I
پسندها
31

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • صداى فلوتِ موسيقىِ

    در هوا شناور است.

    زمان آن نيست كه فقط بنشيم و به فكر فرو رویم.

    شاخه ها

    به شور فرا رسيدن موسم گل مى لرزند،

    شبنم ها روى بيشه زارها نشسته اند.



    روى تارهاى بهم بافته پرىوارِ راهِ جنگل

    روشنايى و سايه يكديگر را حس مى كنند.

    سبزه بلند با گل هاى كاكل خود

    موج خنده را به آسمان مى فرستد،

    و من به افق خيره مى شوم، در جستجوى

    آهنگ خويش.



    اين آدم دربندى كه درون تو مدام غمگين است

    اين آدم دربندى كه درون تو

    مدام غمگين است و تشنه نور است، كيست؟

    سازِ او خاموش است،

    گرچه نَفَس زندگى، در هواى بيرون گسترده است

    چشم هايش بينا نيست،

    هر چند صبح آسمان را نورانى مى كند.



    پرنده ها از بيدارى تازه جنگل آواز سرداده اند

    نشاط زندگى تازه در رنگ گل ها آغاز شده،

    شب در آن سوى ديوار رنگ باخته است،

    با اين همه چراغى كه دود مى كند همچنان در خانه مى سوزد.

    آه دريغا، چرا بايد خانه تو و آسمان

    اين همه از هم جدا باشند.


    واپسین غروب حیات
    آخرین نفس هایش را
    به جهان برزخ روانه می کرد
    نمی دانست که هست یا نیست
    زمان هشیاری
    از آخر کار خویش ، گله داشت
    صدای سوت قطار
    در غار برزخ پیچید
    در کوپه ی پر هیاهوی لحظات
    به خواب رفته بود عمیق
    ساعت هفت شب بود
    به ایستگاهش رسید ، به گونه ای دیگر
    پیاده شد
    و در هتل همان جهان اطاقی گرفت
    شماره ی اطاقش را وقتی خواهم دانست
    که در همان ایستگاه آخر پیاده شوم ،
    جوری دیگر
    فقط
    ساعتش را نمی دانم







    درخـشش تو مثـل آبشاری


    از بلندی های محال می ریزد


    در تخـیل پنجره ای است


    که هفـت آسمان در او جمع می شود


    من به مدد مهربانی تو


    و آفـرینه های این تخیل مفهوم


    در باغهای ناممکنی آواز می خوانم


    برای سنگهای پـرنده
    شب فرو می افتد
    و من تازه می شوم
    از اشتیاق بارش شبنم
    نیلوفرانه
    به آسمان دهان باز می کنم
    ای آفریننده ی شبنم و ابر
    آیا تشنگی مرا پایان می دهی؟
    تقدیر چیست؟
    می خواهم از تو سرشار باشم
    ...
    رها كنيد مرا ...


    نفس هايم ! بايستيد


    قدم هايم ! مجالم دهيد


    اشك هايم ! نباريد


    لب هايم ! بسته شويد


    مي خواهم بخوابم !


    خوابي عميق و آرام ...


    و جدا از بيهودگي ها ...


    مي خواهم بخوابم ...


    بار خداي من ...


    این بنده ی تو ...


    ...


    دگر نمي تواند ...


    و امشب عاشقانه آغوشت را طلب ميكند ...


    بار خداي من ...


    درياب این بنده ی ناتوانت را ...


    كه دگر توان هيچ ! ندارد ...
    پنجره ی چشمهامان را می گشاییم
    با قلب هامان نگاه می کنیم
    و سپس عشق
    و سپس رنج و صبر
    و شکستن در خون خویش
    و بدین سان
    ما برای گسترش عشق
    به دنیا می آییم
    و از دنیا می رویم
    ...
    جواب همه اين سوالات به دلخواه شماست اما خوشحال ميشوم جوابهاش را بدونم
    1-اهل كجا هستيد
    2-شغلتون چي هست
    3-هدفتون از شركت توي اين باشگاه
    4- اگه فضولي نيست ميخوام بيشتر باهاتون آشنا بشم
    شما در پاسخ دادن مختاريد ولي خوشحال ميشم بيشتر باهم در ارتباط باشيم
    راستش قبل از اینکه شما بفرمائید من نگاه کردم منتها پیامی از شما که حاوی سئوال باشه رو پیدا نکردم
    لطف بفرمائید و مجدد سئوالتون رو مطرح بفرمائید
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا