در انتهای هر سفر...
در آینه ، دار و ندار خویش را مرور می کنم.
این خاک تیره ، این زمین... پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان ، سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر ، در آینه ؛ بجز دو بیکران کـــــــــــرا
بجز زمین و آســــــــــمان چیزی نمانده است
گم گشته ام ، کجا ؟
ندیده ای مـــــــــــرا.... ؟!