چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قدیمىاش وارد مدرسه شده
و سراغش را مىگیرد
شیوانا به استقبالش رفت
و او را دید که سالم و سرحال در لباسى تمیز و مرتب مقابلش ایستاده است.
شیوانا تبسمى کرد و او را در آغوش گرفت
و آرام در گوشش گفت:
اکنون که با خودت آشتى کردهاى
یاد بگیر که از خودت «طرفدارى»...
هرگز با خودت «قهر» مکن.
هرگز مگذار دیگران وادارت کنند با خودت قهر کنى.
و هرگز اجازه مده دیگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کنى.
به محض اینکه خودت با خودت قهر کنى
دیگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسم خود بىاعتنا مىشوى
و هر نوع بىحرمتى به جسم و روح خودت را مىپذیرى.
همیشه با خودت آشتى باش...
به شیوانا خبر دادند که یکى از شاگردان قدیمیش
در شهرى دور، از طریق معرفت دور شده و راه ولگردى را پیشه کرده است
شیوانا چندین هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قدیمى رسید
بدون اینکه استراحتى کند مستقیماً سراغ او را گرفت
و پس از ساعتها جستجو او را در یک محل نامناسب یافت.
مقابلش ایستاد، سرى تکان...