هدیه.
پسندها
2,561

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • المنة لله که در میکده باز است
    زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
    خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی
    وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است
    از وی همه مستی و غرور است و تکبر
    وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
    رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
    با دوست بگوییم که او محرم راز است
    شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
    کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
    بار دل مجنون و خم طره لیلی
    رخساره محمود و کف پای ایاز است
    بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم
    تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است
    در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید
    از قبله ابروی تو در عین نماز است
    ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
    از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
    بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی...خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
    آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد...حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
    گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است...عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
    تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف...مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
    اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان...گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
    خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات...مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
    کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ...ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
    ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن...که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی
    سلام هدیه خانوم عزیز:gol:
    قسمت نبود نیمه شعبان باشگاه باشم
    ارزومندم در این ماه استغفار طلبیده و بخشیده شویم
    ممنون
    :gol:
    سلام
    ممنون
    عید شما هم مبارک
    ببخشید با تاخیر جواب دادم :gol:
    مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست...تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
    واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس...طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
    زلف او دام است و خالش دانهٔ آن دام و من...بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
    سر ز مستی برنگیرد تا به صبحِ روزِ حَشر...هر‌که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
    بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنک...دردسر باشد نمودن بیش از این اِبرام دوست
    گر دهد دستم، کشم در دیده همچون توتیا...خاکِ راهی کآن مشرف گردد از اَقدام دوست
    میل من سوی وِصال و قصد او سوی فِراق...ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
    حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز...زآن که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست
    جوانى شمع ره کردم که یابم زندگانى را
    نجستم زندگانى را و گم کردم جوانى را
    روز جوان مبارک :gol:
    سلام هدیه جان ؛

    خواهش میکنم ؛ خوشحالم که پسندیدی بانو .

    _____________________

    :gol:
    سلام........ممنون شما خوبی؟
    والا درکتون می کنم دیگه دستیار شدین خیلی سرتون شلوغه
    امیدوارم که موفق باشید
    دوستی با شما مایه ی افتخاره:gol:
    سلام
    خواهش میکنم
    منم ممنونم و بهتون تبریک میگم بابت ارتقاء اتون
    ایشالا دوستای خوبی برا هم باشیم :gol:
    اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح...صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح
    سواد زلف سياه تو جاعل الظلمات...بياض روي چو ماه تو فالق الاصباح
    ز چين زلف کمندت کسي نيافت خلاص...از آن کمانچه ابرو و تير چشم نجاح
    ز ديده ام شده يک چشمه در کنار روان...که آشنا نکند در ميان آن ملاح
    لب چو آب حيات تو هست قوت جان...وجود خاکي ما را از اوست ذکر رواح
    بداد لعل لبت بوسه اي به صد زاري...گرفت کام دلم ز او به صد هزار الحاح
    دعاي جان تو ورد زبان مشتاقان...هميشه تا که بود متصل مسا و صباح
    صلاح و توبه و تقوي ز ما مجو حافظ...ز رند و عاشق و مجنون کسي نيافت صلاح
    اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت...و اي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت
    خوابم بشد از ديده در اين فکر جگرسوز...کاغوش که شد منزل آسايش و خوابت
    درويش نمي پرسي و ترسم که نباشد...انديشه آمرزش و پرواي ثوابت
    راه دل عشاق زد آن چشم خماري...پيداست از اين شيوه که مست است شرابت
    تيري که زدي بر دلم از غمزه خطا رفت...تا باز چه انديشه کند راي صوابت
    هر ناله و فرياد که کردم نشنيدي...پيداست نگارا که بلند است جنابت
    دور است سر آب از اين باديه هش دار...تا غول بيابان نفريبد به سرابت
    تا در ره پيري به چه آيين روي اي دل...باري به غلط صرف شد ايام شبابت
    اي قصر دل افروز که منزلگه انسي...يا رب مکناد آفت ايام خرابت
    حافظ نه غلاميست که از خواجه گريزد...صلحي کن و بازآ که خرابم ز عتابت
    اطلاع رسانی : بزودی اولین کارگاه مجازی اسکیس و راندو با حضور استاد آرتور امید آذری


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا