هل ناصر ینصرنی؟
آیا واقعا حسین کسی بود که نیاز به کنک داشتهه باشه؟
و آیا تا خدا مونده بود ....
و این من بودم که
در آغوش گرمت آرام گرفتم و باز یافتم خودم را
جام داده بودی خونه ی دل...
ولی من
ولی من
نه
نبود دل من دلی که بچربه بر عقلم
و عقل من
عقل همیشه حاظر من(من!)
یکی بود و یکی نبود
یه نازنین بود و دیگه هیشکی نبود
و آفرید برای این نازنین،کسی رو که باشه لایق و همراهش لا اقل روی زمین،تاوقتی که می ره بالا
پیش خودش
خود خدا
که فقط اون
که فقط اونه لایق اون عشق بی انتها
که فقط اونه که هرچه دوست داشته باشی اش باز هم داره هزاران چیز که عاشق کندت و شیدا
اونه که ....
هرجا دلت رفت
بدون که اون برده
اون برده
یه وقت سرش رو از تو یه کتاب بیرون میاره
یه وقت از چشای یه نازنین
....
در هر صورت
کتاب و علم و یقین
عشق و عشوه و دلبری
همه ارزشش به اینه که
کار اونه
همین.