jangi123
پسندها
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • دقت کنید این تله کینزی است نیروی ذهن حتی جای دست ها هم میگیرد

    مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛
    کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...

    کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ،
    آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند ...
    مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛
    کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...

    کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ،
    آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند ...
    " به تعظیم مردمان زمانه اعتماد مکن !!
    تعظیم آنها مانند خم شدن دو سر کمانی است که هر چه به هم نزدیکتر شوند ؛ تیرش کشنده تر خواهد بود "



    خیلی از ماها، موندیم پای کسی که ذره ای ارزش موندن نداشت ...
    و هیچوقت نفهمید دوست داشتن یعنی چی !!
    خیلی از ماها ساختیم با بدیها و خوبی هایِ یه آدم ،
    که به همه چیز فکر میکرد الاّ به ما !
    برای همه وقت داشت الاّ برای ما !
    خیلی از ماها گذشتیم، از بدترین خطای بهترین آدمهایِ زندگیمون ،
    همون کسانی که توی سختترین شرایط تنهامون گذاشتن !
    خیلی از ماها بودیم، وفادار به کسی که،
    به همه پایبند بود الاّ ما که براش میمردیم !!
    خیلی از ماها شکستیم، بخاطر کسی که هیچوقت نفهمید تعهد،
    دوست داشتن و گذشتن ینی چی !!!
    خیلی از ماها مدتها پیش مُردیم،
    توو سکوتی که هیچوقت هیچ کس هیچ جوره درکش نکرد...
    اگــــر کسی را نداشتــــی کـــه به او فکر کنــــی
    به اسمان بیندیش
    زیرا در آن کســـــــی هســــت که به تو مــــــی اندیشد
    بــــــانـــــــو!!
    سآدگــﮯ رآ زیـــور خویــش سـآز
    . . . تـآ محتــآج نـــگآه دیــگرآن نبآشــــﮯ

    چــرآ که زنــآن جـــلوه گــر، فقیـــر نگآه دیگرآننـــد . . .



    ماهی شیشه ای
    ♥•٠·
    سبحان الله ! . . ♥ او هر چه بخواهد میآفریند
    خدا بر هر چیزی توانا است
    أَنَّ اللَّهَ عَلی كلِّ شیءٍ قَدِیرٌ



    خجالت نکش..
    اینجوری هم به من نگاه نکن...
    تو در چشمان من از تمام فرشته های دنیا زیبا تری...
    حتی با ..
    این لباس کهنه ...
    با این دستهای چروک و سرما زده ..
    لبخند بزن عروسک من...
    سهم تو از دنیا لقمه ی کوچکی است که در دست داری.
    حکم اعدام بود ......

    اعدامی لحظه ای مکث کرد و بوسه برطناب دار زد ......

    دادستان گفت : صبرکنید .....

    زندانی این چه کاریست؟؟!!

    زندانی خنده ای کرد و گفت : بیچاره طناب .... نمیذاره زمین

    بیوفتم...... ولــــی ......

    آدما بدجوری زمینم زدند .........!
    چه زیبا میشد اگر فقط میتوانستیم بخندیم

    به همه چیز.........

    به زندگی...........

    به بد شانسی ها.....

    به باخت ها.............

    به غم ها.............

    به همه چیز بخندیم.....

    چون بالاخره یه روز مرگ میاد سراغمون ....

    و همه چیز تموم میشه....

    اون موقع میگیم دیدی تموم شد ؟!؟!
    نـﮧ نمـﮯدآنـﮯ !

    هیچکس نمـﮯدآند. . .

    پشت این چهره ی آرام در دلم چـﮧ مـﮯگذرد...

    نمـﮯدآنـﮯ !

    کسی نمـﮯدآند. . .

    این آرامش ظاهــر و این دل نـا آرام ،

    چقدر خستـﮧ ام مـﮯکند . . .
    " هیچ گاه "

    به خاطر " هیچ کس "

    دست از " ارزشهایت " نکش؛

    چون ... زمانی که آن فرد از تو دست بکشد؛

    تو می مانی و یک " منِ " بی ارزش ...!
    کجا بودنم را ، نمی دانم
    اما خستگی گذر از بیابان را حس می کنم...


    بالاخره یاد می گیری

    از یک دوستت دارمِ ساده، برای دلت یک خیالِ رنگارنگ نبافی...

    که رابطه یعنی بازی و اگر بازیگری نکنی، می بازی...

    که داستان های عاشقانه، از یک جایی به بعد رنگ و بوی منطق به خود می گیرند...

    که سر هر چهار راهِ تعهد، یک هوسِ شیرین چشمک می زند...

    یاد می گیری

    .. که خودت را دریغ کنی تا همیشه عزیز بمانی...

    که آدم جماعت چه خواستن های سیری ناپذیری دارد...و چه حیله هایی برای بدست آوردن...

    که باید صورت مسئله ای پر ابهام باشی، نه یک جوابِ کوتاه و ساده...

    که وقتی باد می آید باید کلاهت را سفت بچسبی، نه بازوی بغل دستی ات را...

    روزی می فهمی

    در انتهای همه گپ زدن های دوستانه، باز هم تنهایی...

    و این همان لحظه ای ست

    که همه چیز را بی چون و چرا می پذیری

    با رویی گشاده

    و لبخندی که دیگر خودت هم معنی اش را نمی دانی !!!..............



    خودت باش

    به اعتبار شانه ای اشک نریز

    به اعتبار هر اشکی شانه نباش

    آدمی به خودی خود نمی افتد اگر بیفتد از همان سمتی می افتد

    که تکیه کرده است...



    آدمی را دیدم
    با سایه خود درد ودل میکرد...

    چه رنجی میکشد او
    وقتی هوا ابریست...!



    حسرت واقعی را آن روز می خوری
    که می بینی به اندازه سن و سالت زندگی نکرده ای ..
    خدا پرسید: میخورید یا میبرید؟و من گرسنه پاسخ دادم:میخورم,چه میدانستم لذت ها را می برند و حسرت ها را می خورند.....
    دکترشریعتی
    هــــمیشه یادت باشه ، اگه گـــــدا دیدی
    هیچوقت تو دلت نگـــو راست مـــیگه یا دروغ…بـــدم یا ندم…آدم خوبیه یا بدیه
    چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خــــــدا
    خدام تو دلش این ســـــوالا رو از خودش نپـــــــــرسه
    چشماشو ببنده و بهـــت بده…
    خـــداونـدا . . . ! اراده ام را بـه زمـــان کــودکــی ام بـازگــردان ،
    همــان زمــان کـه بــرای یـکــبـار ایـستـادن ، هـــزار بـار می افــتـادم
    امـا نـا امــیـد نـمی شــدم . . .



    وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد تا مرا به دنیا بفرستد.
    گفت :جایی که می روی مردمی داردکه می شکنندت !
    نکند غصه بخوری , تو تنها نیستی....
    توی کوله بارت عشق می گذارم که بگذری.
    قلب می گذارم که جا بدهی.
    اشک می دهم که همراهیت کند.
    و مرگ ....که بدانی بر می گردی ......
    آیت الله ناصری می فرمودند :
    درکودکی به همراه پدرم رفته بودیم جهت چیدن گندم .دیدیم که زنبوری دانه ی گندمی را برداشت ورفت چندی بعد دو مرتبه زنبور گندمی دیگر برداشت و رفت .کنجکاو شدیم که خوراک زنیور گندم نیست پس گندمها را کجا میبرد!
    به دنبال زنبور رفتیم تا به دیوار گلی رسیدیم که در شکاف ان دیوار کبوتری کوربود که زنبور گندمها را برای او میبرد ..
    حالا در مورد رزق من وشما آیا خداوند بیخیال است؟؟!
    همه چیز خواستنی است

    اگر بخواهی به سویت می آید ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا