Engineer NAJMEH
پسندها
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گزارش ترسناک و لحظه به لحظه بعد از خوردن یک نوشابه!!



    اشکال نداره قربونت برم..............
    همین که به یادمی ممنون..........منم سر یه پروژم وقت ندارم ..........دلم برات تنگیده.........راستی تولدت مباااااااااااااااااااارک
    سلاااااااااااااااام نجمه جان؛خوبی؟؟؟؟چقدر خوشحال شدم وقتی پیامت رو دیدم D:
    هممون انتقال داده شدیم به این سایت انگار ;)
    :heart:سلام مهندس
    احوال شما؟
    از اینکه یه هم دانشگاهی دیگه رو در باشگاه میبینم خیلی خوشحالم:heart::gol::heart:
    :w11::w33::w32::w42:
    سلام دوست عزیز
    ببخشید می خواستم از شما دعوت کنم تا با من همکاری کنید
    می خواستم خواهش کنم تا تو انجمن خودتون هم عضو بشید و فعالیت کنید
    خوشحال میشیم تا از تجربیات شما استفاده کنیم
    اگر فعال باشید باعث افتخار تا شما را مدیر یکی از انجمن ها که توش تخصص دارید بکنم

    ممنون
    http://eng-society.com
    سلام
    FOOD AS MEDICINE
    سلامتی خودتون رو با خوردن حفظ کنید.
    شاد باشید.

    سال نو و بهاري نو را ، فرصتي نو براي تازه شدن و باز نگريستن
    بر چگونه زيستن ببينيم !

    براي وجود نازنينت در اين فرصت نو شوري نو براي ساختن
    و بهتر زيستن آرزو مي كنم .
    [IMG]

    اميدوارم هميشه سلامت و سرزنده و مهربان و روشن بين باقي بماني
    عيد است و دلم آمده مهمانى تو

    نوروز بود بزم چراغانى تو

    با دست تهى آمده ام پيش تو باز

    باران و گل و بهار ارزانى تو



    هنگام دل آرايى ما امروز است ،

    هنگامه ى عاشقان هستى سوز است،

    اين مسلک هر لاله ى بزم افروز است ،

    هر روز که عاشقى کني نوروز است!

    [IMG]

    پیشا پیش سال 89 مبارک و میمون باد!
    دوستتون دارم !
    پسر شاد !
    *جمع بندی برنامه موسسه خیریه ویژه عید نوروز*
    خوشحال میشیم توی شادی کوچولوها سهیم باشی
    خدا گفت: زمین سردش است.چه کسی میتواند زمین را گرم کند؟
    لیلی گفت:من.
    خدا شعله ای به او داد.لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
    سینه اش آتش گرفت.
    خدا لبخند زد.لیلی هم.
    خدا گفت :شعله را خرج کن.زمینم را به آتش بکش.
    لیلی خود را به آتش کشید.خدا سوختنش را تماشا میکرد.
    لیلی گر میگرفت.
    خدا حظ میکرد.
    لیلی میترسید.میترسید آتش اش تمام شود.
    لیلی چیزی از خدا خواست.خدا اجابت کرد.
    مجنون سر رسید.مجنون هیزم آتش لیلی شد.
    آتش زبانه کشید.آتش ماند.زمین خدا گرم شد
    خدا گفت:اگر لیلی نبود زمین من همیشه سردش بود...
    شعر طنز رياضي
    رياضي درس خشک و درس سردي است......................رياضي بهر ما همچون نبردي است

    نبردي کاندر آن تيغت مداد است.......................حريف و دشمنت مشق زياد است

    نبردي کاندر آن خونت نريزند........................ولي صفرت به رنگ خون نويسند

    به ميدان نبردش چون نهي پا.......................نگاهت را بگرداني به هرجا

    به هر سو بهر قتلت ايستاده..........................چهل فرمول تابع هاي ساده

    به مشرق خيل خطهاي عمودي ........................به مغرب شصت و دو سور وجودي

    براکت اين طرف با قدر مطلق.........................در آن سو حد و انتگرال و مشتق

    دو صد لعنت بر ا ين اقوام سينوس........................به تانژانت و کتانژانت و کسينوس

    که فرمولهاي آن بي حد و بي حصر.........................بود در صورت و در مخرج کسر

    خلاصه مي کنکم ديگر کلامم.........................قبولش مي کني يا نه ندانم

    به ميدان پا منه کارت خراب است......................دراينجا نمره بيست چون سراب است


    برای خوندن شعر های طنز بیشتر به وبلاگم بیا
    http://mojaradi4u.blogfa.com/
    yes ها والو
    no نه كاكو
    realy ها آ
    oh my god يا ابل ففضل
    why؟ بري چي چي؟
    am i right؟ مي نه؟
    bye كاري نداري؟

    ديكشنري شيرازي
    فرشته بیکار
    روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می کند.هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
    مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
    مرد پرسید: شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
    مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
    فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
    مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
    فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکر
    سلام نجمه خانم.
    بابا شاگرد اول:) . میبینم که امتحانارو ترکوندی و همه را با نمرات بالا پاس کردی.
    انشالله همیشه توی زندگیت موفق باشی. :gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا