یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛ تا یک لقمه
بیشتر بخورم یادت هست؟
شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
آقا شیره بشی... خانوم طلا بشی
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته
باشم قورت بدهم حتی بغض های نترکیده ام را...
مرسی دیتا عزیز دوست بزرگوار و خواهر مهربان من
ایشالا که کارتون به خوبی پیش میره دیگه؟؟
دل ما هم برای خواهر عزیزمون حسابی تنگ میشه و دوست داریم همیشه ببینیمش
مرسی دیتا عزیز همچنین برای شما