همراه مسافرها سوار می شوی
اندوه اتوبوس های شهری از دودشان بیشتر است!
تنهایی ات
زودتر از تو به خانه می رسد
تلویزیون را روشن می کند
و پا به پای خواننده ی سریال
آواز می خواند ..
به آشپزخانه می رود
لیوان مرا را زیر شیر آب می گیرد
و رد لبهایم را از روی آن پاک می کند
که شکل خیابانی یک طرفه ست ...
سالهاست
اتوبوس ها اندوه ما را جابه جا می کنند
سالهاست
رد لبهای ما روی همه ی لیوان ها می ماند
سالهاست
چمدانها از ما رد می شوند
و تنهایی
که اصلا رفتن را بلد نیست
سالهاست
بالای سر جسد هایمان آواز می خواند!
مریم_قربانی