لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام , مستم
باز می لرزد دلم , دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را , تیغ
های ! نپریشی صفای زلفکم را , دست
و ابرویم را نریزی دل , ای نخورده مست
لحظه دیدار نزدیک است ..
در درون من همیشه دو ابله وجود داشته است، یکی بجز ماندن در مکانی که هست هیچ نمیخواهد و دیگری تصور میکند که در آیندهٔ نزدیک، زندگی ممکن است اندکی کمتر سهمگین باشد
مرغ مهتاب
می خواند.
ابری در اتاقم می گرید.
گل های چشم پشیمانی می شکفد.
در تابوت پنجره ام پیکر مشرق می لولد.
مغرب جان می کند،
می میرد.
گیاه نارنجی خورشید
در مرداب اتاقم می روید کم کم
بیدارم
نپنداریدم در خواب
سایه ی شاخه ای بشکسته
آهسته خوابم کرد.
اکنون دارم می شنوم
آهنگ مرغ مهتاب
و گل های چشم پشیمانی را پرپر می کنم.
درود به دوست خوب و مهربان
طي اخرين بازدید از شيرخوارگاه يكي از بچه ها براي عملش نياز به 300هزارتومان پول داره
دوست گم شما هم بیا و یک کمک کوچولو بکن به این دوست کوچکمون .
با سپاس فراوان