...آید همی کلام رودکی بر لسان آید همی/حرارت عشق سلطان به جان آید همی هری با ناز دل ملک پیر بکرد اما/ملک سوی بخارا جوان آید همی هری هر چند برد ز سلطان هوش اما /ملک سوی بخارا دوان آید همی بتازد خنگ را سوی بخارا امیر / که گویی خنگ پابرکتان آید همی بخارا خار گشت هری در دیده ام/هری در پیش تو مهرگان آید همی بخارا در وصالت ز خود بی خود شدم/بدین سان است اشک ز مژگان آید همی سفیدی گو نه هایم ز اشک وصال بود/که چون برف بنمود که در خزان آید همی اما پایان شعرم به شیرینی بیاد/که چون سویم یار مهربان آید همی تقدیم به آن کس که کس است نه هر کس.