم تنها در رویایی به تمامیت شیرین تورادر خود زندگی کردم ...

    حس ارامش را فقط به یاد تو بدست اوردم و یادت بخششی از تو برای من بود .....

    گرچه هیچگاه تو را نخواهم داشت اماخود راغرق نفسهایت خواهم کرد که هرنفست مرا از دوردستها

    نسیمی از ترنم زندگی باشد ...

    این دل همیشه به یادت خوشبخت است و زندگی میکند ....

    قبطه میخورم به هر انچه تو را میبیند و میشنودو تو را برای ابدیت دارد..



    هــر روز یکــ جــور دوستــت دارم..

    یکــ روز مثـل ِ اولیـن روزی کـ ه بـرف مـی آیـد دوستـت دارم..

    یکــ روز مثـل ِ پیـدا کردن پـول توی جیـب لباس کهنــ ه دوستـت دارم..

    یکــ روز مثل پاستیـل خرسـی دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ کوچــ ه های شهر پـس از سـال تحویـل دوستــت دارم..

    یکــ روز مثـل ِ قــدم زدن در حیـاطِ خیـسِ بهــاریِ باغـی در شمـال، همراه با عطـرِ بهـار نارنـج دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ عیدیِ نــویِ عمــو بزرگــ ه دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ روزی که مشـق نـداشتیــم دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ لحظــ ه ی خانـه آمدنِ پدر از ســرِ کـار در روزهای کودکــی دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ داخـل ِ زنبیـل ِ مادربــزرگ دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل ِ مِــ هِ جاده چالــوس دوستــت دارم..

    یکــ روز مثل اولیـن نوشتـــ ه مـن به تـــو دوستــت دارم..

    یکــ روز هم مـثل ِ خــودت دوستــت دارم..
    عشق من

    در اغوشت ارام میگیرم ....همه ی دلواپسیها و دلتنگی هایم را .....

    در اغوشت به باد میسپارم ....

    نگاهم را به سویت روانه میکنم ......

    تنم را به اغوشت وصله میزنم و تو را محو اغوشم میکنم ...

    کالبد وجودم را محصور صدای زمزه ی باران چشمانم میکنم ....

    سکوت درونم را به تن پوشی از جنس مهر در چشمانت تلاوت میکنم ...

    عاشقانه هایم را از قلبم برروی نگاهت حک میکنم ......

    تو را صدا میکنم ...

    سرود عشق زندگیمان را به اوای قاصدک های عاشق یکی میکنم ...

    تو را صدا میکنم ...

    انتظار را تماشای کوچه های تشنه قدمهایمان به سکوت وادار میکنم ......

    تو را صدا میکنم ....

    پس بخوان سکوت انتظار اغوشم را .......که چه بیتاب دلم تو را صدا میکند ......
    عشق من

    این برکه اب میداند که جاری قلبم به اب تورا روان احساس خود میداند ....


    این برکه میداند که من ارامشم را در اغوش تو دارم ...


    مگر میتوان دید و نشنیده گرفت سکوت لحظه های دلتنگی یار را ......


    من دلتنگم .......دلتنگ تو که اواز درونت مرا بی تاب تر از قبل به حکم فرمانی قلبش میخواند ....


    ای کاش بیایی ......و این فاصله را به حقیقت هم اغوشی مان تبدیل کنی ....


    دلم تو را میخواهد .......نگاهت را .....دستانت را ....


    چقدر بیتانم .........بدنم سست از تصور اغوش تو .......


    این تصور برای من حقیقتیست از قلبم .........که تو را برای من به محفل عاشقان میخواند ....


    زندگی من .....

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا