elnz
پسندها
132

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • لحظه های تنهایی چه دیر میگذرد...
    دلم را به درد می آورد و مرا از زندگی خسته میکند...
    آهنگی به سبک سکوت و یک غم بی پایان در قلب تنهایم.
    چه دیر میگذرد این لحظه های سرد...
    دیر میگذرد و اعماق دلم را میسوزاند....
    حال و هوای این لحظه ها به رنگ غروب است...
    آه که چقدر این دنیا سوت و کور است.....
    گاهی وقتها فکر می کردم که همیشه پایان، آدم را به سمت یک آغاز می کشاند ...
    اما وقتی دلم شکست، وقتی صدای شکستن دلم را شنیدم...
    و تا چشم گشودم دیدم، که کوه غرورم پر شده از شکسته های آیینه آینده روشن ...
    وقتی دیدم چگونه پا روی دلم گذاشت، از اوجِ غرور به قعرِ دلتنگی سقوط کردم ...
    وقتی که بوی خاک خیس و سرمای لطیف،که از درز پنجره سکوتم،گونه دلم را نوازش می داد و دل سنگی احساسم با اولین بارش غربت شکست...
    باور کردم که همیشه یک پایان انسان را سمت آغازی دیگر نمی کشاند ...
    گاهی باید پایان را آموخت اما بی آغازی دیگر ...
    گاهی باید در پایان،زندگی کرد و از پشت پنجره پایان به خاطرات گذشته نگریست .....
    میدانی دیشب در عمق تنهایی هایم
    در سکوت پایان ناپذیر اتاقم
    دلم برای خودم سوخت و خاکستر شد...
    برای دلی که هیچ ظلمی نکرد و هیچ جفایی نکرد و هیچ کس را نیازرد...
    اما خود ظلم و جفا دید و شکست و خرد شد...
    برای دلی که میدانست نباید دل ببندد
    اما بست.آخر چراااااااااااا......؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بیا آخرین شاهکارت را ببین!!!
    مجسمه ای با چشمانی باز...
    خیره به دوردست...
    شاید شرق،شاید غرب...
    مبهوت یک شکست...
    مغلوب یک اتفاق...
    مصلوب یک عشق...
    مفعول یک تاوان...
    خرده هایش را باد دارد میبرد و او فقط خاطراتش را محکم بغل گرفته...!!!
    بیا آخرین شاهکارت را ببین!!!
    مجسمه ای ساخته ای به نام ((من)).
    شب بود باران نمی بارید…شکوفه لبخند نمی زد…
    اولین شب بود و پی اش هزار شب...از آسمان برف می آمد و تو نگاهت را در کوله باری خواستنی گذاشتی و عزم رفتن کردی…
    فاصله ی نگاه تو تنها به اندازه ی یک نت بود…
    دیگر اشک هایم هم برایت حرمت نداشت…
    به پنجره،((ها)) کردم…
    چقدر برف…!!!!!!!!!!!((عزیز امشب نرو! برف هم بهانه ای است برای نرفتتنت))
    و تو ،ساده حتی بی هیچ لبخندی یا حتی کلامی رفتی…و امروز فردای دیشب…
    عجب فاصله ی نگاهمان را زیاد کردی...!!!
    هر بار که کودکانه دست کسی را گرفتم،گم شدم !!
    ترس من از گم شدن نیست !!
    از دستی است که بی بهانه رهایم کند !!!!!
    رویاهایم را با حقیقت زندگی گره نمیزنم
    انتظار ابی ترین روزها را میکشم
    نباید شکست خورده و مغلوب،با بغضی در گلو
    از پشت پنجره،غروب آفتاب را نظاره گر باشم...
    نباید در حسرت شهد شیرین زندگی،ثانیه ها را به ساعت ها تبدیل کنم و بی آرزو خواب فرداها را ببینم...
    گرچه روبه رویم دریچه ای هست که کلیدش را سهم من ندانستند
    اما در برابرطوفان حوادث فقط میتوانم بر شانه های خسته ی خودم تکیه کنم تا زمین صدای شکستنم را نشنود...
    برای رهایی،پر پروازی ندارم اما احساسم به من می گوید:
    فردا همان رویایی است که دیروز در آرزویش بودم...
    خدایا!!!
    خسته ام،درمانده در گذر عمر!!
    راه گریزی برایم نمانده است جز چنگ زدن به رشته پر محبت تو...
    رهایم مکن...
    خدایا در این تنهایی بگذار برای تو بمانم و نیازم را برای تو بخوانم...
    من غریبه نیستم و ناله هایم با تو از سر حسرت و گناه است...
    به آسمانت سوگند می میرم اگر به فریادم نرسی...
    در این ظلمت،پروانه ی وجودم را به باغ یادت پر می دهم...
    مرا سیراب کن از مهر بی پایانت
    یاد سهراب بخیر ... چه زیبا گفت ...

    نه تو می مانی و نه اندوه
    و نه هیچ یک از مردم این آبادی...
    به حباب نگران لب یک رود قسم،
    و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
    غصه هم می گذرد...
    آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
    لحظه ها عریانند !
    به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز...
    آرزوهایی در زتدگی هست که باید از آن ها گذشت...
    گاهی باید آرزوهایت را
    مثل قاصدک بگذاری
    کف دست
    و بسپاریشان به دست باد
    تا بروند و
    سهم دیگران شوند...
    ...زندگی...
    زندگی انقدر ارزش دارد که به خاطر آن از همه هستی خود مایه بگذاریم تا قصری باشکوه از مهربانی،محبت،عشق و دوستی بنا کنیم و زندگی آنقدر بی ارزش است که نباید به خاطر آن دلی را بیازاریم و برای رسیدن به قله های فانی دنیا دست به هر کاری بزنیم...
    تا وقتی که سرت را بالا میگیری،توی آسمان شب،نگاهت به جای دیدن ماه به طرف ستاره ها کشیده میشه.هزاران هزار ستاره...
    کدامین ستاره به تو چشمک میزند؟؟ستاره ای کم نور یا ستاره ای پرفروغ؟؟دنبال ستاره ای باش که چشمکش تنها برای توست و تنها برای تو نور می تاباند...
    از چشمک های ممتد و پیاپی ستاره های بزرگ و نورانی بپرهیز.آن ستاره به همه مینگرد و همه به آن مینگرند...
    دنیا!!
    بازی هایت را سرم در اوردی...
    گرفتنی ها را گرفتی...
    دادنی ها را "ندادی"...
    حسرت ها را کاشتی...
    زخم ها را زدی...
    دیگر بس است،چیزی نمانده...
    بگذار اسوده بخوابم...
    محتاج یک خواب راحتم.....
    کودکی که میداند گریه های مادرش و دست های پینه بسته پدرش
    و حتی گرسنگی اش همه از بی پولیست،
    چگونه در مدرسه بنویسد:
    علم بهتر از ثروت است!!!!........
    خدایا!!!
    بگذار هرکجا تنفر است بذر عشق بکارم...
    هرکجا آزادگی هست ببخشایم...
    و هر کجا غم است شادی نثار کنم.
    الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدلی،همدلی کنم
    بیش از آنکه دوستم بدارند،دوست بدارم.
    زیرا در عطا کردن است که ستوده میشویم و
    در بخشیدن است که بخشیده می شویم....
    (دکتر شریعتی)
    سلام دوست گلم ..............وقتتون بخیر خوبیدشماخانم محترم؟؟؟اینم از انجام وظیفه اواتارم نمیخوام ی وقت بهم بگیدکه بی معرفتم بخاطرشما حتی حاضرشدم غرومو بزارم زیرپاوعکس مورد عاقمو عوض کنم فقط واسه اینکه شما خوشحال بشید.....روزبخیر موفق باشید...
    ...............از اونجای که خیلی ازشما خوشم میادو ی جورای شمارو دوست دارم با کمال میل درخواست دوستی شمارو قبول میکنم...........
    ................................امیدوارم لیقات دوستی باشخص شمارو داشته باشم همشهری عزیزم..................................:w27:
    سلام دوست گلم ...................روزبخیر خوبیدشماخانم؟؟؟؟نمیدونم باید بگم متاسفانه یا باید بگم خوشبختانه ولی درهر حال هنوز نتم قطع نشده:smile:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا