kajal4 Sep 25, 2010 در خزان به اندوختن واژه میپردازم بلکه در برگ ریزان قصیده مفصلی را رقم زنم برای دوست داشتنت... (شیرکو بی کس)
در خزان به اندوختن واژه میپردازم بلکه در برگ ریزان قصیده مفصلی را رقم زنم برای دوست داشتنت... (شیرکو بی کس)
Arman K Sep 25, 2010 سلام بایت تبریک عید ممنوم ببخشید که دیگه دیر شده و نمی شه تبریک گفت. بابت همه چی ازت متشکرم.
م م محممد آقا Sep 22, 2010 سلام خواهشا به این تایپیک سر بزنید نظرم بدین http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=206541
MAHDI.VALVE Sep 21, 2010 کژال جان من دارم میرم ناهار خیلی خوشحالم میکنی تو تاپیک دلنامه پست میزاری ممنون از لطفت فعلا خداحافظ
MAHDI.VALVE Sep 21, 2010 تو آلبومه پروفایلم گذاشته بودم ، برداشتم ماله 8 ماه پیش بود دو روز بود بعدش برداشتم دیشب اینو دیدم خوش اومد گفتم دوستام هم ببینن
تو آلبومه پروفایلم گذاشته بودم ، برداشتم ماله 8 ماه پیش بود دو روز بود بعدش برداشتم دیشب اینو دیدم خوش اومد گفتم دوستام هم ببینن
kajal4 Sep 19, 2010 همیشه سبز می خشکد... همیشه ساده می بازد... همیشه لشکر اندوه به قلب ساده می تازد... من آن سبزم که رستن را آخر تو بردی از یادم...
همیشه سبز می خشکد... همیشه ساده می بازد... همیشه لشکر اندوه به قلب ساده می تازد... من آن سبزم که رستن را آخر تو بردی از یادم...
kajal4 Sep 19, 2010 آنقدر شکسته ام که هیچ چیز نمیگویم... نه گله ایی... نه شکایتی... حتی رنجیدن هم از یادم رفته است...
arash62 Sep 18, 2010 کژال جان ممنون از توجهت ترجمه کار سختی اونم ترجمه شعر هر چند زبا اصلی خودت هم باشه سعی میکنم که ترجمه هاشو برات بزارم چه از خودم ویا هر منبعی
کژال جان ممنون از توجهت ترجمه کار سختی اونم ترجمه شعر هر چند زبا اصلی خودت هم باشه سعی میکنم که ترجمه هاشو برات بزارم چه از خودم ویا هر منبعی
kajal4 Sep 16, 2010 سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد؟ کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد؟ کجای قصه خوابیدی ...که من تو گریه بیدارم ...که هر شب هرررررم دستاتو به آغوشم بدهکارم...
سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد؟ کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد؟ کجای قصه خوابیدی ...که من تو گریه بیدارم ...که هر شب هرررررم دستاتو به آغوشم بدهکارم...
kajal4 Sep 16, 2010 یه حسی از تو در من هست که میدونم تو رو دارم واسه برگشتنت هر شب درها رو باز میذارم...
kajal4 Sep 16, 2010 کاش میشد همه سکوتم را برایت بنویسم تا بدانی ... این مثنوی نانوشته...چقدر حرف برای گفتن دارد