termah Jan 6, 2013 سلام عزیزم ممنون بابت درخواستتون و شرمنده تبریک نگفتم سرم شلوغه .مدیریتتون مبارک .ایشالا همیشه شاد و موفق باشید
سلام عزیزم ممنون بابت درخواستتون و شرمنده تبریک نگفتم سرم شلوغه .مدیریتتون مبارک .ایشالا همیشه شاد و موفق باشید
onia$ Jan 6, 2013 سلام عزیزم غزل جان من چند تا نظریه جد زده بودم بعد اومدم یه تای÷ک نظریه های مدیریت زدم میشه زحمت بکشی اونارو انتقال بدی ممنون شاغلین محترم آیا از شغل خود راضی هستید؟چرا؟! انتظار شما از مدیران اینده چیست؟!
سلام عزیزم غزل جان من چند تا نظریه جد زده بودم بعد اومدم یه تای÷ک نظریه های مدیریت زدم میشه زحمت بکشی اونارو انتقال بدی ممنون شاغلین محترم آیا از شغل خود راضی هستید؟چرا؟! انتظار شما از مدیران اینده چیست؟!
Tom Cruise Jan 5, 2013 بله چشم قول میدم تکرار نشه خانم مدیر به ما سخت نگیر ما برقیا زیاد قانونارو نمیخونیم یه نکته کوچولوهم بود که بهش توجه کردم شما همش نیم ساعته قانونو نوشتید ولی چشم هرچی خانم مدیر بفرمایند من کلا خانم مدیرارو دوست دارم هم شما هم پارمهرو
بله چشم قول میدم تکرار نشه خانم مدیر به ما سخت نگیر ما برقیا زیاد قانونارو نمیخونیم یه نکته کوچولوهم بود که بهش توجه کردم شما همش نیم ساعته قانونو نوشتید ولی چشم هرچی خانم مدیر بفرمایند من کلا خانم مدیرارو دوست دارم هم شما هم پارمهرو
رزیتا جون$ Jan 5, 2013 http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.p...68#post5884068 http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.p...D8%AF%D8%9F%29
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.p...68#post5884068 http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.p...D8%AF%D8%9F%29
aria_survey87 Jan 3, 2013 گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد بیتو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد دردِ دل با سایهی دیوار آرامم نکرد خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد سوختم آنگونه در تب، آه از مادر بپرس دستمالِ تببُر نمدار آرامم نکرد ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد بیتو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد دردِ دل با سایهی دیوار آرامم نکرد خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد سوختم آنگونه در تب، آه از مادر بپرس دستمالِ تببُر نمدار آرامم نکرد ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد