babak485
پسندها
461

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست . . .
    :eek::eek:.....اخه واسه چی؟ اگه لینکشو داری دوباره بزار....
    سلام دادا..خوبی؟ این لینک اهنگای ترکیه اییه..........
    دوست عزیز اگر روزی دیدی دشمن داری ، بدان یک جا یک کرمی ریخته ای ، یک انگولکی کرده ای ! الزاما دلیل بر موفقیت شما نیست ! قربون اون اعتماد به نفست برم !!! مردم که دیوانه نیستن !
    اگر هم روزی ترکت کردن ، حالا نه که حتما لیاقتت رو نداشتن !!! ۲% احتمال بده آدم غیر قابل تحملی بودی !!! هان ؟ نظرت چیه ؟؟؟:surprised::biggrin:
    عزیزترین ادما مثل یه قطعه پازلن نه جاشون پرمیشه نه کسی میتونه جاشونو بگیره.....
    ﻧﻌﺮﻩ ﻫﯿﭻ ﺷﯿﺮﯼ
    ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﺑﯽ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
    ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺭﯾﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ...!
    مهربان باش .....
    اگر نمیتوانی لا اقل سعی کن مهربان باشی .....
    کم ... جزئی .... ولی سعی کن باشی .......
    گاهی مهربانی تو .... دنیای کسی را تغییر میدهد ....
    بخشیدن خوشه ای انگور به کودکی گریان ....
    دنیایی پر از مهر میسازد برای فردایش .....

    سعی کن مهربان باشی ..



    لبخند بزن به نسیمی که مدام نوازشت می کند
    و به بلبلانی که با حس وشوقی وصف ناپذیر برایت ترانه ای عاشقانه سر می دهند.
    لبخند بزن به دیروزی که خوش بود و به امروزی که زیباست و به فردایی که رویایی خواهد بود.
    لبخند بزن به آسمانی که برای لطافت زمین زیر پایش، اشک شوق جاری می سازد.
    لبخند بزن به شقایق ها، نیلوفر های آبی و نرگس ها…..
    لبخند بزن به تمام گلهای عالم که از زمینی سخت می رویند و جهان را زیبا می سازند.
    لبخند بزن به خدایی که با نعمتهایش، لبخند را میهمان لبهایت می کند.


    از آدمها بگـــذر
    دلت را گنده تر کن
    ناراحت ايـن نبـــاش که چرا
    جاده ی رفاقت
    با تو هميشه يک طرفه ست
    مهم نيست اگه هميشه يک طرفه ای
    شاد باش که چيزی کم نذاشته ای
    و بدهکار خودت، رفاقتت
    و خـــدايت نيستی
    میگن اون دنیـا تک تک دیـوارهـا و مـبـل ها و فـرش ها و میزهایی
    که بهشون دماغ مالیدی میان شهادت میدن !

    حواستون باشه
    وصیت کردم هرکی تو مراسم ختمم گفت:”خدابیامرزتش،راحت شد”

    با لبه ی سینیه حلوا بکوبن دهنش اونم راحت شه بیاد پیش من!
    چترها را باید بست


    زیر باران باید رفت

    فکر را خاطره را زیر باران باید برد


    با همه مردم شهر زیر باران باید رفت

    دوست را زیر باران باید برد

    عشق را زیر باران باید جست

    زیر باران باید با زن خوابید

    زیر باران باید بازی کرد


    زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت

    زندگی تر شدن پی در پی

    زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است

    رخت ها را بکنیم

    آب در یک قدمی است ... سهراب سپهری
    شعر گفتم
    صد مرتبه با عشق نجوا کردم


    از تنهایی گفتم

    عشق را مساوی جدایی دانستم

    فراق از او!

    ندانستم که غیر ممکن چیست؟

    اما باز دعای غیر ممکن کردم

    گریه کردم

    سوختم

    آب شدم

    اما باز دیدار او فقط برای یک بار را خواستم

    اما دیگر جوابی نشنیدم تا اینکه طلب مرگ کردم

    ندانسته محکوم به گناه ناکرده شدم

    و دانستم اشک دوای درد من دلدار من است

    اما میگویم خدا دوستت دارم
    سهراب
    سهراب گفتی چشمها را باید شست !


    شستم ولی ...

    گفتی جور دیگر باید دید !

    دیدم ولی ...

    گفتی زیر باران باید رفت !

    رفتم ولی ...

    ولی ... او نه چشم های خیس و شسته ام را ... نه نگاه دیگرم را ...

    هیچکدام را ندید !!

    فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا