hoolooo
پسندها
252

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • :biggrin:نه با با ..............من کجا بنز کجا .........حتما هم گفتم مرسدسه..........:biggrin:...

    اشتباه شده حتما:biggrin:
    سلام
    مرسی از پیام تسلیتت!
    سعی می کنم بهش فکر نکنم اصلا....:w05:
    روزگار خیلی بی رحم شده!
    کاری نکردم دادا

    بابا استون مارتین
    تو تالار خودرو میبینمت
    تو هر صفح که عکس مورد نظرت اونجاست . برو رو عکس و کلیک راست و بزن از تو منوی باز شده گزینه copy image location انتخاب کن او وقت بیا تو او آدرس past کن
    سلام هلو جان کاری نکردم. بالای این قسمتی که پیام می نویسیم یک گزینه هست که زرده وقتی روش واستی مینوسه قراردادن تصویر انتخابش می کنی و آدرس عکس تو وارد می کنی.
    بهشت و جهنم
    روزي يك مرد روحاني با خداوند مكالمه اي داشت (( خداوندا ! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شكلي هستند ؟ ))
    خداوند او را به سمت دو در هدايت كرد و يكي از آن ها را باز كرد
    مرد نگاهي يه داخل انداخت ، درست در وسط اتاق يك ميز گرد بزرگ وجود داشت كه وري آن يك ظرف خورش بود ، كه انقدر بوي خوبي داشت كه دهانش آب افتاد ، افرادي كه دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند ، به نظر قحطي زده مي آمدند ، آن ها در دست خود قاشق هايي با دسته بسيار بلند داشتند كه اين دسته ها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هر كدام از آن ها به راحتي مي توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمايند ، اما از آن جايي كه اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود ، نمي توانستند دستشان را بر گردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند .
    مرد روحاني با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آن ها غمگين شد ،
    خداوند گفت : تو جهنم را ديدي ، حال نوبت بهشت است ،
    آن ها به سمت اتاق بعدي رفتند و خدا در را باز كرد ، آن جا هم دقيقا مثل اتاق قبلي بود ، يك ميز گرد با يك ظرف خورش روي آن و افراد دور ميز ، آن ها مانند اتاق قبل همان قاشق هاي دسته بلند را داشتند ، ولي به اندازه كافي قوي و چاق بوده ، مي گفتند و مي خنديدند ،
    مرد روحاني گفت : خداوندا نمي فهمم !؟
    خداوند پاسخ داد : ساده است ، فقط احتياج به يك مهارت دارد ، مي بيني ؟ اين ها ياد گرفته اند كه به يك ديگر غذا بدهند ، در حالي كه آدم هاي طمع كار اتاق قبل تنها به خودشان فكر مي كنند !
    هنگامي كه موسي فوت مي كرد ، به شما مي انديشيد ،
    هنگامي كه عيسي مصلوب مي شد ، به شما فكر مي كرد ،
    هنگامي كه محمد وفات مي يافت نيز به شما مي انديشيد
    گواه اين امر كلماتي است كه آن ها در دم آخر بر زبان آورده اند ،
    اين كلمات ازاعماق قرون و اعصار به ما يادآوري مي كنند كه يكديگر را دوست داشته باشيم ، به همنوع خود مهرباني نماييد ، كه همسايه ي خود را دوست بداريد ، زيرا كه هيچ كس به تنهايي وارد بهشت ( ملكوت الهي ) نخواهد شد .


    يا حق
    حرف دلمو زدم.رويا هم بخشي از افكارو احساس آدمه.كه وجود داره اما كمي با ديده ها مغايرت داره.
    سلام
    خوندم دو دور!
    بازم می خونم .... مرسی که یادم بودی!
    دارم دنبال یه عکس می گردم!
    راستی شما دخترین یا پسر؟
    به آواتارتون میاد پسر باشین اما اسمتون یخورده دخترونس
    اما در کل فکر کنم پسر باشین
    درسته؟
    سلام
    مرسی
    وفق مراد که نه اما خوب هرجوری هست میگذره دیگه...
    شما خوبین؟
    رانندگی با سرعت خفن؟
    من با ماکسیما تا 240 اومدم شما چند تا؟ پراید 180 و مسیر مشهد تا تهران و با زانتیا در 6 ساعت
    به منظور گپي دوستانه و تجديد قواي شما عزيزان و شروعي دوباره در جهت اعتلاي تالار هنر و ادبيات ، محفلي دوستانه در كافه نادري در روز شنبه راس ساعت 11 شب برپا ميگردد.
    اميد است با حضوري گرم و صميمانه و پرشور ، شادي بخش محفل بي رياي ما باشيد.
    امیدوارم این یکی رو که فکر کنم آخریشه از بقیه بهتر بدی
    من هم میگم ورقت طلایی
    سلام
    ...
    شعر نو نذاشتم؟؟؟...ای وای نکنه تو تاپیک شعر نو چیز دیگه گذاشتم؟...شرمنده...ادیتش میکنم..
    ممنون
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا